جاده شخصیت
جوهره و فلسفه بنیادین کتاب جاده شخصیت اثر دیوید بروکس، دعوت خواننده، به عنوان عضوی از جامعه بشری، به تجدید نظر در نگاهی است که به خویشتن دارد. این اثر، کتابی مسحور کننده و امیدبخش است که در عمق وجودتان نفوذ میکند.
در کتاب جاده شخصیت (The Road to Character) که از پرفروشهای نیویورک تایمز نیز بوده است، بروکس با به کمال رساندن رویکرد کتاب پیشین خود و افزودن نقاط قوتی به راهبرد رواییاش، از جمله جایگزین کردن شخصیتهای خیالی و فرضی با افراد حقیقی و شخصیتهای سرشناس، تحسین و تایید منتقدان را به خود جلب کرد.
دیوید بروکس (David Brooks) ما را به نگاهی دوباره به سویه فراموش شدهمان فرا میخواند و در این راه "فروتنی" را به عنوان صفتی کلیدی برمیشمارد، و این نه صرفاً به معنی فروتنی پیشه کردن در برابر دیگر مردمان، که به معنی پذیرش درونی ضعفها، کاستیها و نقصانهایی است که بخشی ناگزیر از ذات آدمی محسوب میگردند و هر انسانی برای دستیابی به شخصیتی قدرتمند و تزلزل ناپذیر نخست نیاز دارد که این ضعفها را به رسمیت بشناسد و سپس به مواجهه با آنها برخیزد.
کتاب جاده شخصیت اگر قرار باشد با اتکا به توضیحی چند صفحهای از محتوای آن و یا تورق سرسری آن مورد قضاوت قرار گیرد، ممکن است برای بخشی از مخاطبان، کهنه و کسالتآور جلوه کند. با پیشفرضی بدبینانه و منتقدانه، به نظر میرسد نویسنده کتاب لحنی موعظهگونه دارد و تلاش میکند مشتی پند و اندرز کلیشهای به خوانندگان بداقبالش قالب کند. اما به اعتقاد نگارنده این سطور، تکراری و حتی کلیشهای بودن یک مفهوم یا مطلب، مستقل از میزان درستی، سودمندی و ارزش آن است.
این نکته کلیدی به ویژه زمانی اهمیتی چند برابر مییابد که میزان تأثیر و کارآمدی آن مسئله کلیشهای در زمانی بحرانی رخ نشان دهد، مانند توصیههای ایمنی ابتدای پرواز که هر بار به شکلی کسالتبار توسط خدمه هواپیما با بیمیلی توضیح داده میشوند و مسافران عموماً با بیحوصلگی از آن روی برمیگردانند، اما در موقعیت نادر و کمیاب بروز فاجعه است که اهمیت آنها آشکار میشود و در این شرایط که به معنی واقعی کلمه پای مرگ و زندگی در میان است، با اتکا به همین راهکارهای کلیشهای، امکان نجات و رهایی وجود خواهد داشت.
کوه دوم (در جست و جوی یک زندگی اخلاقی)
گاهي افرادي را ميبينيم كه سرشار از احساس خوشي هستند، آدمهايي كه انگار نوري درخشان از درونشان بر ديگران ميتابد. آنها مهربان، آرام، از لذتهاي كوچك سرمست و از خوشيهاي بزرگ سپاسگزار هستند. وقتي با چنين افرادي ملاقات ميكنيد، خيلي زود درمييابيد كه خوشي فقط يك احساس نيست بلكه ميتواند يك چشمانداز باشد. نوعي خوشي دائمي وجود دارد كه باعث ميشود افرادي كه مدام مشغول به خودشان نبوده و در عوض ذهن خود را رها كردهاند، به نوعي از شعف برسند. در اين كتاب من از دو كوه سخن گفتهام كه اين تلاشي است براي تببين روايت تضاد بين دو جهانبيني اخلاقي متفاوت. كوه اول يك جهانبيني فردگرايانه است كه خواستههاي نفس را در مركز قرار ميدهد. كوه دوم همان چيزي است كه شما ممكن است آن را جهانبيني رابطهگرايانه بدانيد و رابطه، تعهد و خواستههاي قلب و روح را در مركز قرار ميدهد. استدلال اصلي من اين است كه ما در رواج جهانبيني فردگرايانه زيادهروي كردهايم. ما با نگاه به خودمان بهعنوان ماهيتي خودمختار، جامعه را تكه تكه كردهايم و خود را در معرض بروز شكاف و قبيلهگرايي قرار دادهايم و به جايي رسيدهايم كه جايگاه فردي و خودبسندگي را تقديس ميكنيم و آنچه را كه در قلب و روح هر انسان از همه چيز زيباتر است، ميپوشانيم. ديويد بروكس نويسنده، منتقد و تحليلگر تحسينشدهاي است كه عموماً به خاطر سابقۀ طولانياش در قلم زدن براي نيويوركتايمز، وال استريت ژورنال، واشنگتن تايمز و نيوزويك و نيز مواضع راست ميانهاش شهرت دارد. در كتاب كوه دوم، بروكس در ادامه رويكردي كه در كتاب پيشين خود (جادۀ شخصيت) در پيش گرفته است، تلاش دارد تا در دنياي سرشار از دعوت به فردگرايي و اهميت به فضائل و دستاوردهاي شخصي، صدايي متفاوت ارائه بدهد و در جستوجوي يك زندگي اخلاقي جمعي باشد.