آناتومی یک لحظه
خاویر ثرکاس
ترجمه: یوسف نوری زاده
در فوریه 1981، درست زمانی که اسپانیا بالاخره از دیکتاتوری فرانکو آزاد شد و اولین رای گیری دمکراتیک در پارلمان برای نخست وزیری جدید انجام می شد - سرهنگ تخرو و گروهی از سربازان راست به پارلمان اسپانیا حمله کردند و شروع به شلیک گلوله کردند.
افسران، نمایندگان پارلمان و وزرا را به مدت 18 ساعت گروگان نگه داشتند و در این مدت پادشاه خوان کارلوس اول کودتا را در یک سخنرانی تلویزیونی محکوم کرد و خواستار ادامه حکومت قانون و دولت دموکراتیک شد. گروگانگیران با وجود شلیک گلوله، صبح روز بعد بدون کشتن کسی تسلیم شدند.
ثرکاس در آناتومی یک لحظه، لحظهای کلیدی در تاریخ اسپانیا را بررسی میکند، همانطور که در رمان جنگ داخلی اسپانیا، سربازان سالامیس، با موفقیت این کار را انجام داد.
از غم بال درآوردن
حالا همدردي ميتوانست بدترين چيزي باشد كه در كلامي يا نگاهي ابراز ميشد. همدردها را يا پس ميزدم يا دور ميزدم. آخر نياز داشتم حس كنم آنچه از سر ميگذرانم فهمناپذير و ارتباطناپذير است؛ از اين رو فقط وحشت معنيدار و واقعي به نظر ميرسيد. كسي اگر در موردش با من حرف ميزد، دلتنگيام عود ميكرد، همه چيز دوباره غيرواقعي ميشد. با اين حال، بيهيچ دليلي گاهي با آدمها درباره خودكشي مادرم حرف ميزدم، منتها چنانچه جرات ميكردند حرفي ميزدند، از كوره در ميرفتم. آنچه واقعا از آنها ميخواستم اين بود كه موضوع را عوض كنند و به بهانهاي سربهسرم بگذارند...
اوژنی گرانده
اونوره دو بالزاک
عبدالله توکل
بالزاک در طول زندگی خود با زنان متعددی رابطه عاشقانه برقرار کرد. تقریباً همه این زنان الهام بخش شخصیتهای مؤنث رمانهای بالزاک هستند. از میان آنها میتوان به لور دو برنی (مادام دو مورسوف در زنبق دره)، دوشس دو کستری (دوشس دولانژه در اثری به همین نام)، کارولین مربوتی (دینا دو بودره در رمان ''الهه ناحیه'')، و کنتس ژیدوبونی ویسکونتی (لیدی دادلی در رمانزنبق دره) اشاره کرد. بالزاک از رابطهاش با مری دو فرنه صاحب دختری به نام مری کارولین شد و از میان زنانی که دلبستهشان شد، با کنتس اولین هانسکا همسر اشراف زادهای لهستانی که املاک وسیعی در روسیه داشت، رابطه افلاطونی و مکاتبهای ۱۷ سالهای برقرار کرد. این نامهها تحت عنوان نامه به بیگانه انتشار یافتهاست. هرچند کنتس هانسکا پس از مرگ شوهرش در ۱۸۴۱ از ازدواج با او سر باززد، اما در ۱۸۵۰ زمانی که بالزاک سخت بیمار بود به ازدواج با او رضایت داد. چند ماه بعد بالزاک در پاریس درگذشت و در قبرستان پرلاشز به خاک سپرده شد.
داستان اوژنی گرانده از فروغ قدرت هنری بیهمتایی برخوردار است: شخصیت اوژنی و شخصیت پدرش، درمیان همه سیماهایی که زاده قلم این نویسنده نابغه هستند، به حق از کامیابترین و پختهترین سیماها و شخصیتها شمرده میشوند. سبک در اینجا متحرک و نافذ است و آن موشکافی و ثقلی که در بسیاری دیگر از آثار همین نویسنده میبینیم در اینجا بسیار کمتر است و خلاصه باید گفت که از آن گریزها و استطرادهای اخلاقی دور و درازی که هرچند به برخی از آثار او جذابیتی واقعی میدهد، اغلب صفا و دقت کلام را ضایع میکند، در این داستان اثری نیست (کمدی انسانی).
برادران کارامازوف (۲جلدی)
نام نویسنده : فئودور داستایوفسکی
نام مترجم : صالح حسینی
برادران کارامازوف (به روسی: Братья Карамазовы) رمانی از داستایوفسکی نویسندهٔ شهیر روسی است. برادران کارامازوف مشهورترین اثر داستایوسکی است که نخستین بار به صورت پاورقی در سالهای ۸۰–۱۸۷۹ در نشریه پیامآور روسی منتشر شد. گویا این رمان قرار بوده قسمت اول از یک مجموعه سهگانه باشد اما نویسنده چهار ماه بعد از پایان انتشار کتاب درگذشت.
داستان کتاب ماجرای خانوادهای عجیب و شرح نحوهٔ ارتباطی است که بین فئودور کارامازوف، پیرمرد فاسدالاخلاق و متمول با سه پسرش به نامهای میتیا، ایوان و آلیوشا و پسر نامشروعش به نام اسمردیاکوف وجود دارد. برادران کارامازوف رمانی فلسفی است که به طور عمیقی در حوزهٔ الهیات و وجود خدا، اختیار و اخلاقیات میپردازد. از زمان انتشار این رمان توسط بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان همانند آلبرت اینشتین، زیگموند فروید، مارتین هایدگر، کورت ونگات، لودویگ ویتگنشتاین و پاپ بندیکت شانزدهم مورد تحسین قرار گرفته است و به عنوان یکی از بهترین اثرها در ادبیات شناخته شده است.
جهان بورژوازی متاخر
چرم ساغری
اونوره دو بالزاک
ترجمه: م. ا. به آذین
پوست جادویی (به انگلیسی: The Magic Skin) رمانی از رماننویس و نمایشنامهنویس فرانسوی آنوره دو بالزاک (۱۷۹۹–۱۸۵۰) است که در سال ۱۸۳۱ منتشر شد. داستان آن در اوایل قرن نوزدهم پاریس اتفاق می افتد و داستان مرد جوانی را روایت می کند که یک چرم ساغری (چرم پوست کفل اسب) پیدا می کند که تمام آرزوهای او را برآورده می کند. با این حال، برای هر آرزویی که برآورده می شود، پوست کوچک می شود و بخشی از انرژی فیزیکی او را مصرف می کند.
درد جاودانگی
این کتاب درباره میل به جاودانگی انسان گوشت و خون دار (و نه انسان انتزاعی که در مباحث فیلسوفان و متکلمان وجود دارد) است. اونامونو در این بحث مطرح میکند که نیازمند خدایی است که ضامن جاودانگی بشر باشد؛ خدایی که بتوان بر او امید بست. کتاب شامل 12 فصل (12 مقاله به هم پیوسته از نظر محتوا) است که عناوین آن به ترتیب عبارتند از «انسانی که گوشت و خون دارد»، «نخستین منزل»، «عطش جاودانگی»، «ماهیت کاتولیسیسم»، «بیچارگی عقل»، «ژرفنای بیپایان»، «عشق، رنج، شفقت، تشخص یافتن»، «از خدا تا به خدا»، «ایمان، امید و خیرخواهی»، «دین، اساطیر عالم بالا و بازگشت به خدا»، «شالوده عمل»، «دنکیشوت در تراژدی ــ کمدی امروز اروپا». شرح زندگی و افکار اونامونو و همچنین چگونگی ترجمه این اثر، نیز محتوای پیشگفتار مترجم بر این کتاب را تشکیل میدهد.
کمله کتاب را نیز دو مقاله «چالشگری اونامونو با مرگ» نوشته ویلیام بارت و «درد جاودانگی و ترجمه پهناور» نوشته صالح حسینی، تشکیل میدهد. در مقاله دوم نویسنده ضمن اشاره به احاطه بسیار بهاالدین خرمشاهی بر زبان و ادبیات فارسی، به بهرههایی که وی از اشعار مولانا، سعدی، حافظ، خیام و... برای ترجمه هرچه بهتر این کتاب گرفته اشاره میکند.
حسینی در این راستا ضمن اشاره به جملات و بندهایی از متن ترجمه، ابیات همسنگ آنها را از ادبیات کلاسیک ایران میآورد. به عنوان مثال حسینی ضمن اشاره به ترجمه این کلام اونامونو که «اشعار هومر نه از سرآغاز، که از سرانجام سخن میگوید؛ نه از بدایت که از نهایت یک تمدن حکایت میکند (ص 69 کتاب)» مینویسد که مترجم برای ترجمه از این بیت خیام «در دایرهای که آمد و رفتن ماست / او را نه بدایت نه نهایت پیداست» بهره برده است. البته نویسنده پای این نکته مهم را نیز به میان میکشد که متن اصلی کتاب نیز چنین است و اونامونو پیچیدهترین اصطلاحات و مفاهیم فلسفی را با بهرهگیری از کلام ترنس (یکی از مشهورترین کمدی نویسان روم باستان)، ویلیام شکسپیر، الگیری دانته و جان میلتون، مطرح کرده است.
زندگانی من و روزگار سخت
تربر در کلمبوس اهایو به دنیا آمد و در خانوادهای بزرگ شد که به گفتۀ خود او به مسخرگی معتاد بود. از این رو پیشامدهای دوران کودکیش مایهای برای دستهای از خندهدارترین طرحهای او فراهم آورد. بدبختانه کمدی جوانی او را زخم چشمی که سرانجام او را نابینا ساخت نیمه کاره گذاشت.
او در سال 1913 وارد دانشگاه اهایو شد، ولی سال بعدش را مرخصی گرفت تا کتابهایی را بخواند که جزو کتابهای درسیاش نبودند. در جنگ جهانی اول او را به علت ضعف بیناییاش به ارتش راه ندادند، از این رو در وزارت امور خارجه خدمت کرد و پس از پایان خدمتش به دانشگاه بازگشت.
در سال 1927 پس از چند سال گزارشگری برای روزنامههایی در نیویورک و پاریس، از نویسندگان نشریۀ نوپای نیویورکر شد. تا حد زیادی با کار تربر بود که این مجله زبان و سبک یگانۀ خود را به دست آورد.
کتابهایی که وی از آن پس به نگارش درآورد_ مانند زندگی و روزگار سخت من (1933)، سرگل تربر (1939)، به دنیای من خوش آمدید (1942)، و کارناوال تربر (1942)_ شهرت او را به عنوان طنزپرداز با استعداد و مصورسازی با نبوغ، بیچون و چرا ساخت. آوازۀ طراحیهای طنزآلود او شاید کمتر از شهرت مقالهها و داستانهای او نباشد؛ ولی او به همان اندازه که عنوان تصویرگر را نمیپذیرفت، برچسب نقاش را هم نمیپسندید. دربارۀ طراحیهایش نوشته است:
گاهی به نظر میرسد طراحیهای من از راهی به جز راه قصدیِ معمول به تحقق پیوستهاند. آنها را ماقبل قصدی خواندهاند، یعنی پیش از اینکه فکرشان به مغز من خطور کند انجام گرفتهاند. من در این مورد بحثی ندارم.
مضمون و موضوع غالب در همۀ مقالهها و داستانهای تربر انسانی است که مورد تهدید تمدن پیچیدهای است که خود آفریده است. او روایات بیشماری دارد از آدمهایی عادی که چون از زندگی چیزهایی را میخواهند که سر راهشان قرار نمیگیرد، همواره از پوچیهای زندگی لگد میخورند. هرگاه که شخصیتهای او با بیم خطر دست به عمل یا حرکت قهرمانانهای میزنند، به گفتۀ ریچارد توبایِس، بدون استثنا «سگ، روانشناس، زن، شیرآب، یا بالاپوشی بورشان میکند.» انسان همیشه در محاصره است.
دید و دستاورد تربر از آنِ بزرگترین فکاهینویسان هر نسلی است. او میداند که کمدی و تراژدی خویشاوندند و چندان که کمدی میتواند از وضعیت انسان بگوید تراژدی نمیتواند. پس زندگانی انسان را برای خنده میشکافد و هرگز نمیگذارد خندان، حضور همزمان درد و تردید را فراموش کنیم.
سرگذشت موسیقی جاز
اگر نعمه های دوک الینگتون هم چنان گرم و پر شور می پاید ، اگر آهنگ و کلام ری چارلز ، روشن و پاک ، پیام صلح می آورد ، اگر نفس افسونگر آرمسترانگ چند دهه بعد از مرگش ، از پس ابرهای حادثه ، و بلند و پست زمانۀ شیاد ، هم چنان بر قرار ست ، و در دادگاه انسانی دادخواه مظالم خونین سیاهان بوده ، حیرتی نیست.پشت سر ، نیش زهر آلود تاریخ است . نالۀ زنان و مردانی است که به بردگی رفتند ، مویۀ دختران نابالغی است که در دام مگس ها و وزوز شهوتناکشان افتادند ؛ و این جنایات ، درندگان دشت های آفریقا را رو سفید کرد ، و سفیدها خجلت نبردند.