۱۹۸۴
نويسنده: جورج اورول
مترجم: صالح حسينی
۱۹۸۴ نام کتاب مشهوری از جورج اورول به سال ۱۹۴۸ است. این کتاب بیانیهٔ سیاسی شاخصی در رد نظامهای تمامیتخواه (توتالیتر) و نیز کمونیسم شمرده میشود. ۱۹۸۴ کتابی پادآرمانشهری به شمار میآید. کتاب به نام «نوزده هشتادوچهار» هم شناخته میشود.
جرج اورول در این کتاب، آیندهای را برای جامعه به تصویر میکشد که در آن خصوصیاتی همچون تنفر نسبت به دشمن و علاقهٔ شدید نسبت به برادر بزرگ(ناظر کبیر) (رهبر حزب با شخصیت دیکتاتوری فرهمند) وجود دارد. در جامعهٔ تصویرشده گناهکاران به راحتی اعدام میشوند و آزادیهای فردی و حریم خصوصی افراد بهشدت توسط قوانین حکومتی پایمال میشوند، به نحوی که حتی صفحات نمایش در خانهها از شهروندان جاسوسی میکنند. در این داستان مسائلی همچون اینگساک (Ingsoc)، بزه فکری، گفتارنو، دوگانهباوری مطرح میشود.
در قرار گرفتن کتاب در ژانر علمی–تخیلی بحث وجود دارد؛ اما بسیاری آن را کتابی شاخص در این سبک میدانند.
۱۹۸۴
۱۹۸۴ (نوزده-هشتادوچهار)
این رمان شاهکار جورج اورول داستان نویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی است. شخصیتهای 1984 بر اثر نیروی حاکمیت فردیت خود را از دست دادهاند، در وجود آنها نشانی از عشق نیست. مردم حتی نمیتوانند فکر مخالف در ذهن پرورش دهند؛ همه آنها باید به رهبر حزب عشق بورزند و از دشمن متنفر باشند. خصوصیات جامعه رمان 1984 اعدام آسان و به دور از احساسات گناهکار، وجود قوانینی که آزادیهای فردی را از بین میبرند، دوگانه باوری و پذیرش همزمان دو عقیده متضاد و... هستند. در این جامعه زبان نوین ابداع شده است، یعنی زبانی که در آن واژههایی که بتوانند مطالب متضاد با آرمانهای حزب را بیان کنند، وجود ندارند.
Fanny Hill: Memoirs of a Woman of Pleasure
by
Memoirs of a Woman of Pleasure (popularly known as Fanny Hill) is an erotic novel by English novelist John Cleland first published in London in 1748. Written while the author was in debtors' prison in London, it is considered "the first original English prose pornography, and the first pornography to use the form of the novel". One of the most prosecuted and banned books in history, it has become a synonym for obscenity.
آبروی از دست رفته کاترینا بلوم
هاینریش بل
حسن نقره چی
هر قدر هم این رمان تلخ باشد بازهم مروج گونه ای نشاط و شور زندگیست که بیشتر از طنز با روان پالایی سرو کار دارد.شاید این به آن خاطر است که هاینریش بل مانند انقلابی های پیش از انقلاب اعتمادی خلل ناپذیر به توده مردم دارد.موجودی مانند کاترینا بلوم بیست و هفت ساله که دو ویژگی بسیار خطرناک دارد وفاداری و غرور،حتی در زمان اوج گرفتن خشونت در جامعه زمزمه شور و امید سر می دهد.
این کتاب را باید بارها از نو خواند نه به این خاطر که نویسنده اش هاینریش بل برنده جایزه نوبل ادبیات است بلکه به این خاطر که با گذشت چهل سال از انتشار آن هنوز هم اربابان مطبوعات زرد دقیقا به همین شیوه های بر ملا شده در آن برای ترور شخصیت دیگراندیشان عمل می کنند.
آبلوموف
نام نویسنده : ایوان گنچارف
ابلوموف هجوی است دربارهٔ اشراف قرن نوزدهم روسیه که زندگی را با تن پروری و خمودگی میگذاراند. رمان گنچاروف در روسیه بسیار مورد توجه مردم و منتقدان ادبی قرار گرفت. تولستوی آن را شاهکار بزرگ ادبی مینامد و داستایفسکی زاده ذهنی سرشار میخواندش.
آبلوموف گفت: -تو هیچ نمی فهمی که بید از گرد و خاک پیدا می شود؟ من حتی بعضی وقت ساس روی دیوارها می بینم. زاخار(خدمتکار آبلوموف) با خونسردی جواب داد: -این که چیزی نیست. توی تن من کک هم پیدا می شود. -خیال می کنی خوب است؟ همه اش کثافت! -ساس هم تقصیر من است؟ مگر من درست اش کرده ام؟ -چرا دری وری می گویی؟ اینها همه از کثافت است. -به خدا کثافت را هم من درست نکرده ام. -در اتاق تو شب ها موش ها هنگامه می کنند. من صداشان را می شنوم. -موش ها را هم من اختراع نکرده ام. این مخلوق ها از موش ها و گربه ها گرفته تا ساس و این حرف ها تا بخواهید همه جا فت و فراوان است. -تو همه جا را جارو کن و آشغال ها را از همه کنج و پسله ها جمع کن، همه شان از میان می روند. -امروز جارو کنی فردا باز جمع می شوند. -اگر جمع شد باز جارو کن. زاخار پرسید: -چی؟ هر روز همه ی گوشه ها را جارو کنم؟ این که نشد زندگی! خدا جانم را بگیرد بهتر است!
آبی ترین چشم
آبیترین چشم از زبان دختر بچهای به نام کلادیا مک تیر و همراهی خواهرش فریدا روایت میشود که در خانوادهای متوسط، البته در میان سیاهان، در فلوریدا زندگی میکنند. روایت داستان غیر خطی است و در بخشهایی با عنوان پاییز، زمستان، بهار و تابستان بخشبندی شده است. خانواده مک تیر سرپرستی دختری سیاه پوست به نام پکولا را میپذیرد که در نظام سرمایهداری از حقوق اولیهاش هم محروم نگه داشته شده و بی پناه رها شده است. او همواره آرزومند چشمانی آبی است تا بتواند هویت خود را مانند سفیدپوستان تعریف کند و این آرزوی ناشایست او را در نهایت به کام مرگ میکشد.
در بخش بهار، خانواده پکولا که او را رها کردهاند توصیف میشوند. پدرش چولی بریدلاو یتیمی است که از نوعی ترس و نا امیدی درونی شده در شخصیتش به هنجار گریزی شدید و لاقیدی بیحد رسیده است و حتی کودک خود را مورد تجاوز جنسی قرار میدهد. مادرش، پولین که از کودکی از پای شلش خجول بوده با ورود به زندگی شهری و صنعتی از ساختارهای خانودگی سنتی فراتر میرود. بزرگترین دغدغه او نیز مانند همسرش یافتن راهی برای هضم شدن در جامعه آمریکاست و نهایتاً علیرغم استعدادها و علایقش بالاترین حد پیشرفتش به خدمتکاری خانه سفید پوستان ختم میشود.
فصل پاییز به ناهنجاری درون خانواده بریدلاو و بی پناهی کودکانشان پکولا و سمی اختصاص دارد. عکس العملهای متفاوت سمی در فرار از خانه و سیاه نمایی عامدانه برای ترساندن دیگران و پکولا در فرورفتن در خود و فرافکنی واقعیت نیز روایتهای متعددی از سیاهان ارائه میکند.
در این میان، انواع تبعیض نهادینه شده برای مثال در مدرسه، فروشگاه، نظام مالی و مالکیت و ... به عنوان ابزارهایی معرفی میشوند که هر روز بر احساس درونی حقارت و خود کمتر بینی پکولا میافزایند.
وجود شخصیتهای مالیخولیایی مانند کشیش قلابی، سوپ هد چرچ (کلیسا کله صابونی) که حاصل ازدواج یه سفید و یک سیاه است، نیز تأثیر این ایده را بیشتر میکند که حتی تلاش برای ترکیب نژادی پاسخگوی حقارت و سیاهی نسل بعد نیست.
در فصل زمستان، موریسون به عمق خانوادههای سیاه پوست میرود؛ خانوادههایی که به طبیعت خو دارند و در مقابل هر فساد و مفسدهای اعم از مشروبات الکلی و دخانیات و دغل و دروغ مصون هستند. البته تأکید میشود تا زمانی که "مهاجرت" نکردهاند. "مهاجرت" برای موریسون فراتر از مهاجرت فیزیکی از روستا به شهر یا به خانه سفیدپوستان است. بلکه مهاجرت برای بسیاری از سیاهان ورود ایشان و تلاش برای تطبیق با فرهنگ و ارزشهای سفیدپوستان است.
در تابستان داستان اوج میگیرد. در این فصل حاصل احساس تنفر و حقارت درونی شده در پکولا خود را نمایان میسازد. او برای داشتن چشمهای آبی همه سرمایه خود را می بازد و کاملاً منزوی میشود. او که جسماً مورد تجاوز قرار گرفته است در ذهن و روح نیز قربانی و استثمار میشود
پکولا حتی پس از داشتن چشمهای آبی تشخصی در جامعه آمریکا نمییابد و همواره این تردید در او باقی است که شاید چشمانش به قدر "کافی" آبی نیست. بدین ترتیب برای موریسون، زیبایی "آن چیزی نیست که انسان داشته باشد، بلکه آن چیزی است که انسان میتواند انجام دهد"
آتش کمفروغ
آدمکش کور
پا به پاي سرنوشت خانوادهاي كه جنگ مستقيم و غير مستقيم بر بادش ميدهد، مردي ناشناس براي زني ناشناس به روايت داستاني سوررئاليستي نشسته است. هر دو داستان در بزنگاهي با هم تركيب ميشوند و آدمكش كور را پديد ميآورند، داستان كشندگاني كه همان قدر هولناكند كه دوستداشتني و همانقدر ظالمند كه مظلوم. مارگارت اتوود، از مشهورترين نويسندگان كانادايي است و آثارش به زبانهاي متعددي ترجمه شده است. اين كتاب برنده جايزه بوكر سال 2000 ميباشد.
آرزوهای بر باد رفته
آرزوهای بر باد رفته حماسهی تراژیک-کمیک سلطهی سرمایه بر ذهن و آفریدههای معنوی بشر است. تبدیل ادبیات به کالا، درونمایهی این رمان است و تحقق بسیار گستردهی این روند، تراژدی عام نسل پس از ناپلئون را درون چارچوبی اجتماعی جای میدهد. بالزاک این فرایند تبدیل ادبیات به کالا را با تمامی ابعاد و جوانبش ترسیم میکند: از تولید کاغذ گرفته تا باورها، اندیشهها و احساسات نویسندگان، همه و همه به کالا تبدیل میشوند و بالزاک نیز به ذکر کلی پیامدهای فکری و نظری این سلطهی سرمایهداری بسنده نمیکند بلکه در تمامی عرصهها فرایند واقعی سرمایهداریشدن را در تمام مراحل و با همهی خصوصیات و تعینهایش آشکار میسازد. لوکاچ
آرزوهای برباد رفته
نام نویسنده : اونوره دو بالزاک
نام مترجم : سعید نفیسی
از برجسته ترین نقشمایههای کمدی انسانی میتوان جوان جاه طلب (تازه به دوران رسیده، نوساخته) و آرزوهای بر باد رفته را ذکر کرد. علاوه بر نمونه بارز باباگوریو، بسیاری از آثار بالزاک، که ذکرشان رفت، صورتهای دیگری از رمان آموزشی بالزاکی یا رمان پرورشی محسوب میشوند. به اینها عناوین زیر را نیز میتوان افود: زنبق دره، دختر حوا، عتیقه خانه، الاهه هنر ناحیه، و البته رمان نمادین آرزوهای بر باد رفته که عنوان و ابعاد آن سبب میشود در مرکز این دایره عظیم قرار گیرد.
قهرمان داستان، لوسین دو روبامپره، به توالی نامنظم آرزو/عزت و ذلت وحدت میبخشد. او کاملترین شکل این تیپ بالزاکی است-یعنی شهرستانی با استعداد و زیبا چهرهای که آرزو دارد نام و آوازهاش در همه جای پاریس بپیچد. ضعف و رنگپذیری لوسین- چند حالتی فکری و جسمی او-شخصیت مستعدی از وی میسازد که نظرها را جلب میکند و مکانهایی را که در آنها قرار میگیرد با خصوصیاتش منعکس میسازد.
آرزوهای بزرگ
نام نویسنده : چارلز دیکنز
نام مترجم : ابراهیم یونسی
چارلز جان هوفام دیکنز (به انگلیسی: Charles John Huffam Dickens؛ ۷ فوریه ۱۸۱۲ – ۹ ژوئن ۱۸۷۰) برجستهترین رمان نویس انگلیسی عصر ویکتوریا و یک فعال اجتماعی توانمند بود. به عقیدهٔ جیمز جویس، نویسندهٔ بزرگ معاصر، از شکسپیر به این سو، دیکنز تأثیرگذارترین نویسنده در زبان انگلیسی بودهاست.
از او برای داستانسرایی و نثر توانمندش و خلق شخصیتهای به یادماندنی، بسیار تحسین به عمل آمدهاست. دیکنز در طول زندگی خویش، محبوبیت جهانی بسیاری کسب کردهاست. از آثارش میتوان دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، الیور تویست و داستان دو شهر را نام برد.
آرزوهای بزرگ یا انتظارات بزرگ (به انگلیسی: Great Expectations)، رمانی است از چارلز دیکنز، نویسنده شهیر انگلیسی، که ابتدا به صورت داستان دنبالهدار از دسامبر ۱۸۶۰ تا اوت ۱۸۶۱ میلادی در هفتهنامه «سراسر سال» به چاپ رسید. وقایع این کتاب که به صورت خودزندگینامه از قول شخصیت اصلی داستان، کودکی یتیم موسوم به «پیپ»نگاشته شده است، از سال ۱۸۱۲، هنگامی که او هفت سال دارد، تا زمستان ۱۸۴۰ اتفاق میافتد. آرزوهای بزرگ را میتوان به نوعی زندگینامهٔ خودنوشت شخص دیکنز نیز دانست که همچون آثار دیگرش تجربیات تلخ و شیرین او از زندگی و مردم را نمایان میسازد.
آسیاب رودخانه فلاس
جرج الیوت
احد علیقلیان
ماری آن ایوانس نام مستعار مردانهٔ جورج الیوت را برای خود انتخاب کرد تا اطمینان یابد آثارش مورد توجه جدی مخاطبان قرار میگیرند. اگرچه نویسندگان زن در آن زمان آزادانه نام اصلیشان را در آثار خود مینوشتند؛ اما او میخواست تا تنها یک نویسندهٔ داستانهای عاشقانه نباشد.
جرج الیوت یکی از برجستهترین نویسندگان عصر ویکتوریا است و آثارش که داستان آنها بیشتر در انگلستان به وقوع میپیوندند، بهخاطر دیدگاههای رئالیسم و روانشناختی شهرت دارند.
آسیاب کنار فلوس گزارشى است از درامى که در بخش مرکزى غرب انگلستان آغاز سده نوزدهم بازى شده است. شخصیت این درام ماگى تالیور است، که دخترى است در جست و جوى شور، به ویژه آنگاه که «زندگى افسرده و ملالآور» خانه روزگارش را تیره و تار کرده است. وى مدام با شورو حرارت هرچه بیشتر مفاهیم زندگى را مىجوید و شور و شوق خویش را در بسیارى چیزها، مانند موسیقى، کتاب، دین و عشق تجسد مىبخشد. جورج الیوت خود در توصیف ماگى مىگوید که زندگى وى «درامى است ـ درامى که وى باید نقش خود را در آن بازى کند.» جانمایه داستان در فصلهایى که به سالیان اولیه زندگى ماگى و برادرش ـ تام تالیور ـ برسبزهزار کنار فلوس یا در شهرک سرخ شیروانى سنت اوگز مىپردازند عنوان شده است. در این میان، و در این زندگى، آن که سختتر از همه جریان را تجربه مىکند ماگى است، خواه در سایهروشن آسیاب دورلکت ، یا در بیشهاى به نام چاله سرخ… و در همینجاست که به او کمک مىشود تا به اعماق روح خود سرک بکشد. این رمان در حقیقت زاده کوشش لویس بود که خود معتقد به رمانهایى بود که از تجارب روزمره نشأت مىکنند. هم او بود که مارىآن را برآن داشت که وقایعى را پایه و اساس رمانهاى خود قرار دهد که خود عملا تجربه کرده و از سر گذرانده باشد.
آشفتگی هایِ تُرلس جوان
روبرت موزیل (به آلمانی: Robert Mathias Edler von Musil) نویسنده مشهوراتریشی است که رمان بلند ناتمام او مرد بدون خاصیت (به آلمانی: Der Mann ohne Eigenschaften) یکی از مهمترین رمانهای مدرن شناخته مي شود.
روبرت موزيل نويسنده بزرگ اتريش در قرن بيستم است. در ادبيات كلاسيك نوين او را با مارسل پروست و جيمز جويس مقايسه ميكنند. روانپژوهي استادانه و شجاعانه او باعث شده است كالبد شكاف زندگان لقب بگيرد. با اينحال زبانش از لطافت شاعرانه خالي نيست. موزيل را حتي ميتوان غزلسراي تنهايي خردمندان دانست.
رمان حاضر اولين اثر اوست، و در سرآغاز قرن پرفاجعه ي بيستم، يعني در سال 1903 نوشته شده است و از تجربه هاي دوران تازه جواني او نشاني دارد. اين رمان به شرح شكنجه ي سازمان يافته ي پسري دبيرستاني به دست هم كلاسي هايش مي پردازد، و مي نماياند كه چگونه در پس پوسته ي نازك متانت مدني آدم ها، غرايزي زمخت، زورآميز و حيواني؛ هر دم آماده ي جهش، كمين گرفته اند.
آلیس در سرزمین عجایب (با جعبه)
آلیس در سرزمین عجایب
آليس در سرزمين عجايب چنان بلندآوازه است كه نيازي به معرفي ندارد. تاكنون چندين فيلم و كارتون از روي آن ساختهاند و داستان دختري كه برحسب تصادف در سوراخ خرگوشي ميلغزد و با دنيايي روبهرو ميشود كه هيچ منطق عادي بر آن حاكم نيست و خود از نظر جسمي مدام بزرگ و كوچك ميشود و... مايه الهام و اقتباس بسياري آثار ديگر در عالم هنر بوده است. نبايد فراموش كرد كه خود اين رمان سرشار از تخيل چقدر وامدار هزار و يك شب است كه در قالب فرهنگ غرب ارائه شده. چندين ترجمه از اين اثر جاوداني به زبان فارسي موجود است و اينك ترجمه ما. تا چه پسند افتد و چه در نظر آيد.
آماتورها
در این مجموعه ترجمه بیست داستان كوتاه، از "دونالد بارتلمی" نویسنده آمریكایی به طبع رسیده است. جهان داستانهای بارتلمی، جهانی است كه در آن، كلمات، تصاویر و آدمها در برخورد با یكدیگر، از آداب معمول پیروی نمیكنند. جهانی كه میان سرخوشی و سبكسری، بازی و فریب از سویی و افسردگی و بهتزدگی از سوی دیگر در تردید است.
آمریکائی آرام
آمریکایی آرام [The Quiet American]. رمانی از گراهام گرین (1904-1992)، نویسنده انگلیسی، که در 1955 انتشار یافت. نویسنده، در پی اقامت خود در مالزی و هند و چین، از مشاهدات خود به عنوان خبرنگار جنگی استفاده کرده، ضد امریکایی بودن خویش را در قالب اثری طنزآمیز، بیشتر شبیه مرد سوم تا رمانهای به صبغه «مابعد طبیعی» خود، ابراز میدارد. وی با طنزی مؤدبانه و سهولت بیانی درخشان، طرز فکر امریکایی را به محاکمه میکشاند. یک روزنامه نویس انگلیسی به نام فاولر ، که نقش نظاره گر آسان طلب و بی غم را ایفا میکند؛ فوئنگ، معشوقه زیبای ویتنامی وی که نه زیاده اهل معنی است و نه زیاده شهوی؛ و آلدن پایل ، جوان امریکایی اهل بوستون که به میدان جنگ کشانیده شده است و رستگاری جهان را به پذیرش نهادهای شگفت دموکراسی امریکایی وابسته میداند، چهره های داستانی اصلی این رمان اند. «آدمی هرگز برای خرابیهایی که به بار آورده چنین انگیزه های خوبی نداشته است.» از اینرو، پایل درصدد «بازخرید» فوئنگ برمیآید و او را از چنگ فاولر به درمیآورد و با خود به نیوانگلند میبرد. وی که از استقلال زیادی برخوردار است و فقط زیر نفوذ به اصطلاح کارشناسی به نام هاردینگ است، در این تردیدی به دل راه نمیدهد که، به بهانه پاسداری از ویتنام، کودکانی را قربانی کند. فاولر خود را ناگزیر میبیند که در مقابل ابتکارات پایل، کسی که جان وی را نجات داده است بایستد و به نابودسازی وی کمک کند. در اینجا، از ورای افشای مانورهای امریکاییها، سر از مسئله مسئولیت فردی درمیآوریم: فاولر ناچار میشود کینه خود را به عنوان عاشق معشوق از کف داده بروز دهد، انگیزه های خود را بررسی کند، و خلاصه از موضع بی طرفانه ای که اصل و قاعده زندگی خویش را بر آن ساخته بود، دست بردارد. رمان با کشف جسد پایل آغاز میشود و از یادآوری ماجراهای گذشته به فراوانی استفاده میکند، ولی راوی داستان فاولر است؛ در حالی که همچنان ترتیب ساده زمانی را رعایت میکند. این اثر، هرچند فاقد بُرد داستان اصل قضیه است، از لحاظ تعادل و سبک نگارش موفقیتی خیره کننده شمرده میشود.
آنا کارنینا (۲جلدی)(شومیز)
نام مترجم : سروش حبیبی
داستان آنا کارِنینا دارای شخصیت اولِ واحدی نیست. با دیدن نام آنا کارنینا، این تصور ایجاد میشود که این داستان حتماً بهکلّی دربارهٔ اوست، اما درواقع اینگونه نیست؛ درحالیکه شاید بیش از نیمی از داستان دربارهٔ او باشد، بقیهٔ داستان دربارهٔ فردی به نام «لوین» است که البته این دو شخصیت در داستان رابطهٔ دورادوری با هم دارند. بهعبارتی، آنا کارِنینا خواهرِ دوستِ لوین است.در طولِ داستان، این دو شخصیت فقط یک بار و در اواخرِ داستان با هم روبهرو میشوند. پس، درحقیقت این رمان فقط به زندگی آنا کارِنینا اشاره ندارد و در آن به زندگی و افکار شخصیتهای دیگرِ داستان نیز پرداخته شدهاست. آنا نام این زن است و کارِنین نام شوهرِ اوست، و او بهمناسبت نام شوهرش آنا کارِنینا (مؤنثِ «کارِنین») نامیده میشود.
تولستوی در نوشتن این داستان سعی داشته برخی افکار خود را در قالب دیالوگهای متن به خواننده القاء کند و او را به تفکر وادارد. در بعضی قسمتهای داستان، تولستوی دربارهٔ شیوههای بهبود کشاورزی یا آموزش سخن گفته که نشاندهندهٔ اطلاعات وسیع نویسنده در این زمینههاست. البته بیان این اطلاعات و افکار، گاهی باعت شده داستان از موضوع اصلی خارج و خستهکننده شود؛ بهویژه وقتی که در داستان صحبت از کشاورزی است. یکی از بارزترین جلوههای ظهور اندیشههای این نویسنده در داستان، قسمتهایی است که او افکار مذهبیِ خود را در قالب افکار شخصیت مهم داستان، یعنی لوین، آوردهاست.
داستان از اینجا شروع میشود که زن و شوهری به نامهای استپان آرکادیچ و داریا الکساندرونا با هم اختلافی خانوادگی دارند. آنا کارِنینا خواهر استپان آرکادیچ است و از سنپترزبورگ به خانهٔ برادرش ــ که در مسکو است ــ میآید و اختلاف زن و شوهر را حل میکند و حضورش در مسکو باعث به وجود آمدن ماجراهای اصلیِ داستان میشود... در داستان، فضای اشرافیِ آن روزگار حاکم است؛ زمانی که پرنسها و کنتها دارای مقامی والا در جامعه بودند، و آداب و رسوم اشرافیت و نجیبزادگی بر داستان حاکم است. در کل داستان روندی نرم و دلنشین دارد و به عقیدهٔ بعضی فضای خشک داستان جنگ و صلح بر آناکارنینا حاکم نیست. این داستان، که درونمایهای عاشقانه ـ اجتماعی دارد، بعد از جنگ و صلح، بزرگترین اثر تولستوی، این نویسندهٔ بزرگ روسی به شمار میرود.
آنا کارنینا (۲جلدی)(گالینگور)
نام مترجم : سروش حبیبی
داستان آنا کارِنینا دارای شخصیت اولِ واحدی نیست. با دیدن نام آنا کارنینا، این تصور ایجاد میشود که این داستان حتماً بهکلّی دربارهٔ اوست، اما درواقع اینگونه نیست؛ درحالیکه شاید بیش از نیمی از داستان دربارهٔ او باشد، بقیهٔ داستان دربارهٔ فردی به نام «لوین» است که البته این دو شخصیت در داستان رابطهٔ دورادوری با هم دارند. بهعبارتی، آنا کارِنینا خواهرِ دوستِ لوین است.در طولِ داستان، این دو شخصیت فقط یک بار و در اواخرِ داستان با هم روبهرو میشوند. پس، درحقیقت این رمان فقط به زندگی آنا کارِنینا اشاره ندارد و در آن به زندگی و افکار شخصیتهای دیگرِ داستان نیز پرداخته شدهاست. آنا نام این زن است و کارِنین نام شوهرِ اوست، و او بهمناسبت نام شوهرش آنا کارِنینا (مؤنثِ «کارِنین») نامیده میشود.
تولستوی در نوشتن این داستان سعی داشته برخی افکار خود را در قالب دیالوگهای متن به خواننده القاء کند و او را به تفکر وادارد. در بعضی قسمتهای داستان، تولستوی دربارهٔ شیوههای بهبود کشاورزی یا آموزش سخن گفته که نشاندهندهٔ اطلاعات وسیع نویسنده در این زمینههاست. البته بیان این اطلاعات و افکار، گاهی باعت شده داستان از موضوع اصلی خارج و خستهکننده شود؛ بهویژه وقتی که در داستان صحبت از کشاورزی است. یکی از بارزترین جلوههای ظهور اندیشههای این نویسنده در داستان، قسمتهایی است که او افکار مذهبیِ خود را در قالب افکار شخصیت مهم داستان، یعنی لوین، آوردهاست.
داستان از اینجا شروع میشود که زن و شوهری به نامهای استپان آرکادیچ و داریا الکساندرونا با هم اختلافی خانوادگی دارند. آنا کارِنینا خواهر استپان آرکادیچ است و از سنپترزبورگ به خانهٔ برادرش ــ که در مسکو است ــ میآید و اختلاف زن و شوهر را حل میکند و حضورش در مسکو باعث به وجود آمدن ماجراهای اصلیِ داستان میشود... در داستان، فضای اشرافیِ آن روزگار حاکم است؛ زمانی که پرنسها و کنتها دارای مقامی والا در جامعه بودند، و آداب و رسوم اشرافیت و نجیبزادگی بر داستان حاکم است. در کل داستان روندی نرم و دلنشین دارد و به عقیدهٔ بعضی فضای خشک داستان جنگ و صلح بر آناکارنینا حاکم نیست. این داستان، که درونمایهای عاشقانه ـ اجتماعی دارد، بعد از جنگ و صلح، بزرگترین اثر تولستوی، این نویسندهٔ بزرگ روسی به شمار میرود.
آنچه با خود حمل می کردند
تیم اوبراین
علی معصومی
وقوع جنگ همیشه و در هر حالتی اجتنابناپذیر است. به هر حال رخ میدهد و با خود رعب و وحشت و نیستی و آوارگی میآورد. رمان «آنچه با خود حمل میکردند» گونهای از داستان است که واقعیت و خیال با هم پیوند میخورد و در آن تصویری از واقعیت جنگ به طور کلی روایت میشود...
ستوان یکم «جیمی کراس» با خود نامههایی حمل میکرد از دختری به نام «مارتا»، دانشجوی سال سوم کالج «ماونت سیبسچن در نیوجرزی». نامهها عاشقانه نبودند ولی ستوان کراس امیدوار بود و نامهها را تا کرده بود و درون پلاستیکی در ته کولهپشتیاش نگهداری میکرد. عصرها دیر وقت، پس از راهپیمایی روزانه و کندن سنگر، دستها را با آب قمقمه میشست، نامهها را بیرون میآورد و با نوک انگشت نگه میداشت و آخرین ساعت روشنایی را به خیالپردازی میگذراند. در خیال خود سفرهای اردویی عاشقانهای به کوهستان وایت در نیوهمپشر تجسم میکرد. گاهی هم لبة چسبدار پاکت را که لابد جای زبان نویسنده بر آن مانده بود با زبان لمس میکرد. بیش از هر چیز دلش میخواست که مارتا همان طور که او دوستش داشت دوستش بدارد، ولی لحن نامهها بیشتر دوستانه بود و در آنها از عشق خبری نبود.»
«تیم اوبراین» در این اثر، ضرباهنگهای نبض مانند و مخاطرههای عصب خردکن جنگ را به نحوی تصویر میکند که در صدر فهرست بهترین آثاری جا میگیرد که در باره هر جنگی نوشته شده است. روایت در این کتاب در مدارهایی دایره شکل میچرخد، و بازگویی رویدادها، رقص خاطره را در ذهن خواننده شکل میدهد:
«آنچه حمل میکردند بیشتر به نیازهایشان بستگی داشت. این نیازها یا نیمه نیازها عبارت بودند از قوطی بازکن، چاقوهای جیبی، قرصهای الکل جامد، ساعت مچی، کارت شناسایی، مواد دورکننده حشره و... .» واشینگتن پست درباره این کتاب مینویسد: «ترس و عشق و نفرت و بیرحمی و شفقت چنان زنده در این کتاب تصویر شدهاند که مرد میخواهد که با خواندن آن دنبال دستمال نگردد.»
آنک نام گل
نام نویسنده : اومبرتو اکو
نام مترجم : رضا علیزاده
اومبرتو اکو (به ایتالیایی: Umberto Eco) (زاده ۵ ژانویه ۱۹۳۲-درگذشته ۱۹ فوریه ۲۰۱۶)نشانهشناس، فیلسوف، متخصص قرون وسطی، منتقد ادبی و رماننویس ایتالیایی بود. اکو پس از گرفتن مدرک دکترا در دانشگاه تورینو، در دانشگاههای میلان، فلورانس، بولونیا و کولژ دو فرانس تدریس کرد.
اومبرتو اکو بیشتر به رماننویس معروف است. درحالی که او در وهلهٔ اول یک نشانهشناس و فلسفهدان است و در برابر بیش از ۴۰ کتاب علمی و صدها مقاله، تنها ۵ رمان نوشتهاست. وی یکی از مهمترین و پرکارترین اندیشمندان و روشنفکران دنیای معاصر به شمار میرفت و از جمله مهمترین زبانشناسان و نشانهشناسان ساختارگرا بود. اکو از طرفداران گفتگوی میان شرق و غرب بشمار میرفت و از هواداران افزایش ارتباطات و فهم متقابل در محیط بینالمللی بود و علاقهٔ زیادی به زبان بینالمللی اسپرانتو داشت.
اکو مدتی رئیس دانشکدهٔ انسانشناسی دانشگاه بولونیا بود. او همچنین متنهای آکادمیک فراوانی درزمینهٔ فلسفه، نشانهشناسی و نقد ادبی و کتابهایی برای کودکان نوشت. سیارک ۱۳۰۶۹ به نام اوست.
سال 1327 میلادی است . برخی از اعضای فرقه ی قدیس فرانسیس در یکی از صومعه های ثروتمند ایتالیا متهم به بدعت و ارتداد شده اند و برادر ویلیام اهل باسکرویل، کشیشی انگلیسی برای اعلام مواضع امپراطور لوئی باواریایی در منازعه بین پاپ و فرقه به آنجا اعزام شده است. ماموریت برادر ویلیام ناگهان تحت الشعاع رشته ای از جنایات عجیب و غریب قرار می گیرد و او با سوابق و تجاربی که در دستگاه تفتیش کلیسا اندوخته ، مثل یک کارآگاه دست به کار می شود . ابزار های او در این تحقیقات عبارتند از : منطق ارسطو ، الهیات توماس آکویناس و شناخت تجربی راجر بیکن که طنزی شیطنت آمیز و نوعی کنجکاوی بی امان آن را صیقل داده و برنده کرده است. ویلیام به گردآوری شواهد و رمزگشایی نمادهای سری و نسخ خطی پر رمز و راز مشغول می شود و در دل هزار توی خوف انگیز صومعه کند و کاو می کند، صومعه ای که جالب ترین حوادث شب ها در آن اتفاق می افتد.
آونگ فوکو
"آونگ فوکو" دومین رمان اومبرتو اکو که نخستین بار در سال 1988 منتشر شد، ماجراهای سه ویراستار است که زمان زیادی را با هم صرف بازبینی و ویرایش کتابهای یک موسسه انتشاراتی میکنند. این کتابها کار نویسندگان متفننی است که خودشان هزینه چاپ کتابشان را میدهند. ویراستاران تصمیم میگیرند برای رفع کسالت کمی هم تفریح کنند و در این کار از حکایت خارقالعادهای که سالها پیش از یک کلنل خوش سر و وضع ومشکوک شنیدهاند الهام میگیرند؛ کلنل ادعا می کرده کتابی نوشته که در آن راز نیروی اسرارآمیزی را که عظیمتر از هر نیروی طبیعی دیگر است، برملا کرده. سه قهرمان کتاب به شوخی پارههایی از آن دانش سری را که در کتابهای علوم خفیه یافت میشود، به صورت تصادفی وارد کامپیوتری استثنایی میکنند، کامپیوتری به نام "ابوالعفیه" که قادر است ارتباط میان همه دادهها ایجاد کند. سرانجام چیزی که این سه دوست را آن را نوعی بازی طولانی برای رفع کسالت میپنداشتند کمکم جدی میشود. "آونگ فوکو" سفری است باورنکردنی در اندیشه و تاریخ، حافظه و فانتزی، شاهکاری است مسحورکننده همانند دیگر آثار اومبرتو اکو، نوعی داستان پر ماجرای روشنفکرانه و شورانگیز و پر از اسرار که یادآور فیلمهای "ایندیانا جونز" و رمان "کنت مونت کریستو" است.