کاراوال ۱
استفنی گاربر
مترجم: محمدصالح نورانی زاده
رماني براي نوجوانان و جوانان كه در سال 2017 جز پرفروش ها قرار گرفت.
آنچه راجع به كاراوال شنيدهايد حق واقعي مطلب را ادا نميكند. قضيه فراتر از بازي يا نمايش است. نزديكترين چيزي به جادو است كه در اين دنيا خواهيد يافت... اسكارلت هرگز جزيره كوچك محل زندگياش را ترك نكرده است. او به همراه تلا، خواهر محبوب و كوچكترش و پدر قدرتمند و بيرحمشان زندگي ميكند. پدر اسكارلت ترتيب ازدواج او را ميدهد و اسكارلت روياي ديدارش از كاراوال را بر باد رفته ميبيند. همان نمايشي كه سالي يك بار اجرا ميشود و تماشاگران هم در آن مشاركت ميكنند. اما امسال دعوتنامهاي كه اسكارلت مدتها به انتظار آمدنش روياپردازي كرده است، بالاخره از راه ميرسد. تلا با كمك ملواني مرموز، اسكارلت را يواشكي براي ديدن كاراوال راهي ميكند اما به محض رسيدن، اسطوره، مغز متفكر و گرداننده كاراوال، تلا را ميربايد. مشخص ميشود كاراوال امسال حول محور تلا برگزار ميشود و هركس زودتر پيدايش كند، برنده است. به اسكارلت گفتهاند كه هر اتفاقي حين برگزاري كاراوال ميافتد، چيزي جز نمايشي تمامعيار نيست...
کاراوال ۲
قلبی برای محافظت کردن. قرضی برای ادا کردن. بازیای برای پیروز شدن. دوناتلا دراگنا پس از کشیده شدن به دل دنیای جادویی کاراوال، بالاخره موفق به فرار از دست پدر و نجات دادن خواهرش اسکارلت از ازدواجی شده که برایش رقم زده بودند. دو خواهر در واقع باید این پیروزی را جشن بگیرند، اما تلا هنوز آزاد نشده. مدتی قبل از سر بیچارگی با مجرمی ناشناس معاملهای کرده و چیزی را به او قول داده که تابهحال هیچکس نتوانسته به دیگری تحویل دهد. اسم واقعی ارباب کاراوال، اسطوره. تنها راه کشف هویت واقعی اسطوره، برنده شدن در کاراول است، بنابراین تلا یک بار دیگر خودش را درگیر این مسابقهی افسانهای، وارث تشنهبهخون سلطنت، داستان عشقی محکوم به شکست و شبکهی تارهای درهمتنیدهی رازهای کسانی از جمله خواهر خودش میکند. کاراوال همیشه از بازیکنانش شجاعت، زیرکی و فداکاری را طلب کرده، اما این بار چیزهای بیشتری میخواهد. اگر تلا نتواند به قولی که داده عمل کند و اسم واقعی اسطوره را نفهمد، همهی چیزهایی را که تابهحال برایش اهمیت داشتهاند و حتی شاید جانش را از دست میدهد. اما اگر برنده شود، اسطوره و کاراوال برای همیشه نابود میشوند... خوش آمدید، به کاراوال خوش آمدید... بازی تازه شروع شده.
کتابخانه نیمه شب
بین مرگ و زندگی یه کتابخونهست، و توی اون کتابخونه، قفسههای کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگیهایی رو بهت میده که میتونستی تجربهشون کنی. تا ببینی اگه انتخاب دیگهای کرده بودی، چی میشد... اگه شانس این رو داشتی که حسرتهات رو از بین ببری، کار متفاوتی انجام بدی، چه اتفاقی میفتاد.» جایی آنسوی لبۀ دنیا کتابخانهای هست با تعداد بیشماری کتاب، که هر کدام قصۀ یک زندگی را روایت میکنند. یکی قصۀ زندگیات به همین شکل کنونیاش است و دیگری قصۀ زندگیات با این فرض که زمانی در جایی انتخاب متفاوتی کرده باشی. همهمان همیشه در این فکریم که شاید زندگیمان میتوانست متفاوت باشد، اما اگر شانس این را داشته باشی که به این کتابخانه بروی و خودت تمام زندگیهای دیگرت را ببینی چه؟ امکان دارد هر کدام از این زندگیها بهتر از زندگی کنونیات باشند؟ در رمان جدید و مسحورکنندۀ مت هیگ به نام کتابخانۀ نیمهشب، دقیقاً همین پرسش برای نورا سید پیش میآید. نورا این انتخاب را دارد که زندگیاش را با زندگی جدیدی عوض کند، مسیر شغلی جدیدی را پیش بگیرد، روابط شکستخوردۀ سابقش را ترمیم بخشد و طبق رؤیای کودکیاش، یخچالشناس بشود. اما همچنین باید حین سفر در دل کتابخانۀ نیمهشب، به درون خودش نگاهی بیندازد و آنچه واقعاً به زندگی معنا و ارزش میبخشد، پیدا کند.
ملکه ی سرخ
ویکتوریا اویارد
محمدصالح نورانی زاده
درباره کتاب:
کتاب ملکهی سرخ (Red Queen) اولین کتاب از مجموعهی چهار جلدی به همین نام است که در فوریهی 2015 چاپ شد. قرار است جلد دوم این مجموعه به نام شمشیر شیشهای (Glass Sword) در فوریهی 2016 چاپ شده و جلد سوم و چهارم که نامشان هنوز مشخص نشده است، به ترتیب در 2017 و 2018 چاپ شوند. همچنین دو نیم جلد نیز در مورد شخصیتهای مهم این مجموعه در نظر گرفته شدهاند که اولین آن به نام آواز ملکه (Queen Song) در سپتامبر 2015 چاپ شد و نیم جلد دوم به نام زخمهای پولادین (Steel Scars) نیز قرار است در ژانویهی 2016 چاپ شود.
دنیای مر بارو در تفاوت رنگ خون خلاصه شده است ــ آنهایی که خونشان نقرهای است، و آنهایی که سرخرنگ. مر و خانوادهاش از سرخها هستند، که سرنوشتشان خدمت به نقرهایهای برگزیده است. مر برای کمک کردن به خانوادهاش هر آنچه که بتواند میدزدد، اما وقتی بهترین دوستش به سربازگیری محکوم میشود هر کاری که در توانش باشد انجام میدهد تا آزادی او را بخرد. ولی پیچش سرنوشت او را به قصر سلطنتی میکشاند و در آنجا مر در حضور پادشاه و دیگر اشرافزادگان متوجه میشود که تواناییهایی فراانسانی دارد که تابحال از آنها خبر نداشته است.
اما مشکل اینجاست که ... خون او سرخ است.
پادشاه برای مخفی کردن این ناممکن، مجبورش میکند خود را شاهدختی گمشده معرفی کند و بعد به نامزدی یکی از شاهزادگان در آید. با هر چه بیشتر فرو رفتن در دنیای نقرهای، مر کارهایی انجام میدهد که آغازگر رقصی مرگبار هستند که شاهزادهها را در برابر هم و مر را در برابر احساسات خود قرار می دهد.
بخشی از کتاب:
««در مدرسه، ما در مورد دنیای قبل از خودمان یاد گرفتیم.
دربارهی فرشتگان و ایزدانی که در آسمان زندگی و با دستانی مهربان و صمیمی بر زمین حکمرانی میکردند. بعضی میگویند اینها فقط داستان هستند، اما من این حرفها را باور نمیکنم.
آنها هنوز هم بر ما حکمرانی میکنند. از آسمان پایین آمدهاند.
و دیگر مهربان نیستند.»»