مجموعه اشعار پابلو نرودا
پابلو نرودا
ترجمه سیروس شاملو
اين را هم گفته باشم كه نرودا هميشه شاعر نيست. هيچكس هميشه شاعر نيست، گاهى گوشت گاو را چنان به نيش مىكشد كه هيولايى بهنظر مىآيد و گاه چنان لطيف به مرغانِ ماهيخوار دانه مىدهد كه فرشتهى بىپَرِ ماكيان است. او هميشه زيبا نمىنويسد. گاهى از كمبود تصوير و واژه رنج مىبرد. هزاران بار واژهى، عسل، پروانه، زنبور، ابر و باران را تكرار مىكند. در جزيرهى ايزلا نگرا چنان بىكار در ساحل قدم مىزند كه بهطور اغراقآميزى از واژههاى دم دستِ سنگ و صخره و موج و كشتى و باد استفاده مىكند. نرودا حرفهاى زيادى براى گفتن دارد اگر سفر كند اما قريحهاش پارهسنگ برمىدارد اگر دورِ جزيره بچرخد و احساس بطالت كند :
به آرامى آغاز به مردن مىكنى
اگر سفر نكنى،
اگر كتابى نخوانى،
اگر به اصوات زندگى گوش ندهى،
اگر از خودت قدردانى نكنى.
به آرامى آغاز به مردن مىكنى
زمانى كه خودباورى را در خودت بكشى،
وقتى نگذارى ديگران به تو كمك كنند.
به آرامى آغاز به مردن مىكنى
اگر بردهى عادات خود شوى،
اگر هميشه از يك راه تكرارى بروى …
اگر روزمرّهگى را تغيير ندهى
اگر رنگهاى متفاوت به تن نكنى.
نرودا، ترجمهى احمد شاملو
مجموعه اشعار شارل بودلر (گل های دوزخی)
نام نویسنده : شارل بودلر
نام مترجم : نیما زاغیان
شارل پییر بودلر (به فرانسوی: Charles Pierre Baudelaire) (۹ آوریل ۱۸۲۱–۳۱ اوت ۱۸۶۷) شاعر و نویسندهٔ فرانسوی بود.
زندگینامه
شارل در پاریس زاده شد. او تحت تأثیر پدر به سمت هنر گرایش پیدا کرد، زیرا بهترین دوستان پدرش هنرمند بودند. شارل بیشتر روزها با پدرش به دیدن موزهها و نگارخانهها میرفت. در ۶ سالگی پدرش را از دست داد. یکسال بعد از مرگ پدر، مادرش با سروانی به نام ژاک اوپیک ازدواج کرد. شارل همواره از این پیوند ناخشنود بود. در ۱۱ سالگی مجبور شد همراه خانواده به لیون مهاجرت کند. در مدرسه شبانهروزی با همکلاسیهایش سازگار نبود و دچار کشمکشهای زیادی با آنها میشد. تا اینکه در آوریل ۱۸۳۹ سالی که میبایست دانشآموخته شود، از مدرسه اخراج شد. در ۲۱ سالگی میراث پدر را به ارمغان برد، اما او با بیپروایی این میراث را به نابودی کشاند. شارل در ۲۱ سالگی ازدواج کرد. او علاوه بر شعر به کار نقد روی آورد. شارل بودلر از مطرحترین ادیبان مکتب سمبولیسم بود. او در سال ۱۸۶۷ بر اثر یک سکته قلبی واز کار افتادن نیمی از بدنش از دنیا رفت. شارل اولین کسی بود که واژه مدرنیته را در مقالات خود بکار برد.
گلهای دوزخی را اغلب در کنار منظومههای بزرگی همچون اودیسه، ایلیاد، کمدی الهی و بهشت گمشده قرار میدهند. این اثر نه تنها جایگاه بسیار مهمی در تاریخ شعر جهان دارد بلکه تاثیرات ژرفی بر هنرمندان مدرن همچون سورئالیستها و دادائیستها داشته و هنرمندان معاصر بسیاری با الهام از اشعار بودلر به تولید اثر پرداختهاند.
مجموعه اشعار عارف قزوینی
عارف قزوینی
محمدعلی سپانلو
مهدی اخوت
ابوالقاسم عارف در حدود سال 1261 در قزوین متولد شد . پدر وی ملا های از وکلای دعاوی بود . دوره کودکی عارف به سبب نزاع دائی پدر و مادر در پریشانی گذشت . واندن و نوشتن فارسیو مقدمات عربی را در مکتب و خط را پیش سه نفر از خطاطان معروف قزوین و موسیقی را نزد حاجی صادق خرازی فرا گرفت .چون اواز خوشی داشت پدر او را نزد حسن واعظ سپرد تا در پای منبر او نوحه خوانی کند
16 ساله بود که به تهران آمد و ماندنی شد پس از چندی با موثق الدوله آشنا شد و سبب ورود او به دربار گشت و تاجایی پیش رفت که مظفرالدین شاه دستور به احضار او صادر کرد . پس از حضور و خواندن یکی دو غزل ، شاه را خوش امد و به او خلعت داد و به ردیف فراشان شاه در آمد .خود عارف در این باره میگوید
شنیدن این حرف برایم کمتر از صاعقه نبود دیدم عمام به آن ننگینی و شیخ بودن به آن بد نامی هزار بار شریفتر از کلاهی است که میخواهند بر سرم بگذارند
چند سالی گذشت تا کم کم نغمه مشروطه از گوشه و کنار شنیده میشد . عارف از همان ابتدای جنبش آزادی به سوی مشروطه خواهان روی آورد و فریحه و استعداد نادر و چند انبه خود را وقف آزادی نمود یکی از معروف ترین آثار او در این زمان غزل پیام آزادی است
پیام ، دوشم از پیر می فروشم آمد بنوش باده که ملتی به هوش آمد
هزار پرده ز ایران درید ، استبداد هزار شکر که مشروطه پزده پوش امد
ز خاک پاک شهیدان را آزادی ببین که خون سیاوش چه سان به جوش امد
برای فتح جوانان جنگجو، جامی زدیم باده و فریاد نوش نوش آمد
کسی که رو به سفارت پی امید رفت دهید مژده که لال و کر و خموش آمد
موفقیت عارف مرهون تصنیف های اوست که بسیار ساده که شاعر هرکدام را به منظوری سیاسی سروده است
سخن خود عارف در مورد تصنیف ها :
اگر من خدمتی دگر به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم وقتی تصنیف های وطنی ساختم که ایرانی از هر ده هزار یک نفرش نمیدانست وطن یعنی چه
یکی از مزیت های تصنیف های عارف آن است که خود هم شاعر و موسیقیدان و هم خواننده بود و به تصنیف ها معنی و مفهوم ملی داد
بسیاری از تصنیف های او از بین رفته . نمونه ای از تصنیف های عارف :
گریه را به مستی بهانه کردم شکوه ها ز دست زمانه کردم
آستین چو از چشم برگرفتم سیل خون به دامان روانه کردم
از چه روی چون ارغنون ننالم از جفایت ای چرخ گردون ننالم
چون نگریم از درد و چون ننالم دزد را چو محرم به خانه کردم
دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا
برون شد از پرده راز تو پرده پوشی چرا
همچو چشم مستت جهان خراب است از چه روی ، روی تو در حجاب است
رخ مپوش کاین دور، دور انتخاب است من ترا به خوبی نشانه کردم
دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا
برون شد از پرده راز تو پرده پوشی چرا
باغبان چه گویم به ما چه کرد کینه های دیرین برملا کرد
دست ما زدامان گل جدا کرد تا به شاخ گل آشنا کردم
دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا
برون شد از پرده راز تو پرده پوشی چرا
پس از فتح تهران به دست ملیون و گشایش مجلس دوم ، به یاد اولین قربانیان راه آزادی تصنیفی ساخت که در آن روزها غوغا و شوری به پا ساخت و مدتها بر سر زبان مردم بود
از خون جوانان وطن لاله دمیده از مماتم سرو قدان ، سرو خمیده
در سایه گل ، بلبل از این غصه خزیده گل نیز چو من در غمشان جامعه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ گردون ، چه بدکرداری ای چرخ گردون ، سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخ
خوابند وکیلان و خرابند وزیران بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کجرفتاری ای چرخ گردون ، چه بدکرداری ای چرخ گردون ، سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخ
از اشک همه روی زمین زبر و زیر کن مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن اندر جلو تیر عدو ، سینه سپر کن
چه کجرفتاری ای چرخ گردون ، چه بدکرداری ای چرخ گردون ، سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخ
با آغاز جنگ جهانی اول ، جریانهای گوناگون سیاسی در ایران آغاز شد و حزب ها و انجمن های مختلف به روی کار آمدند . عارف نیز وارد عرصه شد و تابع جریانی شد که عتاصر ملی در آن بیشتر بودند و چون تجاوزات دولتهای همسایه به کشور بی طرف ایران بیشتر شد ناچار با مجاهدان ایرانی راه کشور عثمانی در پیش گرفت و مدتی در استانبول به سر برد و در سال 1299 به وطن بازگشت
پس از آغاز قیام خراسان به دیدار کلنل محمد تقی خان پسیان رفت و امید به نجات کشور به دست این مرد وطن پرست داشت که آن نیز با شهادت کلنل این امید از بین رفت و هنگامی که خواستند سر کلنل را به بدن ملحق کرده بر روی توپ بگذارند این شعر را سرود
این سر که نشان سر پرستی است امروز رها ز قید هستی است
با دیده عبرتش ببینید کاین عاقبت وطن پرستی است
در جایی نیز در غم مرگ کلنل چنین سرود
گریه کن که گر سیل خون گری ، ثمر ندارد ناله ای که ناید ز نای دل ، اثر ندارد
هرکسی که نیست اهل دل ز دل خبر ندارد دل ز دست غم مفر ندارد
دیده غیر اشک تـــــــــــــــــــــــــر ندارد این محرم و صفر ندارد
گر زنیم چاک جیب جان چه باک
مرد جز هلاک چاره دگر ندارد زندگی دگر ثمر ندارد
چندی بعد عارف به همدان تبعید شد و بازمانده عمر خود را در نقطه ایی دور افتاده از آن شهر با فقر به سر برد او در این دوره از زندگی خود از مردم گریزان بود و تنها زندگی میکرد
عارف در بهمن 1312 دیده از جهان فرو بست و او را در بقعه ابوعلی سینا به خاک سپردند.
مجموعه بهترین داستان های کوتاه ( پک ۴جلدی)(جویس ، چخوف ، همینگوی و مارکز)
مجموعه داستانهای غلامحسین ساعدی (۷جلدی)(قابدار)
غلامحسين ساعدي
قسمتي از عزاداران بيل: مشدي حسن برگشت و مردها را كه گوش تا گوش جلو تيرك نشسته بودند تماشا كرد. علوفه له شده از لب و لوچهاش آويزان بود. اسلام سرفه كرد و در حالي كه مواظب حرفهايش بود، گفت:«مشد حسن، سلام عليكم، اومديم ببينيم دماغت چاقه؟ احوالت خوبه؟» مشدي حسن، كه همچنان نشخوار ميكرد، گفت:«من مشد حسن نيستم، من گاوم، من گاو مشد حسن هستم.» مو سرخه ترسيد و خود را عقب كشيد...
غلامحسين ساعدي در 1314 در تبريز ديده به جهان گشود. او با نام مستعار گوهر مراد بيشتر آثار نمايشي خود را به چاپ سپرد. در دانشگاههاي تبريز و تهران پزشکي و روانپزشکي خواند. با درک خاصي از شخصيتهاي روانپريش و آشفتهذهن و کشف دردها و آسيبهاي روحي آنان، توانست به خوبي از اين کاراکترها در داستانهاي خود بهره گيرد. فضاي داستانها و نمايشنامههايش آکنده از درهم آميختگي کابوس و واقعيت است که فضايي وهمناک به آثارش ميدهد.
اولين مجموعه داستانش در 1339 به نام "شب نشيني باشکوه" منتشر شد. در مجموعه داستان بههمپيوسته "عزاداران بيل" 1342، "توپ" و "ترس و لرز" 1346 از بدويت جغرافيايي براي ترسيم فضايي شگفتيآفرين و ترسناک به خوبي بهره ميجويد. از مجموعه داستانهايش ميتوان از "واهمههاي بينام و نشان" 1346، "گور و گهواره" 1350 و از تک نگاريهاي او "اهل هوا" 1345 و "خياو يا مشکين شهر" و از آثار نمايشياش "لال بازيها"، "چوب به دستهاي ورزيل"، "آي با کلاه آي بي کلاه" و "ديکته و زاويه" نام برد.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، ساعدی مجبور به ترک ایران شد و در فرانسه اقامت گزید و نمایشنامهٔ اتللو در سرزمین عجایب را در فرانسه نوشت. وی دربارهٔ سبب کوچش چنین گفته:
من به هیچ وجه نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی که همه احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت سرکوب میکرد به دنبال من هم بود.
قسمتي از آشفتهحالان بيداربخت: نه، نه، اسم و رسم درست و حسابي نداشت؛ مثل همه ولگردا، هر گوشه به يه اسم صداش ميكردن، تو راهآهن: ته شاپور: مايك، تو مختاري، قاراپت، لالهزار: ميرزا بوغوس، تو استانبول: بد ارمني، آوانس خله، موغوس پوغوس. آخرشم نفهميديم اسم اصليش چي هس، كجا رو خشت افتاده، كجا بزرگ شده، پدر و مادرش كي بوده، كجا درس خونده، چه جوري زندگي كرده، از كي به كلهاش زده... قسمتي از شبنشيني باشكوه: سرهنگ پرسيد: ـ«براي چي نعره ميكشيديد؟» من گفتم: ـ«نعره نميكشيدم قربان، ناله ميكردم.» سرهنگ فرياد زد: ـ«ديگه بدتر مرتيكه! مگر ديشب شما نبوديد كه در پشت بام ايستاده بوديد و به مقدسات فحش ميداديد؟» من جواب دادم: ـ«به مقدسات فحش نميدادم، من به آنهايي فحش ميدادم كه به من فحش ميدادند.» سرهنگ نعره كشيد: ـ«تو غلط ميكردي مرتيكه الدنگ! به دستور كي و كدام عامل اجنبي چنين كاري ميكردي؟» در جواب گفتم: ـ«هيچكس به من دستور نداده بود، قربان، خودم اشتباهي مرتكب اين عمل شده بودم.» سرهنگ در حالي كه باد به گلو انداخته بود گفت: ـ«هميشه و همه كار تو اشتباه بوده، اصلا خودت اشتباهي هستي، وجودت اشتباهيه.»
قسمتي از ترس و لرز: زاهد جلوتر آمد و ايستاد به تماشاي سالم احمد كه روي خاكها افتاده بود. همه ساكت شدند. زاهد خم شد و دستهاي سالم احمد را به دست گرفت. صالح كمزاري و محمد حاجي مصطفي در دو طرف زاهد چمباتمه زدند. چيزي از دور ميآشفت، انگار سالم را از دريا صدا ميكردند.
مجموعه سه جلدی آثار احمد شاملو (قابدار)
این مجموعه شامل آثاری از قبیل
دفتر یکم: شعرها
دفتر دوم: گزینه ئی از شاعران بزرگ جهان
دفتر سوم: ترجمه قصه ها و داستان های کوتاه
تالیف و ترجمه احمد شاملو است.
احمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴–۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد یا الف. صبح، شاعر،نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود.شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام میشد و از همین روی، خانواده اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ به سبب فعالیتهای سیاسی، پایانِ همان تحصیلات نامرتب را رقم میزند. شهرت اصلی شاملو به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی که هم اکنون یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفاده ایران بهشمار میرود و تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور شناخته میشود. شاملو که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام میانگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد.شاملو علاوه بر شعر، فعالیتهایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده دارد. مجموعهٔ کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران میباشد. آثار وی به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی،رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی∗ ترجمه شدهاند. شاملو از سال ۱۳۳۱ به مدت دو سال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود.
«نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷، از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای احمد شاملو ترتیب داده شد.احمد شاملو پس از تحمل سالها رنج و بیماری، در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۷۹ درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شدهاست. عشق، آزادی و انسانگرایی، از ویژگیهای آشکار سرودههای شاملو هستند. سنگ مزار شاملو را چندین بار افراد ناشناسی شکستهاند.
مجموعه نامه های ون گوگ – شور زندگی (۲جلد)(با قاب)
وینسنت ویلم ون گوگ (1853-1890) در هلند به دنیا آمد. او دستیار یک شرکت بین المللی فروشندگان آثار هنری شد و در سال 1881 برای تحصیل هنر به بروکسل رفت. پس از یک رابطه عاشقانه ناموفق با دختر عمویش، او به هلند بازگشت و در سال 1885 اولین شاهکار خود، سیب زمینی خواران را به تصویر کشید، صحنه ای وحشتناک از فقر خانگی. یک سال بعد، برادرش تئو که یک دلال آثار هنری بود، او را قادر ساخت تا در پاریس تحصیل کند، جایی که با گوگن، تولوز لوترک و سورات آشنا شد که تأثیرات بسیار مهمی بر کار او داشتند.
در سال 1888 او پاریس را به مقصد مناظر پرووانسال در آرل ترک کرد، موضوع بسیاری از بهترین آثار او، از جمله "آفتابگردان" و "صندلی و لوله". اینجا بود که ون گوگ به دلیل پشیمانی از تهدید گوگن با تیغ در حین نزاع گوش خود را برید و او را به مدت یک سال در آسایشگاه گذاشتند. در 7 ژوئیه 1890 ون گوگ در صحنه آخرین نقاشی خود، پیش نقاشی "مزارع ذرت با پرواز پرندگان" به خود شلیک کرد و دو روز بعد درگذشت.
مدرسه زیبایی کابل
آن هنگام که «انسان غربی» در دل جامعه ای شرقی سکنا می گزیند، جهان شرق در ذهنش چه معنایی می تواند داشته باشد؟ نویسنده مدرسة زیبایی کابل زنی است آرایشگرکه ضمن آرایش و آموزش زنان افغان، از نحوه زیست و خوشی و ناخوشی های ما شرقی ها سخن می گوید. گرچه نویسنده ای که از قلب فرهنگی متفاوت پا به افغانستان گذاشته، هرگز نمی تواند از درون به فرهنگ میزبان نگاه کند، ولی شرح او از مصائب و سختی های جامعه افغانستان، دریچه ای است از بیرون که می تواند ما را با نحوه نگرش و جهان بینی «آنها» آشنا سازد.
مرثیهای برای آرژانتین (روح پدرم در باران صعود میکند)
مرد مرموز ( ماجرای واتر گیت )
باب وودوارد
ترجمه : عباسقلی غفاری فرد
کتاب مرد مرموز بازنمایی ماجرای واتر گیت است ، ماجرایی که از طریق شنود مذاکرات انتخاباتی ریچارد نیکسون صورت گرفت که خود را برای دومین دوره ی ریاست جمهوری اش مهیا می کرد ،رسوایی که کار را به دیوان عالی قضایی فدرال آمریکا کشاند و منجر به کناره گیری نیکسون شد . در اصل عامل اصلی برای افشا کردن واترگیت ، ((مارک فلت )) مرد شماره دو اف بی آی بود که سالها نامش پنهان بود و تنها به اسم ((گلوگشاد)) از او یاد می شد. باب وودوارد به همراه همکارش کارل برنشتاین روزنامه نگارانی بودند که پرده از رسوایی واترگیت برداشتند . وودوارد در این اثر به مارک فلت پرداخته و در خلال آن ماجرای واترگیت و تاثیر آن بر سیاست آمریکا و جهان را باز پرداخته است .
گزیده ای از کتاب مرد مرموز :
عصر یک روز برای تحویل چنین بستهای به زیر زمین جناح غربی کاخ سفید که در آنجا اتاق کوچکی نزدیک اتاق بحران و برخی دفاتر ستاد شورای امنیت ملی قرار داشت رفته بودم. به طور مبهمی به یاد میآورم که در آنجا چند ماشینفروشی در پهلو یا در انتهای تالار به چشم میخورد.
مرگ کسب و کار من است
روبر مرل
مترجم : احمد شاملو
مرگ کسب و کار من است در واقع سرگذشت رودلف هوس است. او در کتاب رودلف لانگ نام دارد. چرا که کتاب کل داستان زندگی این جلاد نیست و فقط شامل بخش کاری وی و در بارهٔ چند سال پایانی زندگی اوست. سالهایی که فرمانده و مسئول اردوگاه آشویتس بود؛ و مسائل مربوط به زندگی شخصی او به کمک خلاقیت نویسنده و با نگاه بر زندگی اغلب نیروها ی نازی است. لازم است ذکر شود که در هنگام فرار او با اسم «فرانز لانگ» زندگی میکرد.
بخشی از یادداشت مترجم : در حقیقت این کتاب زندگی نامه یک جلاد مدرن است، و چارچوب زمانی آن وقایع تاریخی مسلمی است که در نیمه اول قرن حاضر بر اروپا گذشته. و سوای آنچه به صورت وقایع خانوادگی و برخوردهای شخصی قهرمان داستان عنوان شده هیچ چیز ان ساخته و پرداخته خیال بافی نیست؛ هر چند این وقایع فرضی نیز ـنچنان واقعی می نماید که محتمل است نویسنده، اساس آن را بر تحقیقاتی در زندگی خصوصی پاره ای از جنایتکاران نازی بنا نهاده باشد...
مرگ و زندگی (مجموعه داستان)
«مرگ و زندگي» منتخبي است از ادبيات پراكنده جان استنبك در قالب يك مجموعه داستان. به مانند ساير شاهكارهاي استنبك مفاهيم به كار برده شده در اين داستانها براي مخاطب ملموس و درد آشناست. در «مولي مورگان» به عنوان شاخصترين داستان اين كتاب، نويسنده به جاي مقدمهچيني براي فرار از دنياي پر از ستم و نابرابري، مخاطبين را به رويارويي با واقعيت دعوت ميكند. در بخشي از اين داستان ميخوانيم: «يك بار پدر رفت و ديگر برنگشت، هيچوقت پول نميفرستاد و كاغذ هم نمينوشت. اما اينبار ديگر حسابي غيبش زد. تا دو سال منتظر شدند. بعد مادرشان گفت او بايد مرده باشد. بچهها از اين فكر لرزيدند. اما باور نكردند. چون آدمي به خوبي و زيبايي پدرشان نميشد كه بميرد...»