شهر دزدها
نویسنده: دیوید بنیوف
مترجم: رضا اسکندریآذر
انتشارات هیرمند، چاپ چهارم ۱۴۰۱
۳۵۷ صفحه، رقعی، شومیز
شهر دزدها
130,000 تومان
ديويد بنيوف
رضا اسكندري آذر
پدربزرگم كه نيمچه دستي بر چاقو داشت، قبل از هجده سالگي دو افسر آلماني را به قتل رساند. يادم نميآيد كسي اين را به من گفته باشد؛ انگار چيزي بوده كه هميشه ميدانستم؛ به همان وضوحي كه ميدانستم تيم يانكيها در بازيهاي خانگي لباس راه راه و در بازيهاي برون شهري لباس خاكستري ميپوشد. اما اين اطلاعات كه مادرزادي نبود؛ پس چه كسي به من گفته بود؟ نه پدرم كه دهانش هميشه قرص بود، نه مادرم كه از ذكر نام هر چيز ناخوشايند مرتبط با خون، سرطان و ناقصالخلقگي حذر داشت، و نه حتي مادربزرگم كه همه داستانهاي قديمي روستايي را از بر بود – كه البته بيشترشان ترسناك بودند…
وزن | 356 گرم |
---|
محصولات مرتبط
آبباریکهها
انعام كجهجي
مترجم: محمد حزباييزاده
داستان این رمان درباره چند پناهنده عراقی است که در پاریس زندگی میکنند و سالهای زیادی را در تبعید گذراندهاند. در بخشی از داستان این پناهندگان میخواهند جنازهای را از مرز اردن وارد عراق کنند. در ایست بازرسی راوی که همان قهرمان داستان است، دوران سختی، مهاجرت و زندگی در پاریس را روایت میکند.
انعام کجهجی نویسنده عراقی متولد ۱۹۵۲ در بغداد است. رشته دانشگاهی انعام روزنامهنگاری بود و پس از دانش آموختگی در شبکههای خبری و رادیویی بغداد مشغول به کار شد. پس از آن به پارس میرود و تحصیلاتش را در دانشگاه سوربن به پایان میرساند. انعام با کتاب «طشاری» نامزد جایزه بزرگ بوکر جهان عرب شد.
از انعام تاکنون کتابی به فارسی ترجمه نشده، اما کتابهای او به انگلیسی، فرانسوی و چینی ترجمه شده است.
غربت، نزدیکانمان را همچون جامهای از تنمان جدا میکند و کسانی دیگر را به جایشان مینشاند بدون پیوند خونی، بیآنکه زادهی یک مادر باشیم. غربت زبان مادریمان را شخم میزند تا بذر کلماتی تازه که با تکلف به زبان میآوریم، در آن بکارد. غربت گذشته را از ما میگیرد و در خمرههای فراموشی میچپاند؛ درست همانطور که خیار و هویج و موسیر را ترشی میاندازیم. سر بزنگاه بوهای تند را در اطراف میپراکند، ما نیز انگار تکهای از وجودمان را گم کرده باشیم، در پیرامون چشم میچرخانیم. غربت غبار دلهای ما را میتکاند، درست همانطور که اول بهار فراشهای قلچماق، فرشها را کف پیادهروها پهن و غبارگیری میکنند. دلهای ما هم لگدمال میشود. غربت ما را از غبار خاطرات و گرد دلبستگیها میرهاند و به گرمابه میبرد تا سبک کند، اما گرد و غبار در نم آب گل میشود و میماسد و کبره میبندد بیخ گلویمان. دل غربت، اما گاه برای ما میسوزد. میگذارد در سنگینی سکوت زورآزمایی دست به تقلب ببریم و به توشهای که با خود آوردهایم چنگ بزنیم، مشروط به اینکه در نظام غرق در خوشبختی خلل و خدشهای وارد نشود.
اتحادیه ابلهان
مترجم: پیمان خاکسار
داستان انتشار اتحاديهي ابلهان نوشتهي جانکندي تول داستان غريبي است. جانکندي کتاب را در سيسالگي نوشت و بعد از اينکه هيچ ناشري زير بار چاپ آن نرفت به زندگي خود پايان داد. مادرش يازده سال تلاش کرد تا بالاخره دانشگاه لوييزيانا راضي به انتشار کتاب شد. کتاب به محض انتشار غوغا به پا کرد و همان سال ــ 1981 ــ جايزهي پوليتزر را ربود و پس از آن تبديل به يک کالت شد. شايد بتوان محبوبيت کتاب را با ناطور دشت سلينجر مقايسه کرد. ايگنيشس جي رايلي قهرمان کتاب يک دن کيشوت امروزي است که وادار ميشود از خلوت خود بيرون بيايد و با جامعهاي که از آن متنفر است روبهرو شود و به شيوهي ديوانهوار خود با آن بستيزد. بسياري از منتقدان، اتحاديهي ابلهان را بزرگترين رمان کمدي قرن ميدانند.
«تو اصلاً تو خيابون سن ژوزف چيکار داشتي؟ اونجا که فقط انباره و اسکله. اصلاً آدم از اونجا رد نميشه. اونجا اصلاً جزء مسيراي ما نيست.» «راستش اين رو نميدونستم. از سر ناتواني اونجا توقف کردم تا خستگي درکنم. گاهگداري هم رهگذري عبور ميکرد که متأسفانه ميلي به هاتداگ نداشت.» «پس اونجا بودي. واسه همينه که هيچي نميفروشي. شک ندارم که داشتي با اون گربهي لعنتي بازي ميکردي.» «حالا که اشاره کرديد ياد يک و يا شايد دو حيوان اهلي افتادم که اون حوالي پرسه ميزدن.» «پس داشتي با گربههه بازي ميکردي.» «نه. من با گربه بازي نميکردم. من فقط گربه رو برداشتم تا کمي نازونوازشش کنم. گربهي گلباقالي بسيار ملوسي بود. بهش يک هاتداگ تعارف کردم ولي از خوردنش امتناع کرد. حيواني بود باسليقه و نجيب.»
باد به دنبال خودش می گردد
بهزاد عبدي
باران
تقصیر لباس ها نبود اگر هر کجا رفتی مشتی دکمه جا گذاشتی
هنوز موهایت از دودکش نقاشی بالا می رود این شهر تا ابد آلوده است از هرچه خبر این همه کلاغ اشکی که به پای من ریختی امروز اقیانوس شده دور سرم می چرخد
می چرخیم غرق می شویم بی عصایی که بشکافد چشم هایت را
تقصیر درخت ها نیست اگر دهانت بوی علف می دهد همیشه به وقت خداحافظی از تنت به جای دست گل سرخ به من می روید
بوی برف رد پایی نداشت تو آن قدر دور رفتی که آهسته آهسته قسمتی از شب شدی
بعد از تو هرچه آفتاب خود را تکه تکه کند هیچ جای این زمین گرم نخواهد شد
قبرستان مست کرده زیر گریه می زند دریا می شود به پای ما می افتد
قبرستان با آخرین سنگ به آشپزخانه رسیده و ساق های خیس مادر به فکر زمین است که ما هر چه زیر پایش را کندیم بهشتی پیدا نشد
در نبود تو ناگهان آن قدر بزرگ شدیم که از کوهستان صخره به دوش برگردیم زیر لب بگوییم: باران همیشه فردای آخرین روز می بارد باران همیشه شبیه تو می آید
جنگ آخر زمان
نام نویسنده : ماریو بارگاس یوسا نام مترجم : عبدالله کوثری
جنگ آخرالزمان (به اسپانیایی: La guerra del fin del mundo) رمانی از ماریو بارگاس یوسارمان نویس برجسته پرویی است. این کتاب روایت داستانی شورش و جنگ کانودوس است که اواخر قرن نوزدهم در منطقه باهیا در شمال شرقی برزیل اتفاق افتاد.
این رمان اولین رمان یوسا است که رویدادهای آن در کشوری غیر از پرو، یعنی برزیل، و در زمانی غیر از دوره معاصر نویسنده، یعنی در قرن نوزدهم، روی میدهد.
خلاصه داستان
در کشور برزیل که تازه از نظام سلطنتی به نظام جمهوری گذار کردهاست، دستهای از مردم بسیار فقیر و زجرکشیده منطقه بیابانی باهیا که اعتقادات خشک مذهبی دارند تحت تاثیر یک واعظ بسیار مذهبی شورش میکنند و جمهوری را دشمن و عامل بدبختی خود میدانند. زمینهای ثروتمندان را تصاحب کرده و به اموال آنها شبیخون میزنند و در منطقهای به نام کانودوس ساکن شده و نام آنجا را بلومونته مینهند. در سوی دیگر جمهوریخواهان برزیل، سلطنت طلبان را عامل این شورش میدانند و همچنین سلطنت طلبان ثروتمند و زمینداران که خود مورد غارت شورشیان قرار میگیرند سعی در سرکوب شورشیان که آنها را ژاگونسو مینامند دارند.
زیبایی ات غمگینم می کند
ظرافت جوجه تیغی
موريل باربری
مترجم : مرتضی كلانتريان
«خانم ميشل ظرافت جوجهتيغي را دارد: از بيرون پوشيده از خار، يك قلعهي واقعي نفوذناپذير، ولي احساسم به من ميگويد كه از درون او به همان اندازهي جوجهتيغي ظريف است، حيوان كوچك بيحال، بهشدت گوشهگير و بياندازه ظريف.» (از متن كتاب)
ظرافت جوجهتيغي دومين رمان موريل باربري، نويسندهي چهلسالهي فرانسوي، است كه جايزهي برتر سال 2007 اتحاديهي ناشران فرانسه به آن تعلق گرفته است. رمان نخست اين نويسنده به نام شكمبارگي به چندين زبان ترجمه شده است.
عامه پسند
چارلز بوکفسکی
مترجم: پیمان خاکسار
این کتاب ماجرایی پلیسی دارد و میتوان آن را در ردهی ادبیات پلیسی قرار داد. با این وجود با سایر رمانهای پلیسی تفاوت دارد. در آن جنایتی اتفاق نمیافتد و برخلاف سایر رمانهای پلیسی، شخصیت کارآگاه در این رمان انسانی زیرک و توانا نیست. بلکه پیرمردی کمتوان است و فقط به کمک شانس و دیگران موفق میشود وظیفهی خود را انجام دهد. شخصیت مالوف آثار «بوکفسکی»- چیناسکی- در این رمان تنها در یک صحنه کوتاه به داستان میآید.
کفش باز
نویسنده: فیل نایت مترجم: سید سعید کلاتی
«کفش باز» خاطرات فیل نایت(-۱۹۳۸)، کارآفرین آمریکایی و بنیانگذار برند نایکی، از مشهورترین برندهای ورزشی جهان است. این کتاب در سال ۲۰۱۶ به عنوان بهترین کتاب مدیریتی سایت آمازون برگزیده شد.
فیلنایت، موسس شرکت نایکی و پانزدهمین ثروتمند جهان در این کتاب، داستان پیدایش برند نایکی را شرح میدهد. این کتاب داستان رسیدن به خواستهها و آرزوهاست. راهنمای از هیچ به همه چیز رسیدن، راهنمای گوش فرا دادن به آوای قلب و رفتن در پی آرزوهاست. داستان شکست خوردن و بازگشت از ژرفای تاریک ناکامی. داستان رها نکردن استعدادها. این کتاب نه تنها راهنمایی برای اهالی کسب و کار است، بلکه برای هر کس که به خود و آرزوهایش باور دارد سودمند است. زندگینامهای که مبارزه کردن و تسلیم نشدن را میآموزد.
و شارلاتانهايی هستند كه به شما میگويند يك كارآفرين هرگز تسليم نمیشود. اما بايد بدانيد كه بايد گاهی اوقات تسليم شويد. گاهی اوقات دانستن زمان تسليم شدن و رفتن سراغ چيز ديگر، عين نبوغ است. تسليم شدن به معنای توقف نيست. هرگز متوقف نشويد.
مشکی برازندهی توست
نویسنده: احلام مستغانمی مترجم: محمد حمادی
احلام مستغانمی (به عربی: أحلام مستغانمي) زادهٔ قسنطینة، نویسندهٔ برجسته الجزایریو دختر رهبر انقلابی الجزایر، محمد الشریف مستغانمی (۱۹۱۸ تا ۱۹۹۲) است و نخستین زن نویسندهٔ کتابهای عربی زبان است که نوشتههای او به انگلیسی ترجمه شده است. (آسیه جبار داستاننویس سرشناس به زبان فرانسوی کتاب مینوشت) نام دو سهگانهٔ نخست مستغانمی که به انگلیسی ترجمه شدند عبارت است از: Memory in the Flesh (ذاکرة الجسد، ۱۹۹۳) و Chaos of the Senses (فوضی الحواس، ۱۹۹۷) این نوشته بازتابندهٔ چهرهٔ کشمکشها و سختیهای الجزایر در راه پیروزی بر استعمار و رسیدن به دوران پسااستعماری بود.
روياهايي كه در حد يك رويا باقي ميمانند، ما را نميرنجانند، ما بابت چيزهايي كه آرزويشان را داشتيم و محقق نشدند، ناراحت نميشويم، اندوه عميق ما براي چيزهايي است كه تنها براي يك بار اتفاق افتادند و ندانستيم كه ديگر تكرار نخواهند شد.
من پیش از تو
جوجو مويز
مترجم: مريم مفتاحي
ویل ترینرِ ماجراجو، کسی که همواره به ورزشهای مخاطرهآمیزی چون صخرهنوردی میپرداخت، در اوج جوانی و سلامت و ثروت اتفاقی برایش رخ میدهد و به لحظهای زندگیاش تغییر میکند و او...
من پیش از تو یک رمان عشقی نیست، اما عشق، عنصر اصلی آن است؛ عشقی متفاوت که از چارچوبهای زمینی خارج میشود و به لایهی آرمانی میرسد و پیچیدگی احساسات درونی انسان را برملا میسازد.
آسوشیتدپرس درباره این رمان مینویسد: بعضی کتابها را نمیتوان زمین گذاشت. کتابهایی وجود دارند که آدم به حدی جذب شخصیتهایش میشود که دوست ندارد داستان به پایان برسد، برای همین خواندنش را کش میدهد. کتاب جوجو مویز یکی از این کتابهاست. گاهی میخندید، گاهی لبخند میزنید و گاهی عصبانی میشوید، و بله، گاهی اشک میریزید. پیشنهاد من: کتاب من پیش از تو را باید همراه با یک جعبه دستمالکاغذی فروخت.
نیویورک تایمز نیز نوشته است: نویسندهی کتاب خواننده را در موقعیتی قرار میدهد که اشکریزان بخواند و جلو برود... با دو شخصیت اصلی داستانش قصهای میآفریند که در خاطرهها میماند.
یک بار فریبم بدهی
هارلن کوبن
مهرآیین اخوت
هارلن کوبن، نويسنده ي مشهور آمريکايي اهل نيوجرسي است . آثار او تاکنون به چهلوسه زبان ترجمه شده، و تنها نويسنده اي است که موفق شده هر سه جايزه ي ادگار، آنتوني، و شيِمِس را دريافت کند.
دن براون : هارلن کوبن استاد حال حاضر رمانهاي پرپيچ وخم است.مایا، خلبان سابق ارتش، تصویری باور نکردنی در دوربین مخفی مراقبت از پرستار بچهاش میبیند: دختر دوسالهاش مشغول بازی با شوهرش، جویی است... اما جویی دو هفته پیش به قتل رسیده بود. در قلب این معما پرسشی است که مایا را سخت آزار میدهد: آیا باید چیزی که با خشم خودش دیده باور کند؟ یا زخمهای جنگ ذهن او را به وادی تو هم کشانده؟ مایا برای آنکه جواب این معما را پیدا کند باید با اسراری که در ژرفای وجودش پنهان کرده رو در رو شود. باید با قصهی باورناپذیی کنار بیاید که دربارهی شوهرش میفهمد و نیز با قصهای دربارهی خودش... .
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.