تجدد و تجددستیزی در ایران (مجموعه مقالات)
اگر بتوانيم متون مهم گذشته را از نو به سخن بياوريم، يعني تار پودشان را بشكافيم، ساختمانشان را بشناسيم، زبانشان را حلاجي كنيم، مباني و مبادي فلسفيشان را بفهيم، اگر بكوشيم چون باستانشناسي محتاط و مجرب، ذهنيت و جهانبيني مستتر در هر يك از اين متون را بازسازي كنيم، رابطه اين ذهنيت را با ساخت قدرت زمانش دريابيم، شايد از اين راه بتوانيم بالمال، ذهن و زباني نقاد و خودبنياد بيابيم كه هم از قيد سنت فارغ است، هم از تقيد و تعبد از غرب، هم رنگ و هم بافتي بومي دارد، هم پشتوانهاي جهاني.
ترس
جریان اصلی در مارکسیسم (برآمدن، گسترش و فروپاشی)(۲جلدی)
جسدهای شیشه ای
چرا درمانده ایم؟ (جامعه شناسی خودمانی)
نام نویسنده : حسن نراقی
تولستوي، اين بزرگ مرد پهنه انسانيت، سخني دارد با اين مضمون: بايد از گفتنيهايي گفت كه احتمالا بسياري آن را ميدانند ولي جرئت ابراز آن را حتي براي خودشان ندارند. بنابراين اگر ابراز شرمساري و بينظريام را درباره كلمه ‹‹جرئت›› بپذيريد باقي خواهد ماند حرفهايي كه هم من ميدانم و هم به احتمال خيلي زياد شما، و قصد نهايي اين كتاب نيز تنها مروري است بر همين حرفها، حرفهايي درباره خودمان، درباره جامه ايراني و يا به عبارتي درد دلي است خودماني.
اين دود سيه فام كه از بام وطن خاست
از ماست كه بر ماست
وين شعله سوزان كه برآمد ز چپ و راست
از ماست كه برماست
جان گر به لب ما رسد، از غير نناليم با كس نسگاليم
ازخويش بناليم كه جان سخن اين جاست
از ماست كه بر ماست
ما كهنه چناريم كه از باد نناليم بر خاك بباليم
ليكن چه كنيم، آتش ما در شكم ماست
از ماست كه بر ماست