در حال نمایش 2 نتیجه

نمایش 9 24 36

آیین خاک‌سپاری

29,500 تومان
هانا كنت فروزنده طبيب   قهرمان داستان ((آگنس ماگنوس داتر)) به گناه كشتن ددمنشانه دو مرد، به كشتزاري دورافتاده درشمال ايسلند، جايي، كه او بخشي از كودكي خود را سپري كرده است، فرستاده مي‌شود تا چشم به راه اعدام خود باشد. خانواده‌اي كه در كشتزار زندگي مي‌كنند، نگران و هراسان از اين‌كه آدمكشي را در خانه كنار خود دارند، از او دوري مي‌جويند. در اين ميان تنها كشيش توتي، كه آگنس او را به عنوان راهنماي معنوي خود برگزيده است، تلاش مي‌كند تا او را بيشتر بشناسد. با گذشت روزهاي زمستان و نزديك شدن روز اعدام، خانم خانه و دخترانش درمي‌يابند كه روايت ديگري نيز پيرامون رويداد پرهياهويي كه شنيده‌اند وجود دارد. آيا اين آگاهي به رهايي آگنس مي‌انجامد؟ آيا... رمان «مراسم تدفین» نوشته هانا کنت داستان آخرین زنی است که در ایسلند با مجازات اعدام روبه‌رو شد. آگنس ماگنوشدوتر آخرین زنی بود که سال ۱۸۳۰ در ایسلند اعدام شد. او زن مزرعه‌داری بود که برای مشارکت در قتل دو مرد به این مجازات سنگین محکوم شد. هانا کنت در رمان «مراسم تدفین» آخرین‌های ماه‌های زندگی ماگنوشدوتر را بازآفریده است. رمان هانا کنت سال ۲۰۱۳ در استرالیا منتشر شد و جوایز ادبی بسیاری را برای نویسنده به ارمغان آورد. جنیفر لارنس در اقتباس سینمایی از رمان «مراسم تدفین» (Burial Rites) به کارگردانی لوکا گوادانینو بازی كرده است.

مراسم تدفین

25,000 تومان
هانا كنت مريم طباطبايي‌ها آن‌ها مي‌گويند كه من بايد بميرم. آن‌ها مي‌گويند كه من نفس را از مردها ربودم. و حالا آن‌ها بايد از من بربايند. تصور مي‌كنم كه بعد همه‌ي ما شعله‌هاي شمعي چرب و سوزان و لرزان هستيم كه در تاريكي اتاق به اهتزاز درآمده است و صداي زوزه باد مي‌آيد و در سكوت اتاق صدا پاهايي را مي‌شنوم، صدا پاهايي وحشتناك؛ مي‌آيند تا مرا خاموش كنند، و جانم را از من بيرون بكشند در حلقه‌اي از دود خاكستري. من در هوا و شب ناپديد خواهم شد. آن‌ها همه‌مان را خاموش مي‌كنند، يكي‌يكي، تا زماني كه فقط نور خودشان باشد كه با آن خود را ببينند. ولي آن وقت من كجا خواهم بود؟ گاهي وقت‌ها فكر مي‌كنم كه دوباره آن را مي‌بينم، مرزعه را، كه دارد در تاريكي مي‌سوزد. گاهي وقت‌ها سوز زمستان را در ريه‌هايم حس مي‌كنم و فكر مي‌كنم كه بازتاب شعله‌ها را در اقيانوس مي‌بينم. آب بس عجيب و غريب، با نور سوسو مي‌زند. در آن شب لحظه‌اي بود كه برگشتم و به پشت‌سر نگاه كردم. برگشتم تا آتش را ببينم،اگر پوستم را ليس بزنم هنوز هم مي‌توانم مزه نمك را احساس كنم. دود را. هوا هميشه سرد نبوده است. صداي پاها را مي‌شنوم.