ناشر: کوله پشتی
چاپ: ۱۳۹۶
نوبت: ۱
جلد: شومیز
قطع: رقعی
صفحات: ۳۱۲
0 تومان
ايان مگواير
وحيد پورجعفري
حالا نوبت انتظار براي درآميختن تن و ترياك بود و سپردن افسار افكار به گمان شيرين آزادي. كسي چه ميداند، شايد اين بهترين راه براي دريافت و درك حال باشد. حال و روز و سرگذشتي لبريز از بدبياري، خيانت، تحقير، فلاكت، خفت، رسوايي، پدر و مادري تلفشده از تيفوس، هارپر ويليامز غرق در الكل، تلاشهاي بيثمر و رهاشده و شانسهاي سوخته. اما سامنر با وجود همه اين فراز و فرودها هنوز زنده بود و به نظر ميرسيد بدترينها را پشت سر گذاشته است، هر چند پوچي او غيرقابل كتمان بود و جراح بايد مرتبه پست خود را در آن لكنده ميپذيرفت. هيچ و پوچي كه ميتوانست دريچهاي باشد به سوي دنيايي جديد. آنجا كه گم نخواهي شد و آزادي متاعي است خريدني. شايد اين ترس لعنتي نيز نشانه غافلگيركنندهاي از عدم قطعيت و حركتي ديوانهوار به سوي آن جهان بيكران بود.
ناموجود
ناشر: کوله پشتی
چاپ: ۱۳۹۶
نوبت: ۱
جلد: شومیز
قطع: رقعی
صفحات: ۳۱۲
وزن |
364 گرم |
---|
بهزاد عبدي
باران
تقصیر لباس ها نبود اگر هر کجا رفتی مشتی دکمه جا گذاشتی
هنوز موهایت از دودکش نقاشی بالا می رود این شهر تا ابد آلوده است از هرچه خبر این همه کلاغ اشکی که به پای من ریختی امروز اقیانوس شده دور سرم می چرخد
می چرخیم غرق می شویم بی عصایی که بشکافد چشم هایت را
تقصیر درخت ها نیست اگر دهانت بوی علف می دهد همیشه به وقت خداحافظی از تنت به جای دست گل سرخ به من می روید
بوی برف رد پایی نداشت تو آن قدر دور رفتی که آهسته آهسته قسمتی از شب شدی
بعد از تو هرچه آفتاب خود را تکه تکه کند هیچ جای این زمین گرم نخواهد شد
قبرستان مست کرده زیر گریه می زند دریا می شود به پای ما می افتد
قبرستان با آخرین سنگ به آشپزخانه رسیده و ساق های خیس مادر به فکر زمین است که ما هر چه زیر پایش را کندیم بهشتی پیدا نشد
در نبود تو ناگهان آن قدر بزرگ شدیم که از کوهستان صخره به دوش برگردیم زیر لب بگوییم: باران همیشه فردای آخرین روز می بارد باران همیشه شبیه تو می آید
روز هفدهم مه سال 2014، افتخار داشتم كه در جشن فارغالتحصيلي دانشجويان دانشگاه تگزاس در آستين سخنراني كنم. اگر چه خودم هم از همين دانشگاه فارغالتحصيل شده بودم، اما نگران بودم كه سخنان يك ژنرال جنگي كه عمرش را در جنگ سپري كرده، خيلي مورد استقبال دانشجويان كالج قرار نگيرد. اما وقتي ديدم آنها با اشتياق براي شنيدن سخنرانيام آمدهاند، بينهايت شگفتزده شدم. گويا ده درسي كه در تمرينات نيروي دريايي ياد گرفته بودم، و اساس اظهاراتم را شكل ميدادند، مورد توجه جمعيت كثيري قرار گرفت. آنچه گفتم درسهايي ساده بود براي غلبه بر امتحانات تمرينات دريايي، اما هر ده تمرين براي مواجهه با چالشهاي زندگي نيز كاربرد داشت. همه ما ميدانيم كه زندگي، سخت و طاقت فرسات؛ ولي گاهي با انجام كارهايي پيشپاافتاده ميتوان به نتيجهاي دست يافت كه زندگي را تحت تأثير قرار دهد. عمل بسيار سادهاي مانند مرتب كردن تختخواب هم ميتواند براي شروع يك روز نيروي انگيزشي شگفتآوري داشته باشد و رضايتي دروني براي به پايان رساندن يك روز خوب برايمان فراهم كند. براي تغيير جهان، اول تختخواب را مرتب كن.
مردم كتابهايي را كه دوست دارند به اشتراك ميگذارند. آنها ميخواهند حس خوبي كه موقع خواندن كتابها احساس كردهاند يا ايدههايي را كه در صفحات كتابها يافتهاند، با دوستان و خانواده سهيم شوند. خواننده كتاب با به اشتراك گذاشتن يك كتاب محبوب سعي ميكند همان شور، شادي، لذت و هيجاني را كه خودش تجربه كرده است با ديگران سهيم شود. چرا؟ سهيم شدن عشق به كتابها و يك كتاب بخصوص با ديگران كار خوبي است. اما از طرفي هم، براي هر دو طرف تمرين دشواري است. درست است كه اهداكننده كتاب روحش را بري نگاهي رايگان آشكار نميكند، اما وقتي كتابي را با اين اعتراف كه يكي از كتابهاي مورد علاقهاش است هديه ميكند، انگار كه روحش را عريان كرده است. ما همان چيزي هستيم كه دوست داريم بخوانيم. وقتي اعتراف ميكنيم كتابي را دوست داريم، انگار داريم اعتراف ميكنيم كه آن كتاب جنبههايي از وجودمان را به خوبي نشان ميدهد، حتي اگر آن جنبهها معلوم كند كه ما هلاك خواندن رمانهاي عاشقانهايم، يا دلمان لك زده براي داستانهاي ماجراجويانه، يا اينكه در خفا عاشق كتابهاي جنايي هستيم.
استیو تولتز
مترجم: پیمان خاکسار
استیو تولتز، نویسندهی استرالیایی متولد ۱۹۷۲ سیدنی، اولین رمانش، جزء از کل، را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد. این کتاب با استقبال زیادی روبهرو شد و به فهرست نامزدهای نهایی جایزهی بوکر راه پیدا کرد که کمتر برای نویسندهای که کار اولش را نوشته پیش میآید. او این کتاب را پنجساله نوشت. پیش از آن مشاغلی مثل عکاسی، فروشندگی تلفنی، نگهبانی، کارآگاه خصوصی، معلم زبان و فیلمنامهنویسی داشت. خودش در مصاحبهای گفته: «آرزوی من نویسنده شدن نبود، ولی همیشه مینوشتم. در کودکی و نوجوانی شعر و داستان کوتاه مینوشتم و رمانهایی را آغاز میکردم که بعد از دو و نیم فصل، دیگر دوست نداشتم تمامشان کنم. بعد از دانشگاه دوباره به نوشتن رو آوردم. درآمدم خیلی کم بود و فقط میخواستم با شرکت در مسابقات داستاننویسی و فیلمنامهنویسی پولی دستوپا کنم تا بتوانم زندگیام را بگذرانم، که البته هیچ فایدهای نداشت. زمانی که دائم شغل عوض میکردم یا، بهتر بگویم، از نردبان ترقیِ هر کدام از مشاغل پایین میرفتم، برایم روشن شد هیچ کاری جز نویسندگی بلد نیستم. رماننویسی تنها قدم منطقییی بود که میتوانستم بردارم. فکر میکردم یک سال طول میکشد، ولی پنج سال طول کشید. زمان نوشتن تحتتأثیر کنوت هامسون، لویی فردینان سلین، جان فانته، وودی آلن، توماس برنارد و ریموند چندلر بودم.»
گابریل زوین
لیلا کرد
زندگی داستانی ای. جی. فیکری که نامزد بهترین رمان سال ۲۰۱۴ به انتخاب گودریدز بود، روایتی است از زندگی “ای. جی. فیکری“، که تنها کتاب فروش یک جزیرهی دورافتاده است و تغییر زندگی او با ورود یک دختر کوچک به زندگی اش و آشنایی اش با نماینده فروش یک انتشارات اتفاق می افتد.
کتاب دو بخش و سیزده فصل دارد، که عنوان هر فصل، عنوانِ یکی از داستانهای معروف جهان و چکیدهای از معرفی این کتابها از طرف ای.جی. به دخترخواندهاش مایا است.
هرکسی که عاشق کتاب و کتاب فروشی و دنیایی که خواندن به رویش می گشاید، باشد عاشق این کتاب خواهد شد.
اوسامو دازای
ترجمه: مرتضی صانع
کتاب شایو از اوسامو دازای اولین رمانی است که از این نویسنده در ایران منتشر می شود. اوسامو دازای نویسندهای ژاپنی است که باوجود عمر کوتاهش تاثیر زیادی بر ادبیات ژاپن گذاشت. حتی نویسندههای بنامی مثل هاروکی موراکامی و کوبو آبه از وی تاثیر پذیرفته اند. اما متاسفانه آثار این نویسنده هنوز در ایران شناخته شده نیست.
اوسامو دازای در دوران جنگ جهانی دوم که اکثر نویسندگان بهخاطر محدودیت و شرایطِ سختِ چاپ، نوشتن را کنار گذاشته بودند، به تنهایی بار تمام ادبیات ژاپن را به دوش میکشد و نمیگذارد این آتش خاموش شود.
دازای در طول زندگیاش شش مرتبه خودکشی ناموفق داشته و در آخر بههمراه زنی به رودخانه تاما میپرد و به زندگیاش خاتمه میدهد. (در فرهنگ ژاپن این نوع خودکشی به خودکشی «جوشی» معروف است.)
گویا ادبیات اوسامو دازای سراسر رنج و فقر و اعتیاد و پوچی مردم ژاپن را پوشش میدهد و این کتاب هم از این قاعده جدا نیست. پشت جلد کتاب شایو تنها یک جمله از متن داستان به چشم میخورد:
آیا کسی هست که تباه نشده باشد؟
نويسنده : گابريل گارسيا ماركز
مترجم : كاوه ميرعباسی
صد سال تنهایی (به اسپانیایی: Cien años de soledad) نام رمانی به زبان اسپانیایی نوشته گابریل گارسیا مارکز که چاپ نخست آن در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد. تمام نسخههای چاپ اول صد سال تنهایی به زبان اسپانیایی در همان هفته نخست کاملاً به فروش رفت. در ۳۰ سالی که از نخستین چاپ این کتاب گذشت بیش از ۳۰ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته و به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده است. جایزه نوبل ادبیات ۱۹۸۲ به گابریل گارسیا مارکز به خاطر خلق این اثر تعلق گرفت.
«خيلي سال بعد، جلوي جوخه آتش، سرهنگ آئورليانو بوئنديا بياختيار بعدازظهر دوري را به ياد آورد كه پدرش او را برد تا يخ را بشناسد.»
رمان «صد سال تنهايي» بيترديد يكي از شاهكارهاي جاويدان ادبيات آمريكاي لاتين است كه در روستاي خيالي «ماكوندو» ميگذرد. به گفته ماريو بارگاس يوسا: «ظهور ماكوندو، آفريده تخيل بارور گابريل گارسيا ماركز، موجب «زمينلرزهاي ادبي» در آمريكاي لاتين شد.» دنياي خيالي ماكوندو مكاني است كه در آن رويدادهاي شگفتآور، تراژدي محض و مسخرگي افسار گسيخته، بسان واقعيتهاي مطلق، كنار هم جاي ميگيرند و راوي با لحني قاطع و كاملا قانعكننده بازگويشان ميكند.
در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شدهاست که نسل اول آنها در دهکدهای به نام ماکوندو ساکن میشود.
ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیتهای داستان به جادویی شدن روایتها میافزاید. صعود رمدیوس به آسمان درست مقابل چشم دیگران کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمدهاند توسط افراد ناشناس از طریق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچهها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است. به اعتقاد بسیاری او در این کتاب سبک رئالیسم جادویی را ابداع کرده است. داستانی که در آن همهٔ فضاها و شخصیتها واقعی و حتی گاهی حقیقی هستند، اما ماجرای داستان مطابق روابط علّی و معلولی شناخته شدهٔ دنیای ما پیش نمیروند.
نام نویسنده : ایزابل آلنده
نام مترجم : معصومه عسکری
عشق ما اجتناب ناپذیر بود آلما،من همیشه این را می دانستم،هرچند سال ها با این حقیقت جنگیدم و سعی کردم تو را از ذهنم پاک کنم،و می دانستم که نمی توانم این کار را از صمیم قلب انجام بدهم وقتی تو مرا بی دلیل ترک کردی،واقعا آن وضعیت را درک نکردم احساس کردم فریب خورده ام اما در طول اولین سفرم به ژاپن فرصتی به من دست داد که آرام شوم و کم کم پذیرفتم که تو را در این دنیا از دست داده ام دیگر دست از فکر و خیال و حدس زدن این که چه بین ما رخ داده برداشتم.هیچ امیدی نداشتم که دوباره با هم باشیم.حالا بعد از چهارده سال جدایی که روز به روزش را به تو فکر کردم،درک کردم که ما هیچ وقت نمیتوانستیم زن و شوهر بشویم هرچند که آن احساسات نزدیک مان را هم نمیتوانیم دور بیندازیم من از تو دعوت میکنم که عشق مان را در یک حباب زنده نگه داریم و از خارهای زندگی حفظش کنیم آن را برای آخر عمرمان و حتی برای بعد از مرگ مان دست نخورده نگه داریم.ما میتوانیم عشق مان را برای همیشه زنده نگه داریم.
هاكوپ بارونيان
آندرانیک خچومیان
هاکوپ بارونیان (تلفظ به Eastern Armenian as Hakop Paronyan, TAO: Յակոբ Պարոնեան, RAO: Հակոբ Պարոնյան,؛ ۱۹ نوامبر ۱۸۴۳ – ۲۷ مه ۱۸۹۱) نویسنده پرنفوذ،طنزپرداز، آموزگار و چهره اجتماعی در سده ۱۹ میلادی در بین ارمنیان ساکن عثمانی بود.
وی به همراه یروانت اودیان به عنوان بزرگترین طنزپردازان تمامی ادوار ادبیات ارمنی شناخته میشوند.
مشهورترین اثر بارونیان "عاليجنابان مفلس" مي باشد.
«عالیجنابان مفلس» که ماجرای آن در صد سال پیش رخ میدهد، درباره آدم پولداری است که به قصد ازدواج از شهرستانی به استانبول (ترکیه) میآید ولی دست بر قضا مورد سوء استفاده اقشار مختلف قرار میگیرد و از آمدن خود پشیمان میشود.
به گفته مترجم، این اثر اگرچه در ظاهر تراژیک است اما از رگههای طنز بهره برده است.
جوجو مويز
مترجم: مريم مفتاحي
ویل ترینرِ ماجراجو، کسی که همواره به ورزشهای مخاطرهآمیزی چون صخرهنوردی میپرداخت، در اوج جوانی و سلامت و ثروت اتفاقی برایش رخ میدهد و به لحظهای زندگیاش تغییر میکند و او...
من پیش از تو یک رمان عشقی نیست، اما عشق، عنصر اصلی آن است؛ عشقی متفاوت که از چارچوبهای زمینی خارج میشود و به لایهی آرمانی میرسد و پیچیدگی احساسات درونی انسان را برملا میسازد.
آسوشیتدپرس درباره این رمان مینویسد: بعضی کتابها را نمیتوان زمین گذاشت. کتابهایی وجود دارند که آدم به حدی جذب شخصیتهایش میشود که دوست ندارد داستان به پایان برسد، برای همین خواندنش را کش میدهد. کتاب جوجو مویز یکی از این کتابهاست. گاهی میخندید، گاهی لبخند میزنید و گاهی عصبانی میشوید، و بله، گاهی اشک میریزید. پیشنهاد من: کتاب من پیش از تو را باید همراه با یک جعبه دستمالکاغذی فروخت.
نیویورک تایمز نیز نوشته است: نویسندهی کتاب خواننده را در موقعیتی قرار میدهد که اشکریزان بخواند و جلو برود... با دو شخصیت اصلی داستانش قصهای میآفریند که در خاطرهها میماند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.