نادیا
آندره برتون
ترجمه: کاوه میرعباسی
راوی، به نام آندره، پیش از آنکه در نهایت (حدود یک سوم رمان) روایتی را آغاز کند، به طور کلی خطی، از رابطه کوتاه ده روزه خود با شخصیت اصلی نادیا، روی تعدادی از اصول سورئالیستی نشخوار می کند. او به این نام خوانده میشود «زیرا در روسی آغاز کلمه امید است، و چون فقط آغاز است»، اما نام او ممکن است تداعی کننده کلمه اسپانیایی «نادی» باشد که به معنای «هیچکس» است. راوی به این زنی دچار وسواس می شود که در یک برخورد تصادفی در حالی که در خیابان قدم می زند، بلافاصله با او صحبت می کند. او متکی به قرار ملاقات های روزانه می شود، که گاه به اوج عشق می رسد (یک بوسه اینجا و آنجا). با این حال، شیفتگی واقعی او نسبت به ندجا، دیدگاه او از جهان است که اغلب از طریق بحث در مورد آثار تعدادی از هنرمندان سوررئالیست، از جمله خودش، برانگیخته میشود. در حالی که درک او از هستی، یک فرد به شدت مستبد را زیر و رو می کند، بعداً مشخص می شود که او دیوانه است و به یک آسایشگاه تعلق دارد. پس از اینکه نادیا جزئیات زیادی از زندگی گذشته خود را فاش می کند، او به یک معنا دچار ابهام زدایی می شود و راوی متوجه می شود که او نمی تواند به رابطه آنها ادامه دهد. در ربع باقی مانده از متن، آندره از شکل جسمانی او فاصله می گیرد و به نشخواری پرپیچ و خم درباره غیبت او فرو می رود، به حدی که انسان از خود می پرسد که آیا نبود او الهام بیشتری از حضور او به او می دهد. به هر حال، این واقعیسازی و مادی شدن نادیا بهعنوان یک فرد عادی است که آندره در نهایت آن را تحقیر میکند و نمیتواند آنقدر تحمل کند که اشک برانگیزد. چیزی در مورد نزدیکی که زمانی بین راوی و نادیا احساس می شد وجود دارد که نشان دهنده عمقی فراتر از مرزهای عقلانیت آگاهانه، منطق بیداری و عملیات عاقلانه روزمره بود. چیزی اساساً «اسرارآمیز، غیر محتمل، منحصر به فرد، گیج کننده» در مورد او وجود دارد. این این تصور را تقویت می کند که نزدیکی آنها فقط برای یادآوری نفوذ ناپذیری نادیا به آندره است. رکود نهایی او در غیاب نگرانی اساسی این متن است، غیبتی که به نادیا اجازه می دهد آزادانه در خودآگاه و ناخودآگاه آندره زندگی کند، ظاهراً لجام گسیخته، و نقش متناقض خود را به عنوان حاضر و غایب حفظ کند. با تثبیت گذشته نادیا در حافظه و آگاهی خود، راوی با نفوذ ناپذیری واقعیت بیدار می شود و بقایای شبح مانندی را می بیند که از زیر پرده نازک آن به چشم می خورد. بنابراین، او بهتر است نظریه سوررئالیسم خود را که بر رویاپردازی تجربه واقعیت در خود واقعیت است، عملی کند.
جملاتی از کتاب:
"آیا من او را دوست ندارم؟ وقتی نزدیک او هستم به چیزهایی نزدیکتر هستم که نزدیک او هستند."
"زیبایی تشنج خواهد بود یا اصلا نخواهد بود."
"او نمی تواند وارد شود، او وارد نمی شود. "
"من موظفم پاسخ دهم که چیزی در مورد آن نمی دانم، به نظر می رسد که در چنین موضوعاتی حق شهادت تنها چیزی است که اعطا می شود."
"تو هرگز نمی توانستی این ستاره را مثل من ببینی. تو نمی فهمی: مثل قلب یک گل بی قلب است."
نازارین
نام نویسنده : بنیتو پرث گالدوس
نام مترجم : کاوه میر عباسی
گالدوس مهم ترین چهره ی ادبی اسپانیا در سده ی نوزدهم و بزرگترین رمان نویس این کشور پس از سروانتس به شمار می آید در میان اسپانیاییان همان منزلتی را دارد که بالزاک در فرانسه و دیکنز در انگلستان و داستایفسکی در روسیه،اما فقط در نیمه ی دوم سده ی بیستم بود که جایگاه شایسته ی خود را در مقام نماینده ی رئالیسم اسپانیایی یافت و شاهکارهایی سینمایی که بونوئل از دو اثر او نازارین و تریستانا ساخت در این امر نقش موثر داشت.نازارین در زبان اسپانیایی یعنی«ناصره ای»و می دانیم که مسیح اهل ناصره بود.گالدوس با این نامگذاری وجهی از منش قهرمان اصلی داستان را می رساند،شخصیتی که از وجهی دیگر یادآور چهره ی فراموش نشدنی دیگری است که هموطن او سروانش آفرید:دن کیشوت
«نازارین» کشیشی است که در منطقهای فقیر نشین در مکزیک ۱۹۰۰ زندگی میکند،او به اندرا که در جریان یک نزاع زنی را کشته در اتاق خود اسکان میدهد،این ماجرا باعث خلع لباس نازارین و در پی آن زائر شدن وی میگردد،او به همراه دو زن دیگر آندرا و بئاتریس در شهرها میگردند و به مردم کمک میکنند و صدقه میگیرند،اما پلیس اندرا را که قاتل است همراه نازارین دستگیر میکند و به زندان میبرد،در زندان نازارین به حقیقت هولناکی پی میبرد و تمام زندگی خود را بیهوده میبیند.
ناسور (گزیده اشعار)
نلی زاکس در یک خانواده یهودی به سال ۱۸۹۱ در برلین به دنیا آمد. او تنها فرزند پدر کارخانه دارش بود، و در بهار سال ۱۹۴۰، در آخرین لحظات از چنگال نازیها رهائی یافت و به کمک یکی از دوستان با مادرش به سوئد گریخت.
در آنجا نخست به آموختن زبان سوئدی پرداخت و سپس ضمن سرودن اشعار آلمانی، دست بکار ترجمهٔ آثار ادبی سوئدی به زبان آلمانی شد.
نلی زاکس از سال ۱۹۳۳ بر اثر تعقیب و شکنجه یهودیان دچار تشنجهای شدید روحی و جسمی شد، و دو کتاب شعرنخستین وی زیر این تأثیر است.
ناشناس
داستایفسکی ناشناس را در تبعید نوشت و میتوان آن را مهمترین رمان در تبعید او خواند. او این کتاب را تحت فشار سانسور حکومت وقت و با زبانی استعاری نوشته است. نویسنده مشهور روس این کتاب را به ظاهر با زبانی ساده نوشته اما کتاب پر از کدهای پیچیده است تا بهانهای به دست حکومت برای تمدید دوران محکومیت نویسنده ندهد. موضوع کتاب ماجرای پدید آمدن شارلاتانها و خودکامگان، در زمان حکومت وقت روسیه است.
شاید بتوان گفت مشهورترین دیدگاه داستایفسکی که از زبان یکی از شخصیتهای رمان برادران کارامازوف بیان میشود، این جمله باشد که «اگر خدایی وجود نداشته باشد، همهچیز مجاز است». ژیل دلوز و ژاک لاکان، متفکران معاصر فرانسوی خلاف این عقیده را دارند. لاکان معتقد است دقیقاً وجود منع الهی است که زمینهٔ گناه را فراهم میسازد. به باور دلوز نیز قضیه کاملاً برعکس چیزی است که داستایفسکی میگوید، زیرا به واسطهٔ وجود خداست که همهچیز مجاز است.
ناشناس
فیودار داستایفسکی
مترجم: حمیدرضا آتش برآب ، پریسا شهریاری
حکایت شیادی و خودکامگی. کتاب «ناشناس»، با عنوان اصلی Село Степанчиково и его обитатели، یک رمان هجایی و طنزآمیز است که خودکامگی و حقهبازی را در ابعادی مینیاتوری اما قابل تعمیم به ابعاد وسیع و جهانی به تصویر میکشد. کتاب «ناشناس» رمانی است که داستایفسکی طنزِ سیاه و آشوبگرِ خود، چیرهدستیاش در شخصیتپردازی و مهارتش در هجوِ ناسازیهای جهان و آدمیان را استادانه به نمایش میگذارد. کتاب «ناشناس» نوعی روانشناسی خودکامه و خودکامگی است و روانشناسی آدمیانی که گرفتار و بازیچه و سرسپردۀ خودکامگان میشوند. داستایفسکی در این رمان، رَوَندِ پدید آمدن یک خودکامه و بسطِ خودکامگی و شیوۀ سلطۀ یک فردِ مستبد بر دیگران را با ظرافت ترسیم میکند و اثری ارائه میدهد که نهفقط هجوِ روسیۀ قرن نوزدهم که هجوِ تمامی حاکمیتهای استبدادی و خودکامه در همۀ زمانهاست. کتاب «ناشناس» رمانی است که بهگفتۀ لییا روزِنبلوم «با پارودی چندلایهاش وجه ممتاز طنز داستایِفسکی را آشکار میکند.» گفتنیست که داستایفسکی رمان «ناشناس» را در سالهای پایانی تبعید خود نوشته است. متن اصلی رمان «ناشناس» اولین بار در سال 1859، در مجلۀ «یادداشتهای میهنی» منتشر شده است.
ناطور شب
نويسنده: لوييز اردريک
مترجم: سعيد كلاتی
نگهبان شب رمانی نوشته لوئیز اردریچ است که اولین بار در 3 مارس 2020 توسط هارپر کالینز منتشر شد. داستان این رمان در دهه 1950 می گذرد. این ششمین رمان مستقل اردریچ پس از خانه آینده خدای زنده است. این رمان از زندگی پدربزرگ اردریچ الهام گرفته شده است که سایر اعضای رزرواسیون کوه لاک پشت را برای مقاومت در برابر سیاست های پایان کار هند در دهه های 1940-1960 انگیزه و الهام بخشید. نگهبان شب اولین رمانی است که اردریچ نوشته است که در منطقه حفاظت شده کوه لاک پشت می گذرد.
در سال 2021، این رمان برنده جایزه پولیتزر برای داستان شد.
ناقوس عزا در سوگ که می زند
شاهکار نویسنده آمریکایی برنده جایزه پولیتزر ۱۹۵۳ و نوبل ادبی ۱۹۵۴ با ترجمه توسط پرویز شهدی که مدت ۱۰ سال منتظر دریافت مجوز مانده بود، سرانجام منتشر شد.
شهدی در مقدمه خود بر این کتاب در باب موقعیت این اثر در ایران آورده است: «اولین بار حدود شصت سال پیش ترجمه سر و دست شکستهای از آن با عنوان «زنگها برای که به صدا درمیآیند» منتشر شد و چند سال بعد، (حدود چهل سال پیش) ترجمهای کامل با همین عنوان، همراه با عکسهایی از بعضی از صحنههای فیلم با بازیگری گاری کوپر و اینگرید برگمن. پس از آن این کتاب و افسانه همینگوی به دست فراموشی سپرده شد، مانند بسیاری از آثار ارزشمند نویسندگان بزرگ دنیا، از جمله «شرق بهشت» اثر اشتاینبک، «بل آمی» اثر موپاسان و خیلی کتابهای دیگر.»
مترجم نامدار و پرکار کشور در باب اهمیت کتاب همینگوی چنین نوشت: «اما این کتاب ادعانامهایست علیه فاشیسم و همه دیکتاتورهای جهان. اگرچه به عقیده عدهای همینگوی در جنگ داخلی اسپانیا شرکت نکرده و فقط به عنوان خبرنگار به آنجا اعزام شده است، ولی این موضوع مانع از آن نشده که همینگوی با دیدی بیطرفانه به یکی از حوادث بزرگ کشور و ملت اسپانیا بپردازد و با دستمایه قرار دادن گوشه کوچکی از آن جنگ و کشتار چند ساله، ملت اسپانیا را آنگونه که بوده و آنگونه که هست معرفی کند. سوابق قهرمانانه مردمان این مرز و بوم، از آن موقع که به فرمانروایی بیدادگرانه و اشغال زورگویانه تازیها پایان دادند، و بعد تنها ملتی بودند که ناپلئون را با همه موفقیتهایش در نبردهای گوناگون به زانو درآوردند، گوشه پندآموزی از تاریخ بشریت را رقم زده است که میتواند سرمشق و نمونه خوبی برای همه ملتهای به بند کشیدهی دنیا باشد. همینگوی انقلاب و بعد جنگ برادرکشی اسپانیا را بیطرفانه تعریف میکند، چرا بیطرفانه، چون ضمن طرفداری از خیزش آزادیطلبانهشان، زیادهرویها و نابخردیهایی را که در همه انقلابها، میان همه ملتها دیده شده، ناگفته نمیگذارد.»
او با اشاره به حذف بسیاری مطالب در ترجمه پیشین انگیزهاش از برگردان دوباره کتاب را چنین بیان کرده است: «صحنههای کشتار زمینداران و اربابان پس از پیروزی انقلاب، شاید به مذاق عدهای، از جمله اولین مترجم این کتاب و بازگوکردنش خوش نمیآمد، ولی حقیقت داشت و همینگوی با ظرافت تمام آن را از زبان یکی از قهرمانان جانسخت و آبدیده این انقلاب تعریف میکند. حیف که این کتاب هم مانند بسیاری از آثار ارزشمند ادبیات جهان مورد بیمهری ناشران ما قرار گرفته است. ولی آثار جاودانه ادبیات ملتها هیچ زمان کهنه نمیشوند و همیشه و در هر شرایطی، به ویژه برای نسل جوان و آیندهسازان اهمیت و ارزش حیاتی دارند. هدف من هم از ترجمه سوم این کتاب و ارائه آن همین بوده است تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.»
ناقوسی برای آدانو
جان هرسی
ترجمهی کاوه بلوری
تسیتو گفت: «از این ماجرای تَرَک خوشم نیامد. ناقوس نباید فقط به این خاطر که قدیمی است تَرَک داشته باشد. ناقوسِ ما هفتصد سال قدمت داشت، اما تَرَک نداشت. بعید میدانم خود آمریکا آنقدرها قدمت داشته باشد، ناقوستان که دیگر جای خود دارد.» سرگرد جاپولو گفت: «احتمالاً به این خاطر بوده است که وقتی آزادیمان را اعلام کردیم زنگش را خیلی محکم زدیم.» تسیتو گفت: «گمان نمیکنم مردم آدانو خواهانِ آزادیای باشند که تَرَک خورده باشد…»
ناکامی جاودانه
✔️ شاهکار ایدیت وارتن با عنوان اصلی Ethan Frome
داستان با این جملات آغاز می شود: من این داستان را همانطور که در اغلب این موارد چنین اتفاق می افتد، خرده خرده از دهان مردم شنیدم و هر کس آن را به صورتی دیگر برایم می گفت. اگر شهر استارک فیلد در ایالات ماساچوست را بشناسید، حتما اداره پست را هم می دانید کجاست و اگر محل اداره پست آن شهر را بدانید، بایستی اتین فروم را که با گاریش روزها به آنجا می آمد و افسار گاری را روی پشت خمیده اسب قرمزش می انداخت و از پیاده روی آجری به سوی ردیف ستون های سفید پستخانه می رفت، بشناسید و شما باید پرسیده باشید که او کیست؟ در همان جا بود که من چندین سال پیش برای اولین بار او را دیدم و قیافه او در من اثری شدید کرد. حتی در آن هنگام او برجسته ترین آدم آن شهر بود، گرچه در آن زمان او دیگر پیر و شکسته شده بود...ناگهان هوس
ناگهان هوس رمانی است غنی از استعاره و انباشته از جادو. قهرمان داستان، خوبیلوی تلگرافچی است که با این عطیه به دنیا آمده که میتواند احساسات حقیقی و نهانی دیگران را بشنود. زندگی او تا همیشه دستخوش دگرگونی میشود. به لوچا، دختر زیبای خانوادهای ثروتمند، دل میبازد؛ دختر پول را لازمهٔ سعادت میداند اما خوبیلوی ندار عشق و تمنا را. بااینحال، اشتیاقشان به هم سبب میشود زندگی شادمانهای را کنار یکدیگر بسازند، تا آنکه رخدادی هولناک بهتلخی جدایشان میکند. سالها بعد، هنگام مرگ خوبیلو، دخترش پرده از راز قهر او و همسرش برمیگیرد...
نام من سرخ
اُرهان پاموک
مترجم: عینله غریب
نام من سرخ (به ترکی استانبولی: Benim Adım Kırmızı) رمانی از اورهان پاموک است تحت تأثیر رمان مشهور ایتالیایی نام گل سرخ. نام من سرخ برنده جایزه نوبل ادبیات است.
رمان نام من سرخ در بستر بخشی از تاریخ امپراتوری عثمانی در زمان سلطان مراد سوم میگذرد. در این رمان، شیوهٔ چند صدایی یا پلی فونی روایتِ حوادث مختلف را توسط شخصیتهای رمان ممکن کردهاست.
پاموک در این رمان نقطه مشترک تاریخ عثمانی و ایران را در نظر داشتهاست. نویسنده به شرح عشق و قتل در این رمان پرداختهاست.
چگونگی روابط بین دو فرهنگ غرب و شرق از دیگر موضوعات این رمان است که از زبان نقاشان روایت میشود.
پاموک در گفتگو با مجله نافه درباره انگیزه خود از نوشتن این رمان گفتهاست «بین ۷ تا ۲۲ سالگیام میخواستم نقاش شوم. بعدها وقتی نویسنده مشهور ترک شدم همیشه دوست داشتم درباره لذت نقاشی بنویسم. میخواستم توصیف کنم که نقاشی کردن چه حسی دارد و یک نقاش چه عقایدی دارد.»
شخصیتهای اصلی در رمان نام من سرخ نقاشان هستند. در آغاز داستان استادِ طلاکاری به دست نقاشی کشته میشود. هیچ کس مطمئن نیست که قاتل یک نقاش است. با این حال ماجرای تمام رمان از آغاز تا پایان یافتن نقاشِ قاتل است.
پاموک در خلال رمانش به موضوعاتی مانند عشق و تاریخ نقاشی در سرزمینهای اسلامی نیز میپردازد.
او از کتابهای بسیاری در این رمان نام میبرد که در فرهنگ و تمدن اسلامی نامی بودهاند. اغلب این کتابها - از آن جمله شاهنامه شاه طهماسبی - ایرانی هستند. او همچنین برخی حکایتهاینظامی و فردوسی را نیز در رمانش بازگو کردهاست.
پاموک گفتهاست «یکی از انگیزههای من برای نوشتن رمان نام من سرخ بازآفرینی داستانهای ادبیات کلاسیک بود. زمانی که داشتم کتابم را مینوشتم از خواندن شاهنامه و خسرو و شیرین لذت میبردم.»
نام های بی جنسیت
نامناپذیر
در "نام ناپذیر" بحران، ویرانی و جنون قرار است به حد اعلای خود برسد. جنون و ویرانی که با "مالون میمیرد" و "مالوی" آغاز شده بود، در این کتاب در هم ادغام شده و غولی بی شاخ و دم میسازد. به شکلی که "نام ناپذیر" را میتوان جمع حاصلی از آن دو کتاب دانست؛ در عین حال این رابطه قرار نیست به استقلال کتاب سوم آسیب یا خدشهای وارد کند.
نامه
كاترين هيوز
مترجم: سودابه قيصری
تينا کريگه، يک مأموريت در زندگي دارد؛ فرار از همسر دائمالخمر و خشناش. تينا تمام ساعات روز کار ميکند تا پسانداز کرده و بتواند همسرش را ترک کند. او تعطيلات آخر هفته را هم در فروشگاه خيريهاي سپري ميکند. روزي هنگام جستجوي جيبِ کُت دستدوم اهدايي به خيريه، نامهي باز نشدهاي مييابد. تينا نميتواند بر کنجکاوي خود غلبه کند. او نامه را باز ميکند و آن را ميخواند؛ نامهاي که زندگياش را کاملا تغيير ميدهد. بيلي استرلينگ، ميداند احمقانه رفتار کرده، اما ميخواهد همه چيز را جبران کند. نامهاي مينويسد که اميدوار است آيندهاش را تغيير دهد، نامهاي که همه چيز را تغيير ميدهد اما به طريقي که بيلي حتي فکرش را هم نميکند. «نامه» داستان زندگي دو زن را بازگو ميکند که در دهههاي مختلفي به دنيا آمدهاند ولي سرنوشت، آن دو را به هم پيوند ميدهد، و نشان ميدهد که چگونه تباهي و نابودي يکي از آنها به رهايي ديگري ميانجامد. «کاترين هيوز» در سال 1964، در آتري نِم چِشر، حدود چند مايلي جنوب منچستر به دنيا آمد و اولين کتاب خود «نامه» را در سال 2015 منتشر کرد که در همان سال پرفروشترين کتاب Ebook و نامزد جايزه بهترين داستان بر اساس تاريخ شد.
نامه ای به دنیا
جلال آریان زمانی که در آمریکا بوده با دختری احساساتی و رمانتیک به نام آنجلا آشنا می شود . آنجلا عاشق ایران است و بعد از اتمام تحصیلاتش به عنوان استاد به ایران می آید . در ایران با پسری به نام عباس توحیدیان ازدواج می کند . عباس عاشق آنجلاست ولی خانواده ای مذهبی و سنتی دارد که پذیرای او نمی شوند . در جریان جنگ عباس کشته می شود و خانواده اش قیومت مهدی تنها پسر آنها را بر عهده گرفته و آنجلا را از دیدن او محروم می کنند . اکنون آنجلا با شدید شدن جنگ ایران و عراق به ایران آمده تا پسرش را نجات دهد .
نامه به پدر
((نامه به پدر))، كه كافكا آن را در نوامبر 1919 یعنی در سی و شش سالگی نوشته است، با آنكه طولش به مراتب از حد یك ((نامه)) میگذرد، در اصل براستی قرار بوده كه به پدر تسلیم شود، آن هم از طریق مادر. ولی مادر كافكا، از آنجا كه اطمینان داشته است این كار در واقع نتیجهای سر به سر معكوس به دست خواهد داد و مقصود اصلی نامه، یعنی اینكه كافكا بتواند مشكلات روحی خود را به پدر بشناساند به هیچ روی حاصل نخواهد شد، نامه را به او باز میگرداند.
نامه به فلیسه
کتاب مجموعهٔ نامههایی است که کافکا از ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۶ به «فلیسه باوئر» نوشته است. البته نامههایی چند به «گرته بلوخ»، دختری دیگر، هم در کتاب آمده است.
کافکا در ۱۲ اوت ۱۹۱۲ فلیسه را در خانهٔ دوست خود، ماکس برود، میبیند و آشنایی آن دو از اینجا آغاز میشود. فلیسه در برلن بوده و کافکا در پراگ. کافکا شروع به نوشتن نامه میکند. این نامهها هم نشانهٔ وابستگی او به فلیسهاند و هم نشانهٔ نوعی نیاز به نوشتن. او روزی دو نامه به فلیسه مینوشته و بعدها با خود قرار میگذارد که فقط روزی یک نامه بنویسد. فرانتس و فلیسه چند بار همدیگر را میبینند. کافکا چند بار از او خواستگاری میکند. در طول این پنج سال که نامهنگاری ادامه داشته، دو بار نامزد میشوند، اما نامزدی به هم میخورد. هیچ یک نمیدانند چه باید بکنند. سرانجام، این نامزدی در ۲۷ نوامبر ۱۹۱۷ به هم میخورد و نامهنگاری کافکا هم به پایان میرسد.