کتاب کوچک فلسفه (حکمت بزرگترین اندیشمندان جهان به زبانی خودمانی)
گل بادلرزان
محاکمه سقراط
مرد معلق
ژوزف همراه با همسرش ایوا زندگی آرامی را می گذراند تا اینکه به خدمت سربازی فرخوانده می شود و به ناچار از شغل خود استعفا می دهد اما از موقع فرخوان تا رفتن رسمی او به سربازی حدود یک سال به طول می انجامد . این دوران برای او بسیار آشفته است نه امکان سر کار رفتن دارد نه می تواند از آزادی خود استفاده کند ، شدیدا بداخلاق شده و عادات عجیب و غریبی پیدا می کند ، بسیار سرگردان است و مشغول نوشتن خاطرات روزانه اش می شود. در این زمان نگاه او به زندگی تغییر می کند احساس معلقی دارد به دیگران با دیده حقارت نگاه می کند و دیگران نیز همین نظر را راجع به او دارند . او بسیار سرگردان است و به هیج جا نرسیده است ....
مشروطه ی ایرانی
هیچ کتابی نیست که مانند این کتاب مشکل عمیق و اساسی ایران را در دوران معاصر برای پیشرفت علمی و صنعتی و اقتصادی به درستی آ شکار کرده باشد و تباین اصول تمدن غربی را با عادات ذهنی و آیین های سنتی ما به دست داده باشد.اگر بخواهیم یک کتاب فارسی را درباره تاریخ مشروطیت مقدم بر سایر کتب توصیه کنیم همین کتاب مشروطه ایرانی دکتر آتجودانی است که آن را بیش از هر کتاب دیگری روشنفکر کیفیت شکل گرفتن این مشروطه و آب و هوای خاص آن و شامل سیری در آپار اصیل دوران جنبش مشروطه و پیشینه آن می دانیم.
معمای هویدا
نام نویسنده : عباس میلانی
اینکه یکی از نخستوزیران رژیم پهلوی شیفتهی ادبیات بود و خواننده پر و پا قرص شاعران بزرگ فرانسوی به شمار میرفت ، اینکه هویدا علاقهی خاصی به جمعهای روشنفکری داشت : صادق هدایت ، صادق چوبک و ابراهیم گلستان از دوستان نزدیکش بودند ، همه و همه نشان میدهد که او آدم خاصی بود. اگر چه این خاص بودن با انگِ همجنسگرایی و بهایی بودن هویدا همواره تکفیر میشد، اما میلانی جنبههای دیگری از زندگی خاص هویدا را تصویر میکند. او در میان مجموعهای از کارگزاران سلطنتی که آلوده به فساد اقتصادی بودند، کمتر علاقهای به مکنت داشت. از طرف دیگر او علاقهی چندانی به قدرت نیز نداشت و یا به قول ابراهیم گلستان ، چنین وانمود میکرد.
اما تمام ویژگیهای منحصر به فرد هویدا، به هیچ وجه توجیهکنندهی عملکرد او در دوران نخستوزیری نیست. نکتهای که بیعملی هویدا را بغرنج تر میکند (اگر فرض کنیم که خود نقشی در فساد مالی و حکومتی دربار نداشت) همین ویژگیهای مثبت او بود. اگر ذهن فعال جامعه ، در نگاهی کلاننگرانه انفعالِ کارگزارانی را که همچون هویدا باسواد نبودند بپذیرد ؛ قطعاً به سختی قادر خواهد بود که تسلیم هویدا را در قبال استبداد محمدرضاشاه قبول کند. هویدا در این زمینه نیز در بین سیاستمداران در اقلیت بود. او سرسپرده بود و میدانست که سرسپرده است و از آن مهمتر معنای استقلال را میفهمید و این مسالهی کوچکی نیست.
مینوتار جهانی (آمریکا اروپا و آینده اقتصاد جهان)
يانيس واروفاكيس (۱۹۶۱، يونان) سالها پيش از اين كه در ۲۰۱۵ بهعنوان وزير اقتصاد دولت چپگرای يونان منسوب شود، در دانشگاههای انگلستان، استراليا و امريكا استاد اقتصاد بود. خاطرات او از تجربهی حضورش در دولت، در كتابی بهعنوان بزرگسالان در اتاق: نبرد من با دستگاهِ حاكم اروپا در صدر پرفروشترين كتابهای سال ۲۰۱۷ قرار گرفت. كتاب قبلی او و آنچه بر سر ضعيفان میآيد حقشان است؟: اروپا، رياضت و تهديد ثبات جهانی نيز در صدر جدول پرفروشترين كتابهای سال ۲۰۱۶ قرار داشت. واروفاكيس در حال حاضر استاد اقتصاد دانشگاه آتن است و برای مخاطبان گستردهای در سرتاسر جهان بهعنوان يكی از بنيانگذاران جنبش دموكراسی در اروپا (DiEM25) سخنرانی میکند.
نامه های زندان
محترم میرعبدالله یانی و هادی پاکزاد
«نامههای زندان» مروری است بر خاطرات محترم میرعبدالله یانی و هادی پاکزاد؛ نامههایی عاشقانه میان این دو، یکی که برای مدت 10 سال به جرم اقدام علیه امنیت کشور محکوم و زندانی شده و دیگری که به ظاهر آزاد است، اما در واقع او هم محکوم است تا پرتوان و بردبار با تمام مشقتها و چالشهای دشوار و سخت پیشرو درگیر شود.
در این نامهها این دو بیپروا از عشق و علاقه نسبت به یکدیگر بسیار میگویند، و در عینحال نکات قابلتوجه بسیاری به چشم میخورد، آنها تمام تلاششان را میکنند تا در شرایط موجود رنجها را با شادی معاوضه کنند. در خلال این نامهها زندگی است که جریان دارد. در یکی از شبهای سرد زمستان هادی از زندان شهربانی اصفهان برای همسرش که در انتظار تولد فرزندشان است، مینویسد:«اگر کوچولو نیمهشب هوس کند تو را از این رنج 9 ماهه برهاند، چطور خواهد شد؟ آخر من که پیش تو نیستم تا فدایت شوم…»...
کتاب، گزیدهی نامههای ردوبدلشده بین پدر و مادر من در دههی ۵۰ شمسی، در اوج مبارزات علیه رژیم پهلوی. پدر زندانی تبعیدی در عادلآباد شیراز و برازجان و مادر، معلم در تهران و اصفهان و بابکی که در ایام کودکی از این وقایع تأثیر میپذیرفت و امروز در بین ما نیست.
نقل از توییتر مزدک پاکزاد
نایب کنسول
زن گدای کتاب، جوانهزنی است رانده مادر، سالک راهی صعب،. یکه و تنها در جغرافیای هجر و همواره در جوار آب و تالاب، در گمگشتگی و از دستشدگی، میرسد به جلگه پرندگان، به کویر هستیاش. در پی طعام است، طعمه هم میشود، تن هم میسپارد، با جانی کاسته. گرسنه است، ماهی خام سق میزند، میجود، میلیسد. با آن حفره زخم پا گاهیخواهان پیدا میکند، عابری، جاشویی، صیادی، در ربطی فارغ از همخواهی. حامله است. نوزاد را میبخشد به بانوی غریبه، به قصد ریشه گرفتن در آسیای زادگاه. پرسوناژ نامعینی است زنگدا، بینام، بر خلاف مکانهای کتاب که تعین دارند و در چند وجهی زمانهای برنهاده و نیز در تنیدگی با ساختار گسیخته-پیوسته داستان صفت هم مییابند، نام-صفت میشوند. نایب کنسول سگکش، پرسوناژ دیگر کتاب، به نوعی آینگی زنگداست؛ و همتای لل (در کتاب شیدایی لل.و.اشتاین، برآمده از نظم تقابلی پرسوناژ، نظمی که شالوده بافت روایت در این دو کتاب نیز هست.) زن دیگری هم در کتاب هست، انماری اشترتر (نقش تقابلی زنگدا) با مردهای محفلیاش، نافلان ذکور حاشیه روایت. زنگدا، به رسم خود، مدام در ستیز است با سرگذشت و سرنوشت ناعادلانه گریبانگیر شدهاش. پیتر مورگان، راقم کتاب، در حضور ما مینویسد که جوانهزن سرگشته، همتای تجزیه شده سرزمین هند جذام، هند داغدار از استعمار در آن راه دراز نوا سر میدهد، حزین، در سودای خام باتام بانگ: با تاتام بانگ بانگ...و آنماری اشترتر در جزیره محفل میخوابد. خوشخیال. میخوابد.