حکمت هنر اسلامی
خاستگاه اجتماعی هنرها
در میان موجودات، تنها انسان است که می داند سرانجام، خواهد مُرد و یا دست کم تنها موجودی است که معنای مرگ را به خوبی دریافته است و همواره در پی چاره ای بوده است تا از مرگ خود، پیشگیری کند. انسان، با صرف نظر از تعالیم آسمانی، گرچه نتوانسته است این صادقانه ترین پدیده هستی (مرگ) را درمان کند، اما به این دستاورد مهم پی برده است که اگرچه جسم انسان می میرد، ولی می توان کاری کرد که «نامِ» وی همیشگی شود و این، تنها با روی آوردن به هنر و صنعت، عملی و شدنی است. انسان به تدریج دریافت که با زنده ماندن نام، دیگر تمام نمی شود و در جریان ذهن دیگران زنده می ماند. تلاشهای آگاهانه در این راستا فراوان و گوناگون اند؛ از کندن نام خود بر تنه درخت گرفته تا ساختن بناهای یادبود و عام المنفعه و کتیبه ها و نگاشتن کتابها و سرودن اشعار و... همه نشان از تلاش آدمی برای زنده ماندن است. یکی دیگر از آثار خلق آفرینه های هنری - که می توان آن را بهره اجتماعی هنر نامید - این است که هنرمند با هنر خود، این دریافت را به دست می آورد که او دیگر یک فرد محدود و محصور در کالبد تن نیست، بلکه از مرز «خود» گذشته و به عرصه «انسان جهانی» و «انسان تاریخی» رسیده است؛ تمام همنوعان هم روزگارش از خلاقیت روحانی او بهره برده اند و در گذر زمان برای نسلهای آینده، مفید است و خود را در کنار آیندگان احساس می کند. این احساس را می توانیم «حس انتشار» بنامیم. احساسی که با آن، انسانِ محلی به انسان جهانی و تاریخی تبدیل می شود. انسان هنرمند برای همنوعان خود، سودمند است و با این سودمندی به فضیلت انسانی دست یافته است. در چنین شرایطی است که در می یابیم پرداختن به هنر، باعث زلالی و شفافیت روح آدمی می شود و تا مرز شهود، فرا می رود...
خاطرات خودنوشت لویی هکتور بر لیوز (۲ جلدی)
لوئی هکتور برلیوز (۱۱ دسامبر ۱۸۰۳ – ۸ مارس ۱۸۶۹) آهنگساز فرانسوی، از چهرههای تأثیرگذار در موسیقی دورهٔ رمانتیک، و از بهترین رهبران ارکستر در زمان خود و منتقدی کارآزموده در موسیقی بود. برلیوز در سال ۱۸۳۰ جایزهٔ رم را کسب کرد و برای آشنایی با موسیقی ایتالیا رهسپار آن کشور شد. در آنجا آثاری چون اوورتور شاه لیر و له لویه را نوشت.
از سمفونیهای او میتوان به سمفونی فانتاستیک و هارولد در ایتالیا، که به سفارش نیکولو پاگانینی، آهنگساز بزرگ ایتالیایی نوشت، اشاره کرد.
خانه آبی (فریدا کالو، دیهگو ریورا و لئون تروتسکی)
منوچهر استيفا
ماگدالنا کارمن فریدا کالو ی کالدرون د ریورا (به اسپانیایی: Magdalena Carmen Frieda Kahlo y Calderón de Rivera) (زادهٔ ۶ ژوئیه ۱۹۰۷ در کویوآکان، مکزیکوسیتی – درگذشتهٔ ۱۳ ژوئیه ۱۹۵۴ در کویوآکان، مکزیکوسیتی) نقاش مکزیکی و یکی از زنان نامدار تاریخ هنر معاصر است.او بهویژه بهخاطر خودنگارههای هنرمندانهاش، مشهور است.
فریدا تجربیات عاطفی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشت. پس از حادثهٔ تصادف، نامزدش از ازدواج با او منصرف شد. فریدا پس از بهبودی، پرترههای خودش را نزد دیهگو ریورا، نقاش دیواری معروف و کمونیست مکزیکی برد که قبلتر در دوران کوتاه و ناتمام دانشجویی پزشکی در کلاسهای طراحی با او آشنا شده بود. نقاشیهای کالو مورد توجه دیهگو ریورا قرار گرفت و این دیدارِ دوباره آغازی شد برای زندگی مشترک آن دوکه بعداً در سال ۱۹۲۹ با او ازدواج کردند در زمان ازدواج دیهگو ۴۲ ساله بود و فریدا ۲۲ سال داشت. مادر فریدا که با ازدواج آن دو مخالف بود به آنها مَثَلِ «فیل و فاخته» را نسبت داد. فریدا خود در اینباره میگوید:
عاقبت روزی رسید که تابلوهایم را به نقاش بزرگ مکزیک نشان دادم. دیهگو هنرم را تحسین کرد. در یک لحظه حس کردم زیبایی وجود مرا درک کرده و حالا من عاشق دیهگو بودم و دیهگو ریورا عاشق من!... روزها که میگذشت، من دیهگو را هم در کنارم کشیدم و دیهگو نیز مرا در نقاشیهایش گنجاند. من سوسیالیست شدم و دیهگو عاشق. آقای ریورا، نقاش بزرگ مکزیک همسر من است. من خوشبختم. حالا فقط دلم میخواهد از دیهگو فرزندی داشته باشم.
اما برای او نه خوشبختی به طور کامل محقق شد و نه آرزوی داشتن فرزند میسر. فریدا یک بار از دیهگو باردار شد که به سقط ناخواستهٔ جنین انجامید. این تجربهٔ ناکام مادری در آثار بعدی او نمود عینی پیدا کرد. تابلوی معروف فریدا از خودش، جنین، رحم و خون گویای همین حادثهاست.
در زمینهٔ زندگی زناشویی نیز ازدواج کالو و ریورا بیثبات بود و در طول سالهای پس از ازدواج، این زوج هنرمند هر یک شریکهای جنسیجداگانهای برای خود داشتند. فریدا در خاطراتش به چند تن از آنها همچون لئو تروتسکی، سیاستمدار کمونیست گریخته از شوروی وپولت گُدار، همسر چارلی چاپلین، اشاره میکند.
در سالهای جنگ جهانی دوم که اروپا در آتش جنگ میسوخت، پایتخت فرهنگی و هنری از پاریس بهنوعی به مکزیکوسیتی منتقل شده بود و هنرمندان، روشنفکران و ناراضیان تبعیدی زیادی از جمله لئو تروتسکی، لوییس بونوئل به مکزیک کوچ کرده بودند.در این دوره خانهٔ فریدا و دیهگو پاتوق بسیاری از این افراد بود که عموماً گرایشهای چپ داشتند. گرچه فریدا با اینان معاشرت داشت (و پیش از این نیز به سال ۱۹۲۸ در اروپا به عضویت حزب کمونیست درآمده بود) اما هرگز این تمایلات در آثارش نمود پیدا نکرد؛ گرچه حتی پس از ترور تروتسکی، همچنان طرفدار استالین باقیماند و بعدها به مائو نیز توجه نشان داد.
از آغوش تروتسکی بوی جنگ میآمد. او در وجود من چه میجست؟ وقتی به آغوش تروتسکی رفتم زیباییام دوباره به من برگشته بود و حالا تروتسکی ترور شدهاست.
اما حادثهٔ روحی بزرگ هنگامی رخ داد که ده سال پس از زندگی مشترک، فریدا همسرش را همبستر با خواهر کوچکترش «کریستینا» دید و از دیهگو جدا شد. اما این جدایی دیری نپایید و این دو دوباره در سال ۱۹۴۰ به یکدیگر پیوستند. او خود در مورد دوران جداییشان چنین میگوید:
دیگر دیهگو هم با من نیست، رهایش کردم. حالا خودم هستم. نقاشی میکنم. این بار خودم را میکشم. دست در دست خودم، با خودم ازدواج کردهام. راستی، آیا من برای خود کافیام؟
با این وجود، فریدا همیشه دربارهٔ دیهگو میگفت: «دیهگو، مردِ چاقِ نقاشم که همیشه روی پیشانیام چون آفتاب میدرخشد...»
کالو یکی از طرفداران فعال کمونیسم بود. او رابطهٔ عشقی کوتاهی نیز با لئون تروتسکی که نهایتاً در ۱۹۴۰ در شهر مکزیکو توسط نمایندگان استالین ترور شد، برقرار کرد. مدتی بعد از مرگ تروتسکی، فریدا موضعش را تغییر داد و حمایت خود را از شوروی زیر رهبری استالین اعلام کرد. او از طرفداران مائو بود و از چین به عنوان «امید جدید سوسیالیسم» نام میبرد. خانه کالو با نقاشیها و طرحهای بسیاری با مضامین سوسیالیستی، از جمله تصاویری از مارکس، انگلس، استالین و مائو تزیین گشتهبود.
خط چهار جلدی گرمارودی
داستان هنر نقاشی
نویسنده: ه. و. جانسون دوراجین جانسون
مترجم: فرح خواجه نوری
داستان هنر نقاشی کتاب بدیع و زیبا به منزله گالری شاهکارها و مجموعه آثار نفیسی از هنرمندان بزرگ جهان و در نوع خود کمنظیر است. داستان مهیج شروع و تحول و کمال نقاشی در تاریخ هنر انسانی در آن شرح داده شده است. خواننده در این کتاب درمییاد که بشر در طی قرون متمادی تمدن، چگونه احساسات خود را با کشیدن تصویر بیان نموده است. این کتاب در واقع داستان افکار و اندیشهها و بیم و امیدهاست و زشت و زیبا، تلخ و شیرین و خوب و بد زندگی به خامه هنرمندان در آن تصویر شده است. با اینکه هدف مؤلف گفتن داستان نقاشی است، تماشای تصاویر آن وسیله سرگرمی و لذت برای عمومی و بهویژه جوانان و هنرمندان است.
درباره ی نگریستن
عکسها يادگارهاي گذشتهاند، آثاري از آنچه رخ داده است. اگر زندگان آن گذشته را به دوش کشند، اگر گذشته تبديل به بخش جداييناپذير از فرايندي شود که در طي آن مردم تاريخ خود را ميسازند، آنگاه همهي عکسها دوباره متني زنده بهدست خواهند آورد، و به جاي آنکه لحظههايي بازداشته شده باشند، همچنان در زمان وجود خواهند داشت. شايد عکاسي پيشگويي حافظهاي انساني است که بايد در آينده به طور اجتماعي و سياسي تحقق يابد. چنين حافظهاي هر تصويري از گذشته را، هرقدر فاجعهآميز و هرقدر به گناه آلوده، در حصار تداوم خويش خواهد گرفت. تمايز ميان استفادههاي خصوصي و عمومي از عکاسي از ميان برخواهد خاست، خانوادهي انسان وجود خواهد داشت.