ناشر: طرح نو
چاپ: ۱۳۷۶
نوبت: ۱
جلد: گالینگور
قطع: رقعی
صفحات: ۳۴۵
0 تومان
ه. استیوارت هیوز / عزت الله فولادوند
ناموجود
ناشر: طرح نو
چاپ: ۱۳۷۶
نوبت: ۱
جلد: گالینگور
قطع: رقعی
صفحات: ۳۴۵
وزن | 750 گرم |
---|
برجفرازان تلاشی است برای واکاوی اجتماعی ریشههای جنگ جهانی اول در قالب مرور زندگی و جستوجو در احوال جوامعی که درگیر این اتفاق بودهاند. کتاب در این ریشهیابی به جای تحقیق در ساختار دولتها، به پژوهشی بنیادی در اوضاع اجتماعی مردمِ درگیر با جنگ میپردازد. تاکمن در بخشهای مختلف برجفرازان وقایع کشورهای اروپایی و امریکا در سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۴ را از نظر میگذراند و با زبانی روایی، جزئیاتی خواندنی و بکر از چهرهی جهانِ پیش از جنگ جهانی اول ارائه میدهد و سعی میکند به این سؤال پاسخ دهد که چطور در سالهای اوجگیری تمدنِ مدرن جنگی چون جنگ جهانی اول رخ داد.
مایکل کریدرز
علی محمد حق شناس
در كتاب بودا، مایکل کریدرز ما را در انتخاب صحیح از میان اطلاعات پیچیده و گاه متناقضی که متون بودایی در مورد زندگی و تعالیم بودا ارائه می دهند، راهنمایی می کند. او در مورد پس زمینه های سیاسی و اجتماعی هند در زمان بودا و همچنین روند توسعه تفکر و فلسفه او بحث می کند.
این کتاب با ارائه مطالب به صورت گام به گام و آموزنده هم راهنمایی است برای کسانی که به مذهب بودا و مطالعه تطبیقی ادیان علاقه مندند و هم برای کسانی که شیفته فلسفه والای یکی از بزرگترین متفکران دینی هستند.
یکی از مهم ترین کتاب های قرن بیستم، جامعه باز و دشمنان آن، دفاع سازش ناپذیری از لیبرال دموکراسی و حمله ای قدرتمند به خاستگاه های فکری توتالیتاریسم است. دستاورد بزرگ کارل پوپر در زمان انتشار برای اولین بار به موقعیتی افسانه ای دست یافته است. پوپر با ردیابی ریشه های یک سنت استبدادی که توسط افلاطون، مارکس و هگل نمایندگی می شود، استدلال می کند که روح تحقیق آزاد و انتقادی که بر تحقیقات علمی حاکم است باید در مورد سیاست نیز صدق کند. جورج سوروس، که شاگرد پوپر بود، در مقدمهای جدید، «مکاشفه» اولین خواندن کتاب و چگونگی کمک به الهام بخشیدن به بنیادهای بشردوستانه جامعه باز را توصیف میکند.
«جامعه باز و دشمنان آن» که در تبعید سیاسی در نیوزیلند در طول جنگ جهانی دوم در دو جلد در سال 1945 منتشر شد، توسط برتراند راسل به عنوان «دفاع قوی و عمیق از دموکراسی» مورد استقبال قرار گرفت. این حمله افسانهای به فلسفههای افلاطون، هگل و مارکس، فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی را پیشگویی کرد و نقصهای مهلک نظامهای سیاسی مهندسی شده اجتماعی را آشکار کرد. این کتاب امروز هم بسیار خوانا، عالمانه و شفاف است و به همان اندازه که در سال 1945 منتشر شد، خواندنی است.
"چه کسی باید حکومت کند؟" هرگز واقعاً حل نشده است. افلاطون فکر می کرد که باید شاهان فیلسوف باشند. حاکمان قرون وسطی کسانی را که توسط خدا مسح شده بودند ترجیح می دادند. هگل: روح ملتی که در حاکم خیرخواه آن تجسم یافته است. برای مارکس، کل پرولتاریا بود. حق با کیست؟
تعریف پوپر از دموکراسی ما را قادر می سازد تا از این پرسش که «چه کسی باید حکومت کند؟» به "دولت چگونه باید تشکیل شود تا بتوانیم از شر حاکمان بد بدون خونریزی و بدون خشونت خلاص شویم؟" برسیم.
پوپر: همه مطمئنیم که هر کسی در جامعه زیبا و کامل رویایی مان خوشحال خواهند شد. و بدون شک، اگر همه ما بتوانیم یکدیگر را دوست داشته باشیم، بهشت روی زمین وجود خواهد داشت. اما، همانطور که قبلاً (در فصل 9) گفتم، تلاش برای ساختن بهشت روی زمین همواره جهنم را تولید می کند. منجر به تعصب، جنگ های مذهبی و گرفتن جان ها از طریق تفتیش عقاید می شود.
پوپر: شما می توانید هر نامی را که دوست دارید برای دو نوع حکومت انتخاب کنید. من شخصاً به نوع حکومتی که بدون خشونت قابل حذف است، «دموکراسی» و دیگری را «استبداد» مینامم.
پوپر: ادعای کذایی پارادوکس آزادی این استدلال است که آزادی به معنای فقدان هرگونه کنترل محدودکننده به ناهنجاری بسیار بزرگی منجر می شود، زیرا قلدر را آزاد می کند تا فروتنان را به بردگی بکشد. این ایده، به شکل اندکی متفاوت و با گرایش بسیار متفاوت، به وضوح در افلاطون بیان شده است. پارادوکس مدارا کمتر شناخته شده است: تساهل نامحدود به از بین رفتن تساهل منجر می شود. اگر تساهل نامحدود را حتی نسبت به کسانی که تحمل نمیکنند نیز بسط دهیم، اگر آمادگی دفاع از جامعهی بردبار را در برابر هجوم نابردباران نداشته باشیم، آنگاه افراد بردبار و مدارا با آنها نابود میشوند . - در این صورتبندی، برای مثال، منظورم این نیست که ما همیشه باید بیان فلسفههای نابردبار را سرکوب کنیم. تا زمانی که بتوانیم با استدلال منطقی با آنها مقابله کنیم و افکار عمومی را تحت کنترل خود درآوریم، سرکوب قطعاً عاقلانه نخواهد بود. اما ما باید این حق را داشته باشیم که در صورت لزوم حتی با زور آنها را سرکوب کنیم. زیرا ممکن است به راحتی معلوم شود که آنها آمادگی ملاقات با ما را در سطح استدلال عقلی ندارند، بلکه با نکوهش همه استدلال ها شروع می کنند. ممکن است پیروان خود را از گوش دادن به استدلال عقلی منع کنند، زیرا این استدلال فریبنده است و به آنها یاد می دهند که با مشت یا تپانچه به استدلال پاسخ دهند. بنابراین ما باید به نام تساهل، حق عدم مدارا با افراد ناشکیب را ادعا کنیم. ما باید ادعا کنیم که هر جنبشی که تبلیغ نابردباری می کند خود را خارج از قانون قرار می دهد و تحریک به نابردباری و آزار و اذیت را باید جنایتکار بدانیم، همانطور که تحریک به قتل یا آدم ربایی یا احیای تجارت برده را باید به عنوان جنایتکار در نظر بگیریم.
کارل یاسپرس
عزت الله فولادوند
" مسيحيت را متهم ميکنم. وحشتناکترين اتهامي را که تاکنون دادستاني بر زبان آورده عليه آن اقامه ميکنم. به نظر من، مسيحيت نهاييترين شکل قابل تصور فساد است... کليساي مسيحي هيچ چيزي را از فساد خود مصون نگذاشته... من مسيحيت را يگانه نفرين و لعنتي عظيم، يگانه تباهي ذاتي عظيم مينامم... انسان بايد در هنگام مطالعه عهد جديد دستکش به دست کند. نزديکي به اين همه پليدي انسان را به اين کار وا ميدارد... در آن همه چيز ترس و بزدلي، خودفريببي و ديده بر خود فروبستن است... آيا باز بايد اضافه کنم که در سراسر عهد جديد فقط يک سيماي شاخص وجود دارد که انسان ناچار است به او احترام بگذارد؟ پيلات، حاکم رومي [که دستور داد مسيح به صليب کشيده شود]." و ديگر اينكه " الکل و مسيحيت دو مخدر بزرگ اروپا هستند." فردريک نيچه (۱۸۴۴-۱۹۰۰) اينگونه در باب مسيحيت قضاوت ميکند. با وجود چنين حکمي چگونه ميتوان از نسبت ميان نيچه و مسيحيت سخن گفت؟
کارل ياسپرس فيلسوف اگزيستانسياليست مسيحي کاملا متوجه اين مسئله هست اما تصريح ميکند که ميخواهد نشان دهد که اين نيچه ضد مسيح چقدر مسيحي است. قصد او دعوت به ژرف انديشي درباره حملههاي اوست و نه کند کردن لبه تيز اين حمله. از نظر ياسپرس فقط خواننده سطحي و ظاهربيني که تندروي پرخاشجويانه نيچه او را کور کرده ممکن است فقط عناد و دشمني با هر چيز مسيحي را در او ببيند. از نظر ياسپرس حمله نيچه به مسيحيت چيزي جز پديدهاي سطحي نبوده است و او نميتوانسته آن را قطعي و نهايي و بيچون و چرا بداند. با چنين نگاهي ياسپرس قصد دارد تا نسبت ميان نيچه و مسيحيت را واكاوي كند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.