نام نویسنده : آگوتا کریستوف
نام مترجم : اصغر نوری
نام انتشارات : مروارید
10,000 تومان
نام نویسنده : آگوتا کریستوف
نام مترجم : اصغر نوری
آگوتا کریستوف،بعد از چاپ چهار رمان دفتر بزرگ،مردک،دروغ سوم و دیروز که او را به نویسنده ای جهانی تبدیل کردند،بی سواد را در سال 2004 و فرقی نمیکند را در سال 2005 منتشر کرد،و این دو کتاب،آخرین داستان او بودند.
بی سواد نوعی حدیث نفس نویسنده است.آگوتا کریستوف در این داستان،کل زندگی اش را با دور تند از نظر می گذراند؛از کودکی و عشق به خواندن و نوشتن تا دوران جنگ،تبعید و تبدیل شدن به نویسنده ای معروف،همه ی این ها مثل داستانی فشرده و موجز روایت میشود با جمله های کوتاه و ساده و مینی مالیسم خاصی که کریستوف در آن استاد است.سرچشمه ی اصلی رمان دفتر بزگ را میشود و در این اثر یافت.
داستان های مجموعه ی فرقی نمیکند شعرهایی هستند که به نثر نوشته شده اندوآمیخته به سورئالیسم و رنج بودن.این رنج را میشود در همه ی آثار کریتوف دید اما او همیشه دنیای تلخ و سیاه آثارش را با طنزی ظریف ترکیب میکند تا پذیرفتنی و حتی بسیار خواندنی شوند.
زندگی؟چرا؟من ازش گذشتم،و هیچی پیدا نکردم.
ماتیاس جواب داد:
ولی چیزی برای پیدا کردن وجود ندارد هیچ چیز.
تو هستی،ماتیاس من به خاطر تو برگشته ام.
خودت خوب می دانی که من فقط یک رویا هستم باید این را قبول کنی،ساندرو،هیچ چیز وجود ندارد.هیچ کجا.
ساندرو پرسید:
خدا؟
ماتیاس دیگر جواب نمی داد.
نام نویسنده : آگوتا کریستوف
نام مترجم : اصغر نوری
نام انتشارات : مروارید
وزن | 170 گرم |
---|
نام نویسنده : انیس لودیگ
نام مترجم : منصوره رحیم زاده
برنده ی جایزه ی خانه مطبوعات فرانسه در سال 2013
«کمی قبل از خوشبختی» دومین، مهم ترین و موفق ترین رمان نویسنده ی معاصر فرانسوی، انیس لودیگ، است. سطر به سطر این اثر که در سال 2013 برنده ی جایزه ی خانه ی مطبوعات فرانسه شد، سرشار از احساسی ناب، طنزی لطیف و از همه مهم تر درس هایی برای زندگی ست که نگاه خواننده به زندگی را برای همیشه تغییر می دهد. همان طور که روزنامه ی معتبر فیگارو این رمان را توصیف کرده است، «کمی قبل از خوشبختی به کتابهای تصنعی که به زور سعی دارند افکار منفی خوانندگان شان را تغییر دهند، شباهتی ندارد. مطالعه این رمان درست مثل زندگی کردن یک داستان واقعی است.»
«هیچ وقت تسلیم نشو. شاید آن زمان که تسلیم می شوی، دو ثانیه پیش از معجزه باشد...»
شناخت آثار ماندگار کلاسیک و پی بردن به نقش آنها در تحول ادبیات و هموار کردن راه نویسندگان دوران های بعد، برای خوانندۀ ادبیات ضرورت مطلق دارد. گوستاوفلوبر در شمار نویسندگانی است که آثارش هم به اعتبار شخصیت ها و هم به سبب نوآوری هایی که راهگشای نویسندگان بعد از او، از هر مکتب و هر نحله، بوده، بی گمان جایگاهی والا در ادبیات جاودان جهان دارد. ماریو بارگاس یوسا در عیش مدام ما را با شخصیت و زندگی فلوبر و دیدگاه های ادبی و اجتماعی او آشنا میکند و گام به گام پنج سال تلاش توان فرسا و پرشکوه این نویسنده را در آفرینش مادام بوواری، مهم ترین رمان او، پی می گیرد و آنگاه با تحلیلی موی شکافانه ابعاد گوناگون این رمان را که خود نخستین رمان مدرن می خواندش برای خواننده روشن می کند.
نام نویسنده : سوتلانا آلکسیویچ
نام مترجم : نازلی اصغر زاده
سوتلانا الکسیویچ (روسی: Светлана Александровна Алексиевич؛ اوکراینی:Світлана Олександрівна Алексієвич; ۳۱ مهٔ ۱۹۴۸ در ایوانو-فرانکیفسک ) نویسنده وروزنامهنگار اهل بلاروس است. وی در سال ۲۰۱۵ برندهٔ جایزه نوبل ادبیات شد.آکادمی سوئد وی را بهدلیل روایات چندصدایی، که مظهر محنت و شجاعت در روزگار معاصر ماست، شایستهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات دانستند. بدینترتیب، آکادمی سلطنتی نوبل سوئد سووتلانا الکسیویچ را برندهٔ نوبل ادبیات ۲۰۱۵ میلادی اعلام کرد. وی نخستین نویسندهٔ بلاروس است که موفق به دریافت این جایزه شدهاست.وی همچنین در سال ۲۰۱۳ برندهٔ جوایزی همچون جایزه صلح کتابفروشان آلمان و جایزه مدیسی شدهاست.
منتقدان، آثار ادبی او را سرشار از بازتاب روحیهٔ شهروندان روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میدانند.
کتاب صداهایی از چرنوبیل تاریخ شفاهی یک فاجعه دنیای پس از فاجعه ی چرنوبیل را روایت کند نه خود چرنوبیل را این کتاب میگوید انسان چگونه با واقعیت های نوینی که روی داده و جاری است اما هنوز برایش مفهوم نیست و ناشناخته مانده است کنار می آیدو بعد از فاجعه ی چرنوبیل دانش نوینی پیش رویش گشوده میشود که برای همه ی بشریت مفید است این انسان ها در حقیقت جنگ جهانی سوم را تجربه کرده اند...جنگ هسته ای...
مجموعه کتاب های این نویسنده یکی در پی دیگری تاریخ مستندند و روح انسان دوران شوروری و بعد از شوری را روایت میکنند و در هریک از کتابهایش در قالب نوینی ظاهر میشود و این جاست که سخنان پیامبر گونه ی لئوتولستوی نویسنده ی شهیر روس واقعیت پیدا میکند خود حیات بیش از آن شگفتی و جذابیت دارد که در پی خیال پردازی از آن باشیم سوتلانا میگوید بیشتر زوایای روح انسان در قالب هنر و ادبیات نمیگنجد.
ادوارد آلبی
سیامک گلشیری
ادوارد فرانکلین آلبی (به انگلیسی: Edward Albee) (زاده ۱۲ مارس ۱۹۲۸-درگذشته ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۶) نمایشنامه نویس شهیر آمریکایی و برنده ۳ جایزه پولیتزر بود. وی را که بیشتر به خاطر نگارش چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟، داستان باغ وحش ورویای آمریکایی معروف است، وجدان بیدار آمریکا مینامیدند.کارهای اولیه او به شکلی گونهٔ آمریکایی تئاتر پوچی و تأثیر پذیرفته از افرادی چون ژان ژنه، ساموئل بکت واوژن یونسکو بود اما در واقع نمایشهای وی نقد جامعه آمریکا میباشند. نمایشنامه معروف چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟ سوای اهمیتش در عرصه نمایش و سینما، به عنوان یک متن مرجع در دروس روانشناسی و علوم ارتباطات دانشگاههای جهان مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟ (انگلیسی: Who's Afraid of Virginia Woolf?) نام نمایشنامهای از ادوارد آلبی نمایشنامهنویس آمریکایی است. این نمایشنامه داستان یک مهمانی شبانه را روایت میکند که در آن یک استاد دانشگاه میانسال با همسرش در حضور زن و شوهر جوانی دهن به دهن میشود و در جدال و جنگ بینشان، دروغهایی که آنها به هم گفتهاند آشکار میشود.
چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟ (به انگلیسی: Who's Afraid of Virginia Woolf) فیلمی سیاه و سفید به کارگردانی مایک نیکولز است که در سال ۱۹۶۶ در شرکت آمریکایی برادران وارنر تهیه شد. این فیلم اقتباس از نمایشنامهای به همین نام نوشتهٔ ادوارد آلبی است.
فیلم با معرفی یک زن و شوهر، جرج (ریچارد برتون) و مارتا (الیزابت تیلور)، درحالیکه از یک میهمانی بازمیگردند، شروع میشود و خیلی زود درمییابیم که جورج، شوهری خسته و بهانهگیر از مارتای الکلی است. در آن میهمانی، مارتا زن و شوهر جوانی (جورج سگال و سندی دنیس) را دیرهنگام به خانه دعوت میکند تا ورودِ آنها (بهخصوص شوهر جوان و جذاب زن جوان) را به دانشگاه خوشآمد بگوید.
برخلاف روال معمول، که میزبان چهرهای گشاده در برابر میزبان دارد، جرج و مارتا رفتار پرتنشی در برابر میهمانان خود به نمایش میگذارند و برخلافِ آنان، زن و شوهر میهمان رفتاری عامهپسند و ظاهراً نقش زن و شوهر خوشبخت را بازی میکنند، و حال سؤال این است: آیا رفتار این زن و شوهر جوان، رفتاری متناقض به علت دیدن رفتار میزبانان خود است یا نه، جزئی از ساختار معمول زندگی آنهاست؟
این سؤالی است که فیلم در سه پرده با جستجوی عمیقِ این چهار شخصیت و بررسی علایق و رفتارشناسی این دو زوج درصدد پاسخ به آن است. آشنایی دو زوج، سازندهٔ پردهٔ اولِ فیلم است. پردهٔ دوم هنگامی است که زوجین به کابارهٔ خالی میروند و به بازی میپردازند، و پردهٔ سوم درگیری مارتا و جرج و تخیلاتِ آنها دربارهٔ پسرشان است. این فیلم یک کمدی سیاه از روابط پیچیده بین افراد است. گرچه در صحنههای مختلفی شاهد قهقهههای بلندی هستیم، ولی این خندهها هرگز بیننده را نمیخندانَد بلکه فقط او را به فکر فرومیبَرَد و تا حدی آزار میدهد.
صحنههای فیلم، در شب گرفته شدهاند و سایههای متعددی از شخصیتها و محیط اطراف در زیر نور مهتاب و نور چراغهای روشن محیط نشان داده میشود. دوربین در این فیلم، تماشاگرِ صِرف نیست. فیلمبرداری بهصورتی است که بیننده احساس میکند دوربین درون چشم این چهار شخصیت قرار دارد و هر وقت سَری میچرخد، دوربین با توانمندی صحنهٔ جلوی چشم را نشان میدهد. تمامی نکاتِ فوق بههمراه بازی توانمند الیزابت تیلور و ریچارد برتون، که بهترین بازی خود در یک فیلم را به نمایش گذاشتهاند ونمایشنامهٔ روانشناسانه و ظریف ادوارد آلبی دست به دست داده تا یکی از شاهکارهای کلاسیک سینما را ببینیم.
مولفان: مهرداد وثوقی (مترجم), ژوزه ساراماگو (نویسنده)
این رمان، که متن کاملش برای نخستین بار به فارسی برگردانده میشود، از معدود آثار ژوزه ساراماگو است که نامش در فهرست معروف کتابهایی است که باید پیش از مرگ خواند. قهرمان داستان، معلم تاریخ دبیرستان است. مردی به اسم ترتولیانو ماکسیمو آفونسو، که ازدواج نافرجامی را از سر گذرانده و چندی است با دختری به نام ماریا دپاز آشنا شده است. زندگی روزمره و پیشامدهای ملالآور گذشته، ماکسیمو را به مردی افسرده تبدیل کرده است. روزی همکارش فیلمی به او میدهد تا برای اندک زمانی هم که شده او را از درونگرایی برهاند. ماکسیمو فیلم را میبیند اما، با دیدن صحنهی کوتاهی از آن، شعلهی ماجرایی افروخته میشود که همزاد را در زمرهی پرچالشترین آثار ساراماگو قرار داده است.
ژوزه ساراماگو تنها نویسندهای از کشور پرتغال است که تاکنون توانسته جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند. سبک و ویژگی داستاننویسی او چنان منحصربهفرد است که میتوان ادعا کرد ساختار نوشتههایش امضای او محسوب میشود. ساختاری که شاید در ابتدا داستان را سختخوان جلوه دهد، اما خواننده همین که اندکی با آن پیش برود، نه تنها از سختخوانی آن دلزده نمیشود، بلکه لذت وافری نیز میبرد.
«ببين ايلين من اصلا براي اين كار آماده نيستم. آدم اشتباهي را پيدا كردي. خب؟ من دروغگوي افتضاحي هستم و در فريب دادن ديگران هم هيچ استعدادي ندارم. نميتوانم با لوليدن راه خودم را به زندگي بروس كيبل و نوئل بونت و باند ادبي كوچكشان باز كنم و با هر چيزي كه ممكن است ارزشمند باشد، بيرون بيايم.» «قبلا هم اين را گفتي. تو يك نويسندهاي كه براي چند ماه در كلبه خانوادگي در ساحل زندگي ميكني. سخت مشغول يك رمان هستي. اين داستان بينقصي است. مرسر، چون حقيقت دارد. شخصيت كاملي هم داري چون اصل هستي. اگر ما يك كلاهبردار ميخواستيم، الان با هم در حال صحبت نبوديم. آيا ترسيدهاي؟» «نه. نميدانم. بايد باشم؟»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.