در حال نمایش 4 نتیجه

نمایش 9 24 36

ابریشم

25,000 تومان
نویسنده : الساندرو باریکو ترجمه : م . طاهر . نوکنده ابریشم (انگلیسی: Silk) (فرانسه: Soie) نام داستانی شعر گونه از الساندرو باریکو، داستان نویس شهیر ایتالیایی است. داستان به بیان داستان زندگی هروه ژونکور تاجر فرانسوی کرم ابریشم در قرن نوزدهم میلادی می‌پردازد که در مسافرت به ژاپن دچار عشق معشوقهٔ یک بارون ژاپنی می‌شود و هنگام بازگشت به فرانسه همسرش هلن به وی مشکوک می‌شود و... مفهوم کلی این رمان درباره ی عشق های واقعی هستند که آنها را نمی‌بینیم و از آنها چشم پوشی میکنیم. داستان ابریشم را، با تمام سادگی و سرراستی اش با حواس جمع باید خواند. هر فصل آن مانند صفحه ی نُت یک موسیقی است که نواخته می شود و بارها و بارها می بینید که واژه ها، جمله ها، بندهای نوشته عیناً به تکرار در می آید. از نظر تکنیک هم مانند یک قطعه ی موسیقی است. باید به قراردادهای آهنگین و موسیقائیِ آن دقت کرد. به ضرباهنگ، ملودی، ترکیب بندی، رنگ، هارمونی، کنترپوآن و … باریکّو نشان داده است که برای نوشتن گاه می توان داستان نواخت. همان گونه که، بر عکس آن، موسیقی، در آثار پاره ای از موسیقیدان ها و آهنگسازان، داستانی را حکایت می کند.

سه بار در سپیده دم

38,000 تومان
الساندرو باریکو مترجم : بهاره نیک فرجام

قصرهای خشم

20,000 تومان
الساندرو باریکو اثمار موسوی نیا الساندرو باریکو (به ایتالیایی: Alessandro Baricco) (زادهٔ ۲۵ ژانویه ۱۹۵۸ در تورینو، ایتالیا) داستان‌نویس مشهور ایتالیایی است. داستان‌های وی در سراسر جهان به زبان‌های گوناگون ترجمه شده‌اند. از مهم‌ترین نوشته‌های او کتاب ابریشم بوده که به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. جوزپه تورناتوره بر پایه نمایشنامه تک‌گویی او با نام «نووچنتو» فیلمی یا نام افسانهٔ ۱۹۰۰ ساخته است.

نو وه چنتو (تک‌گویی)

38,000 تومان
   الساندرو باریکو    حسین معصومی همدانی
… سفر می کرد، مثلاً. و هر بار به سرزمین دیگری می رفت: می رفت به مرکز لندن، با قطار می رفت به در و دشت، به قلۀ کوهی می رفت که برف تا کمرش می رسید، یا به بزرگترین کلیسای جهان می رفت، ستونهای آن را می شمرد و توی چشم شمایل مسیح مصلوب خیره می شد. سفر می کرد. و چیزی که فهمیدنش خیلی سخت بود این بود که از کجا می دانست کلیسا یا برف یا ببر چه شکلی است … منظورم این است که او هیچ وقت پایش را از این کشتی پایین نگذاشته بود، حتی یک بار. شوخی نبود، کاملاً درست بود. هیچ وقت پیاده نشده بود. حتی یک بار. و آن وقت طوری بود که انگار همۀ این چیزها را به چشم خودش دیده است. تو به نووه چنتو می گفتی «یک بار رفته بودم پاریس» و او ازت می پرسید که مثلاً باغ فلان را دیده ای، یا فلان جا غذا خورده ای، همه چیز را می دانست. به ات می گفت: «چیزی که توی پاریس دوست دارم این است که روی پُل پون نوف قدم بزنم و منتظر غروب خورشید بمانم و وقتی که کشتیهای تفریحی ا آنجا می گذرند بایستم  برایشان دست تکان بدهم.» – اما نووه چنتو، تو پاریس را دیده ای؟ – نه. – پس دیگر … – یعنی، آره … – یعنی چی، آره؟ – پاریس.