ناشر: کوله پشتی
چاپ: ۱۳۹۶
نوبت: ۱
جلد: شومیز
قطع: رقعی
صفحات: ۳۱۲
25,000 تومان
مارگارت اتوود
شيرين احدزاده
مارگات آتوود نویسنده ی بیش از 45 عنوان کتاب داستان، شعر و نقد ادبی است که بیشتر آن ها در چهل و چند کشور جهان منتشر شده اند. از جمله مهم ترین کتاب های وی میتوان به سرگذشت ندیمه، چشم گریه، نامزد دریافت جایزه بوکر، گریس دیگر برنده جایزه گیلر در کانادا و جایزه پرمیو موندلو د ایتالیا، آدمکش کور برنده ی جایزه بوکر در سال 2000، اوریکس و کریک نامزد دریافت جایزه بوکر در سال 2003، سال سیل، و مدآدام اشاره کرد. او در حال حاضر به همراه گریم گیبسون، نویسنده، در تورنتو زندگی می کند.
من در آن نور اندک، پوشکین، لرد بایرون و شعرهای جان کیتس را می خواندم. چیزهایی دباره عشق تباه شده، بی اعتنایی و هم چنین شیرینی مرگ آموختم. این افکار برایم آرامش بخش بود. مادرم برایم سیب زمینی، نان و فنجانی خون می آورد و لگن را از اتاق بیرون می برد. زمانی عادت داشت موهایم را شانه بزند، قبل از اینکه مشت مشت بریزند. عادت داشت مرا در آغوش بگیرد و گریه کند، ولی دیگر چنین کاری نمی کند. به جایش سعی میکند هر چه سریع تر از اتاقم بیرون برود. به رغم تلاشی که برای پنهان کردنش دارد، واضح است که از من نفرت دارد. احساس تاسف برای یک نفر، مدت کوتاهی دوام دارد و بعد احساس خواهید کرد که رنج ان ها نوعی ظلم در حق شماست.
ناشر: کوله پشتی
چاپ: ۱۳۹۶
نوبت: ۱
جلد: شومیز
قطع: رقعی
صفحات: ۳۱۲
وزن |
365 گرم |
---|
بهزاد عبدي
باران
تقصیر لباس ها نبود اگر هر کجا رفتی مشتی دکمه جا گذاشتی
هنوز موهایت از دودکش نقاشی بالا می رود این شهر تا ابد آلوده است از هرچه خبر این همه کلاغ اشکی که به پای من ریختی امروز اقیانوس شده دور سرم می چرخد
می چرخیم غرق می شویم بی عصایی که بشکافد چشم هایت را
تقصیر درخت ها نیست اگر دهانت بوی علف می دهد همیشه به وقت خداحافظی از تنت به جای دست گل سرخ به من می روید
بوی برف رد پایی نداشت تو آن قدر دور رفتی که آهسته آهسته قسمتی از شب شدی
بعد از تو هرچه آفتاب خود را تکه تکه کند هیچ جای این زمین گرم نخواهد شد
قبرستان مست کرده زیر گریه می زند دریا می شود به پای ما می افتد
قبرستان با آخرین سنگ به آشپزخانه رسیده و ساق های خیس مادر به فکر زمین است که ما هر چه زیر پایش را کندیم بهشتی پیدا نشد
در نبود تو ناگهان آن قدر بزرگ شدیم که از کوهستان صخره به دوش برگردیم زیر لب بگوییم: باران همیشه فردای آخرین روز می بارد باران همیشه شبیه تو می آید
براي N، روايتگر چهار جوان است كه در صحنه قتل يك زوج كه در آپارتمان خود در برجي مجلل كشته شدهاند حضور داشتهاند. روايت چهار جوان از آنچه كه رخ داده پليس را قانع ميكند، اما هر چهار نفر دروغ گفتهاند و كليد معماي دروغ هر يك را بايد در گذشته و سرگذشت آنها جستجو كرد. چه كسي چه دروغي را براي حفاظت از كدام گفت؟ براي آنهايي كه به زندگي من مهر و عشق وارد كردند... براي N.
كارين ژيهبل
مترجم: آريا نوری
اسم من رافائل است تا اين لحظه چهارده سال از زندگيام را پشت ميلههاي زندان سپري كردهام. با برادر كوچكترم ويليام، جواهراتي به ارزش سي ميليون يورو را به سرقت بردهايم. اين اتفاق قرار بود بهترين رخداد زندگيمان باشد ولي در عوض تبديل به يك حمام خون شد. دو كشته و يك زخمي. فرد زخمي برادرم است. بنابراين بايد او را به جايي برسانم كه بتوانم در اسرع وقت درمانش كنم....
مردم كتابهايي را كه دوست دارند به اشتراك ميگذارند. آنها ميخواهند حس خوبي كه موقع خواندن كتابها احساس كردهاند يا ايدههايي را كه در صفحات كتابها يافتهاند، با دوستان و خانواده سهيم شوند. خواننده كتاب با به اشتراك گذاشتن يك كتاب محبوب سعي ميكند همان شور، شادي، لذت و هيجاني را كه خودش تجربه كرده است با ديگران سهيم شود. چرا؟ سهيم شدن عشق به كتابها و يك كتاب بخصوص با ديگران كار خوبي است. اما از طرفي هم، براي هر دو طرف تمرين دشواري است. درست است كه اهداكننده كتاب روحش را بري نگاهي رايگان آشكار نميكند، اما وقتي كتابي را با اين اعتراف كه يكي از كتابهاي مورد علاقهاش است هديه ميكند، انگار كه روحش را عريان كرده است. ما همان چيزي هستيم كه دوست داريم بخوانيم. وقتي اعتراف ميكنيم كتابي را دوست داريم، انگار داريم اعتراف ميكنيم كه آن كتاب جنبههايي از وجودمان را به خوبي نشان ميدهد، حتي اگر آن جنبهها معلوم كند كه ما هلاك خواندن رمانهاي عاشقانهايم، يا دلمان لك زده براي داستانهاي ماجراجويانه، يا اينكه در خفا عاشق كتابهاي جنايي هستيم.
استیو تولتز
مترجم: پیمان خاکسار
استیو تولتز، نویسندهی استرالیایی متولد ۱۹۷۲ سیدنی، اولین رمانش، جزء از کل، را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد. این کتاب با استقبال زیادی روبهرو شد و به فهرست نامزدهای نهایی جایزهی بوکر راه پیدا کرد که کمتر برای نویسندهای که کار اولش را نوشته پیش میآید. او این کتاب را پنجساله نوشت. پیش از آن مشاغلی مثل عکاسی، فروشندگی تلفنی، نگهبانی، کارآگاه خصوصی، معلم زبان و فیلمنامهنویسی داشت. خودش در مصاحبهای گفته: «آرزوی من نویسنده شدن نبود، ولی همیشه مینوشتم. در کودکی و نوجوانی شعر و داستان کوتاه مینوشتم و رمانهایی را آغاز میکردم که بعد از دو و نیم فصل، دیگر دوست نداشتم تمامشان کنم. بعد از دانشگاه دوباره به نوشتن رو آوردم. درآمدم خیلی کم بود و فقط میخواستم با شرکت در مسابقات داستاننویسی و فیلمنامهنویسی پولی دستوپا کنم تا بتوانم زندگیام را بگذرانم، که البته هیچ فایدهای نداشت. زمانی که دائم شغل عوض میکردم یا، بهتر بگویم، از نردبان ترقیِ هر کدام از مشاغل پایین میرفتم، برایم روشن شد هیچ کاری جز نویسندگی بلد نیستم. رماننویسی تنها قدم منطقییی بود که میتوانستم بردارم. فکر میکردم یک سال طول میکشد، ولی پنج سال طول کشید. زمان نوشتن تحتتأثیر کنوت هامسون، لویی فردینان سلین، جان فانته، وودی آلن، توماس برنارد و ریموند چندلر بودم.»
نام نویسنده : ماریو بارگاس یوسا نام مترجم : عبدالله کوثری
جنگ آخرالزمان (به اسپانیایی: La guerra del fin del mundo) رمانی از ماریو بارگاس یوسارمان نویس برجسته پرویی است. این کتاب روایت داستانی شورش و جنگ کانودوس است که اواخر قرن نوزدهم در منطقه باهیا در شمال شرقی برزیل اتفاق افتاد.
این رمان اولین رمان یوسا است که رویدادهای آن در کشوری غیر از پرو، یعنی برزیل، و در زمانی غیر از دوره معاصر نویسنده، یعنی در قرن نوزدهم، روی میدهد.
خلاصه داستان
در کشور برزیل که تازه از نظام سلطنتی به نظام جمهوری گذار کردهاست، دستهای از مردم بسیار فقیر و زجرکشیده منطقه بیابانی باهیا که اعتقادات خشک مذهبی دارند تحت تاثیر یک واعظ بسیار مذهبی شورش میکنند و جمهوری را دشمن و عامل بدبختی خود میدانند. زمینهای ثروتمندان را تصاحب کرده و به اموال آنها شبیخون میزنند و در منطقهای به نام کانودوس ساکن شده و نام آنجا را بلومونته مینهند. در سوی دیگر جمهوریخواهان برزیل، سلطنت طلبان را عامل این شورش میدانند و همچنین سلطنت طلبان ثروتمند و زمینداران که خود مورد غارت شورشیان قرار میگیرند سعی در سرکوب شورشیان که آنها را ژاگونسو مینامند دارند.
ايمي پردي برنده مدال برنز در مسابقات پارا المپيك 2014 سوچي روسيه و همچنين پيروز چندين رقابت بينالمللي در رشته اسنوبرد است. دختري كه در نوزده سالگي كمتر از دو درصد شانس زنده ماندن داشت، پس از تجربه نزديكي به مرگ، و فايق آمدن بر موانع به ظاهر لاينحل، تبديل به ورزشكاري حرفهاي و تمام عيار شد. كتاب روي پاهاي خودم به ما يادآوري ميكند كه زندگي را تمام و كمال زندگي كنيم، چرا كه تواناييهاي ما بسيار فراتر از چيزي است كه تصور ميكنيم.
نويسنده : گابريل گارسيا ماركز
مترجم : كاوه ميرعباسی
صد سال تنهایی (به اسپانیایی: Cien años de soledad) نام رمانی به زبان اسپانیایی نوشته گابریل گارسیا مارکز که چاپ نخست آن در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد. تمام نسخههای چاپ اول صد سال تنهایی به زبان اسپانیایی در همان هفته نخست کاملاً به فروش رفت. در ۳۰ سالی که از نخستین چاپ این کتاب گذشت بیش از ۳۰ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته و به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده است. جایزه نوبل ادبیات ۱۹۸۲ به گابریل گارسیا مارکز به خاطر خلق این اثر تعلق گرفت.
«خيلي سال بعد، جلوي جوخه آتش، سرهنگ آئورليانو بوئنديا بياختيار بعدازظهر دوري را به ياد آورد كه پدرش او را برد تا يخ را بشناسد.»
رمان «صد سال تنهايي» بيترديد يكي از شاهكارهاي جاويدان ادبيات آمريكاي لاتين است كه در روستاي خيالي «ماكوندو» ميگذرد. به گفته ماريو بارگاس يوسا: «ظهور ماكوندو، آفريده تخيل بارور گابريل گارسيا ماركز، موجب «زمينلرزهاي ادبي» در آمريكاي لاتين شد.» دنياي خيالي ماكوندو مكاني است كه در آن رويدادهاي شگفتآور، تراژدي محض و مسخرگي افسار گسيخته، بسان واقعيتهاي مطلق، كنار هم جاي ميگيرند و راوي با لحني قاطع و كاملا قانعكننده بازگويشان ميكند.
در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شدهاست که نسل اول آنها در دهکدهای به نام ماکوندو ساکن میشود.
ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیتهای داستان به جادویی شدن روایتها میافزاید. صعود رمدیوس به آسمان درست مقابل چشم دیگران کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمدهاند توسط افراد ناشناس از طریق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچهها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است. به اعتقاد بسیاری او در این کتاب سبک رئالیسم جادویی را ابداع کرده است. داستانی که در آن همهٔ فضاها و شخصیتها واقعی و حتی گاهی حقیقی هستند، اما ماجرای داستان مطابق روابط علّی و معلولی شناخته شدهٔ دنیای ما پیش نمیروند.
موريل باربری
مترجم : مرتضی كلانتريان
«خانم ميشل ظرافت جوجهتيغي را دارد: از بيرون پوشيده از خار، يك قلعهي واقعي نفوذناپذير، ولي احساسم به من ميگويد كه از درون او به همان اندازهي جوجهتيغي ظريف است، حيوان كوچك بيحال، بهشدت گوشهگير و بياندازه ظريف.» (از متن كتاب)
ظرافت جوجهتيغي دومين رمان موريل باربري، نويسندهي چهلسالهي فرانسوي، است كه جايزهي برتر سال 2007 اتحاديهي ناشران فرانسه به آن تعلق گرفته است. رمان نخست اين نويسنده به نام شكمبارگي به چندين زبان ترجمه شده است.
روبر مرل
مترجم : احمد شاملو
مرگ کسب و کار من است در واقع سرگذشت رودلف هوس است. او در کتاب رودلف لانگ نام دارد. چرا که کتاب کل داستان زندگی این جلاد نیست و فقط شامل بخش کاری وی و در بارهٔ چند سال پایانی زندگی اوست. سالهایی که فرمانده و مسئول اردوگاه آشویتس بود؛ و مسائل مربوط به زندگی شخصی او به کمک خلاقیت نویسنده و با نگاه بر زندگی اغلب نیروها ی نازی است. لازم است ذکر شود که در هنگام فرار او با اسم «فرانز لانگ» زندگی میکرد.
بخشی از یادداشت مترجم : در حقیقت این کتاب زندگی نامه یک جلاد مدرن است، و چارچوب زمانی آن وقایع تاریخی مسلمی است که در نیمه اول قرن حاضر بر اروپا گذشته. و سوای آنچه به صورت وقایع خانوادگی و برخوردهای شخصی قهرمان داستان عنوان شده هیچ چیز ان ساخته و پرداخته خیال بافی نیست؛ هر چند این وقایع فرضی نیز ـنچنان واقعی می نماید که محتمل است نویسنده، اساس آن را بر تحقیقاتی در زندگی خصوصی پاره ای از جنایتکاران نازی بنا نهاده باشد...
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.