بخشودن (تجربه و هنر زندگی ۲)
بیچارگان
بیچارگان، رمانی کوتاه در قالب مکاتبه، در زمستان ۴۵-۱۸۴۴ نوشته و بازنویسی شد. در ماه مه داستایفسکی نسخهی دستنویس رمان را به گریگاروویچ به امانت داد. گریگاروویچ دستنویس را نزد دوستش نکراسوف برد. هر دو با هم شروع به خواندن دستنویس کردند و سپیدهدم آن را به پایان رساندند و ساعت ۴ صبح رفتند داستایفسکی را بیدار کردند و برای شاهکاری که آفریده بود به او تبریک گفتند. نکراسوف آن را با این خبر که «گوگول تازهای ظهور کرده است» نزد بلینسکی برد و آن منتقد مشهور پس از لحظهای تردید بر حکم نکراسوف مُهر تأیید زد. روز بعد بلینسکی با دیدار داستایفسکی فریاد زد: «جوان، هیچ میدانی چه نوشتهای؟… تو با بیست سال سن ممکن نیست خودت بدانی.» داستایفسکی سی سال بعد این صحنه را «شعفانگیزترین لحظهی حیاتش» خواند.
بیگانه
این رمان به ظاهر ساده است. و این را کامو به شدت احساس کرده است: یک «اضطراب» در تمام طول کتاب وجود دارد، حتی در لحظاتی که احساس می شود همه چیز دارد راحت می گذرد، خواننده کنجکاو می شود و وادار می شود در مورد تردیدهایش از خود سؤال کند.انگار نویسنده خواسته است به او یادآوری کند که در این جا چیزی رازآمیز وجود دارد که باید کشف شود.
تاریخچه خوشبختی
نیکلاس وایت
خشایار دیهیمی
فلسفه فقط رشتهاي دانشگاهي نيست كه در دانشگاه خوانده شود. فلسفه به همه تعلق دارد و همه ما از كودكي سوالاتي طرح ميكنيم كه جنبه فلسفي آشكاري دارند. اين سوالها و پاسخهاي آنها «راه زندگي» هر كس را معين ميكنند. اين مجموعه به مسائلي فلسفي از همين دست ميپردازد كه همه ما به نوعي در زندگي با آن مواجهيم، از سوالهاي كلي نظير «معناي زندگي» و «خوشبختي» گرفته تا مسائل جزئيتر نظير درد، بخشودن، ترس، ملال، حسد، عشق، جاودانگي و... زبان اين كتاب فني نيست و همگان ميتوانند آنها را بخوانند.
کتاب «تاریخچه خوشبختی» از معدود کتابهایی است که مفهوم و فلسفه خوشبختی را دنبال کرده است. ارسطو در «اخلاق نیکو ماخوسی» از قول سولون، قانونگذار مشهور آتنی میگوید: «هیچکس را تا زمانی که در قید حیات است خوشبخت مخوان». ارسطو این گفته را بسط داده و میگوید بخت و اقبال اعقاب آدمی بر خوشبختی خود او، دستکم تا مدتی اثرگذار است: «عجیب است اگر مرد دستکم در مدت معینی از بخت و اقبال اولاد و اعقاب خود هیچ اثر نپذیرد.» ارسطو میگوید هرکسی به خاطر خود خوشبختی به دنبال آن است. نیکلاس وایت در تاریخچه خوشبختی میگوید: در اصل این مفهوم در فاصله زمانی ارسطو تا زیگموند فروید تغییر چندانی پیدا نکرده! خصوصا وقتی که فروید در «تمدن و ناخوشیهای آن» درباره «آنچه افراد مشخصا میگویند هدف و مقصودشان در زندگی چیست؟ چنین نظر میدهد که افراد از زندگیشان چه میخواهند و آرزو دارند در زندگیشان به چه چیزی دست یابند؟ پاسخ به این سوال نمیتواند چندان با تردید توام باشد. افراد به دنبال خوشبختی هستند، آنها میخواهند خوشبخت شوند و خوشبخت بمانند. در شرایط عادی وقتی درباره وضع و حال و روزمان از ما سوال شود، چیزهای کثیری ذیل عناوین و سرفصلهای مختلفی بر ما نمایان میشود. تکثر خواستهها از سر تفنن یا تنوعطلبی نیست. افراد برخوردار و مرفه هم به همان اندازه افراد نیازمند، به نحوی موجه، خواستار خوشبختی هستند. انسان فقط به نان، آب، خواب یا هر چیز دیگری بهتنهایی نیاز ندارد و به هیچ «یک چیزی» زنده نیست. زنده ماندن حتی وقتی در مضیقه مطلق هستیم باز نیازمند توجه به چیزهایی غیر از آن تک نیاز فوری و فوتی است و اینجا است که مفهوم خوشبختی را میتوان از دل این تکثر یا تضادهای بالقوهشان بازیافت. شرط و وضع خوشبختی هر چه که باشد، بیتردید باید وضعی باشد که هر کسی از صمیم جان، آن وضع را وضع «خوب و مناسبی» بداند، وضعی که باید به دنبالش بود.
جان استیوارت میل
یگانه مقصودی که برای آن افراد بشر حق دارند به صورت فردی یا جمعی در آزادی عمل هر یک از افراد مداخله کنند صیانت ذات است... یگانه مقصودی که اِعمال قدرت بر هر یک از اعضای جامعهای متمدن را، حتی بر خلاف ارادهٔ او، موجه میسازد پیشگیری از صدمه رسیدن به دیگران است. خیر خود شخص، چه خیر جسمانی و چه خیر اخلاقیاش، دلیل کافی برای این کار بهدست نمیدهد...یگانه بخشی از رفتار فرد که وی در قبال آن مسئول جامعه است بخشی است که به دیگران ارتباط دارد. در بخشی که صرفاً به خود او مربوط است، استقلال او، از منظر حق، مطلق است. فرد فرمانفرمای خویش است، فرمانفرمای جسم و جان خویش.
-جان استیوارت میل، رسالهٔ آزادیداستایفسکی: جدال شک و ایمان
دوارد هلتکار
ترجمه: خشایار دیهیمی
نیچه میگوید: «آن کس که با هیولاها پنجه در میافکند، باید بههوش باشد که مبادا خود هیولا شود، و آنگاه که زمانی دراز چشم به مغاک میدوزی، مَغاک نیز چشم به روی روحت میگشاید.»
در زندان اومسک، داستایفسکی چهار سال با راندهشدگانی زیست که از قراردادها و رسوم اجتماعی عادی معاف بودند -موجوداتی که به هستی حیوانی بازگشته بودند. او به مغاکی چشم دوخته بود که در آن عنصر خام شهوت مجرد بشری میجوشید و مغاک داخل در روح او میشد. او شاید خود هنگامی که پا به زندان گذاشت انسانی غیرعادی بود. در آنجا او آموخت که خود را با جهانی غیرعادی وفق دهد، و هنگامی که سر برآورد نگاه کج و معوجش نمیتوانست به کانونی دیگر دوخته شود.
انسانهای عادی در رمانهای داستایفسکی همانقدر نادرند که در محوطۀ زندان. جهان او جهان جنایتکاران و قدیسان، هیولاهای رذیلت یا فضیلت بود. داستایفسکی سی و سه ساله بود که آهنگر زندان غل و زنجیر از پایش گشود تا بار دیگر قدم به جهان انسانهای آزاد بگذارد، اما این جهانی بود که بهواسطۀ دورهای که او از سر گذرانده بود برای همیشه چهره عوض کرده بود. سالهای رشد به پایان رسیده بود، اما هنوز سالهای طولانی تب و هیجان باید طی میشد تا سرانجام نبوغ وی بیان هنریاش را دربارۀ مسائل خیر و شر که روحش را در سایۀ تاریک زندان میخوردند پیدا کند.
دروغ اراده آزاد (تجربه و هنر زندگی ۱۰)
سام هریس
خشایار دیهیمی
دروغ
فرصت برای فریب دادن دیگران همیشه وجود دارد و همیشه هم وسوسه انگیز است. شمار اندکی از ما قاتل یا دزد هستیم، اما همهمان دروغ میگوییم. بیشتر رذایل شخصی و اجتماعی مستلزم دروغ گفتن است: خیانتهای زناشویی، کلاهبرداریهای مالی، فساد دولتی و حتی قتل و نسل کشی. سام هریس، در رسالهٔ «دروغ» میگوید ما میتوانیم با یک راهکار ساده از بسیاری از مسائل و مشکلات پیچیده در زندگیمان و در جامعه اجتناب کنیم: در شرایطی که همه دروغ میگویند ما راستش را بگوییم.
او در این کتاب مختصر و مفید توجه خاصی به دروغهای مصلحتآمیز نشان میدهد یعنی دروغهایی که میگوییم تا جلوی ناراحت شدن آدمها را بگیریم؛ اینها دروغهایی هستند که بیش از همه ما را وسوسه میکنند و اینها تنها دروغهایی هستند که آدمهای خوب هم میگویند چون تصور میکنند با این کار دارند به دیگران لطف میکنند. خیلی از ما دروغهای مصلحت آمیز را اصلا دروغ به حساب نمیآوریم: حذف برخی جزئیات حساس از یک ماجرا، تشویق و امید بیپایه دادن به افراد برای اینکه روحیهشان خراب نشود و مواردی مانند این.
سام هریس در «دروغ» نشان میدهد که شهامت صادق بودن و گفتن حقیقت چه مزایایی دارد. «دروغ» کتابی است کوچک با تاثیراتی بزرگ و عمیق.
ارادهٔ آزاد
باور به ارادهٔ آزاد زیربنای همهٔ چیزهایی است که برای انسانها ارزشمند است. بدون باور به اینکه فرد واقعاً منشا اصلی افکار و رفتارهایش است، تصور حقوق، سیاست، دین، سیاستهای اجتماعی، روابط صمیمی و اخلاقیات و احساساتی همچون پشیمانی از رفتارهای نادرست یا خوشحالی از دستاوردهای شخصی بسیار سخت میشود. اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد آزادی اراده فقط یک توهم است.
سام هریس در «ارادهٔ آزاد» این بحث را مطرح میکند که باور به توهم بودن ارادهٔ آزاد به معنای تضعیف پایههای اخلاقیات یا از بین رفتن اهمیت آزادیهای سیاسی یا اجتماعی ما نیست، بلکه میتواند و باید شیوهٔ تفکر ما را دربارهٔ برخی از مهمترین مسائل زندگیمان تغییر دهد.
دیالکتیک تنهایی
کتاب «دیالکتیک تنهایی» که در واقع فصلی بلند از كتاب «هزارتوي تنهایی» نوشته «اكتاويو پاز» است به بررسی مفهوم تنهایی پرداخته و نگاهی نوع به این موضوع دارد. اکتاویو پاز اندیشمند، نویسنده و منتقد مکزیکی این کتاب را از منظر فرا واقعگرایی و اگزیستانسیالیسم نگاشته است. کتاب هزارتوی تنهایی در سال 1950 با تاثیر از متفکری اهل مکزیک به نام راموس نگاشته شده است. اکاویو پاز در فصل پایانی این کتاب، با جمعبندی کل کتاب هزارتوی تنهایی به بررسی فلسفی موضوعاتی از جمله عشق و مرگ میپردازد. این کتاب نقدی بر روشهای ارتباط انسانی است و درکی دگرگون از تنهایی انسان را شرح میدهد.
سوفیا پتروونا
نويسنده:لیدیا چوکوفسکایا
مترجم:خشایار دیهیمی
سوفیا پتروونا رمان کوتاهی است که لیدیا چوکوفسکایا آن را در اواخر دههی ۱۹۳۰ نوشت. این رمان دربارهی تصفیههای استالینی است و از جمله معدود آثار باقیمانده در اینباره است که در همان دوران نوشته شده است. پس از تغییر شرایط سیاسی، نسخهی ویرایش شدهی سوفیا پتروونا، اولینبار در ۱۹۶۵ منتشر شد. داستان این رمان دربارهی تایپیستی به نام سوفیا پتروونا در اتحاد جماهیر شوروی است. پسر او، نیکالای (کولیا)، عمیقاً به کمونیسم اعتقاد دارد و در ابتدای مسیر نویدبخشی است. طولی نمیکشد که تصفیهی بزرگ آغاز میشود و همکاران سوفیا، در بازار گرم متهم کردن به خیانت، ناپدید میشوند و در همان حال آلیک، بهترین دوست کولیا، هم خبر از بازداشت شدن او میدهد. سوفیا میکوشد خبر بیشتری از کولیا به دست آورد، اما در جریان وسیعی از بوروکراسی فرو میرود.
فلسفه ترس (تجربه و هنر زندگی ۵)
فلسفۀ سیاسی جان استیوارت میل
در این کتاب نظر رایج راجع به آثار جان استیوارت میل دربارهٔ آزادی، به پرسش کشیده شده است. از دیرباز نظر رایج دربارهٔ رسالهٔ آزادی این بوده که جان استیوارت میل در این رساله دست به کاری محال زده است ــ یعنی دفاعی فایدهگرایانه از اولویت آزادی نسبت به سایر ارزشها. هدف نویسنده در این پژوهش این است که با تحلیل متن و بازسازی استدلالِ میل نشان دهد که دفاع فایدهگرایانهٔ او از اولویت آزادی نسبت به سایر ارزشها، آن کار محالی نیست که منتقدان نشان دادهاند و آموزهٔ آزادی میل بهخوبی درون فایدهگرایی غیرمستقیم و نوعی لیبرالیسم کمالخواهانه میگنجد. جان گری در این ویراست جدید، فصلی به کتاب افزوده و آنچه را که خود رشته است پنبه کرده؛ و نهتنها لیبرالیسمِ میل، که همهٔ لیبرالیسمها را به باد انتقادی ویرانکننده گرفته است. جوابیهای از جورج کراودر به انتقادهای جان گری نیز ضمیمهٔ این کتاب شده است.
فیلسوفان سیاسی قرن بیستم
در فعالیت سیاسی، انسانها بر دریایی بیکران و بسیار ژرف میرانند؛ نه بندری هست نه سرپناهی نه لنگرگاهی، نه مبدایی و نه مقصدی. غرض شناور ماندن و حفظ تعادل است؛ دریا هم دوست است هم دشمن؛ و دریانوردی یعنی استفاده از همهی امکانات شیوههای سنتی رفتار برای تبدیل هر موقعیت خصمانه (تهدید) به موقعیتی دوستانه (فرصت)
مارکسیستها
این کتاب پیشدرآمدی است بر انواع مارکسیسم و عمدتاً برای کسانی نوشته شده است که جداً این فلسفهها را نمیشناسند و تظاهر هم نمیکنند که میشناسند. همچنین این کتاب برای مطالعۀ افرادی هم هست که با مارکسیسم آشنایند اما بر این باورند که کمونیستها مارکسیسم را دربست بلعیدهاند پس دیگر نمیتواند از آنِ ایشان باشد؛ و نیز برای آنهایی که گرفتار این پندارند که مارکسیسم صرفاً یک ایدئولوژی است، و امروزه دیگر یا به آخر خط رسیده یا باید برسد. این کتاب برای آن گروه هم هست که از سیاست و فلسفۀ سیاسی ملول شدهاند و در لاک زندگی خصوصی خویش خزیدهاند ــ یا هرگز از این لاک بیرون نخزیدهاند. اگر این کتاب بتواند اینگونه افراد را فقط یک گام به پذیرش وظایف شهروندی تمامعیار نزدیک کند، به هدف اساسی خویش دست یافته است.
سی. رایت. میلز پژوهشگری بود که هم دانشگاهيان و هم شهروندان عادي آثارش را مطالعه ميكردند. اهمیت زندگی دانشگاهی میلز در این بود كه سعی داشت به رسالت روشنفكری خود صمیمانه وفادار مانده و خلافِ روح زمانه، نمایندهی راستین افكار انتقادی زمان خود باشد؛ به همین دلیل از متخصصان علوم اجتماعی كه بهعنوان مشاور به خدمت بنگاههای تبلیغاتی و تجاری درآمده بودند و دانش خود را وسیلهی مقاصد آنها قرار داده بودند، ولی در عین حال خود را متخصص «بیطرف» مینامیدند، سخت خشمگین بود. هنگامی كه به شوروی دعوت شد و بهعنوان منتقد جامعه آمریكایی مورد احترام قرار گرفت، حتی رهبر وقتِ شوروی نیز از انتقادهای آتشین او مصون نماند.
یادداشت ها
آلبر كامو
ترجمه: خشايار ديهيمی - شهلا خسروشاهی
آلبر کامو (فرانسوی: Albert Camus; زادهٔ ۷ نوامبر ۱۹۱۳ - درگذشتهٔ ۴ ژانویه ۱۹۶۰). نویسنده،فیلسوف و روزنامهنگار فرانسوی بود. او یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم و خالق کتاب مشهور بیگانه و مقاله جریانساز افسانهٔ سیزیف است.
کامو در سال ۱۹۵۷ به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد» برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. آلبر کامو پس از رودیارد کیپلینگ جوانترین برندهٔ جایزهٔ نوبل و همچنین نخستین نویسندهٔ زادهٔ قارهٔ آفریقا است که این عنوان را کسب کردهاست.همچنین کامو در بین برندگان نوبل ادبیات، کمترین طول عمر را دارد و دو سال پس از بردن جایزهٔ نوبل در یک سانحهٔ تصادف درگذشت.
با وجود اینکه کامو یکی از متفکران مکتب اگزیستانسیالیسم شناخته میشود او همواره این برچسب خاص را رد میکرد. در مصاحبهای در سال ۱۹۴۵ کامو هرگونه همراهی با مکاتب ایدئولوژیک را تکذیب میکند و میگوید: «نه، من اگزیستانسیالیست نیستم. هم سارتر و هم من همیشه متعجب بودهایم که چرا نام ما را پهلوی هم میگذارند.»
کامو در الجزایر تحت استعمار فرانسه متولد شد. او در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از آنکه در سال ۱۹۳۰ گرفتار بیماری سل شود دروازهبان تیم فوتبال این دانشگاه بود. در سال ۱۹۴۹ پس از آنکه کامو از جنبش «شهروند جهانی» گری دیویس جدا شد یک اتحادیهٴ بینالمللی را تأسیس کرد که آندره بروتون نیز یکی از اعضای آن بود.شکلگیری این گروه، به گفته خود کامو، بر اساس «محکوم کردن هر دو ایدئولوژی شکل گرفته در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی» بود.
در جستجوي ارتباط. هر نوع ارتباط. اگر ميخواهم درباره انسانها بنويسم، چگونه خود را از مناظر طبيعي جدا كنم؟ و اگر آسمان يا نور مرا جلب ميكند، آيا چشمها و صداهاي كساني را كه دوست ميدارم از ياد خواهم برد؟ هر بار عنصري از دوستي يا پارههايي از محبت و عاطفه به من داده ميشود، و نه هرگز خود محبت يا عاطفه.
یادداشت های یک دیوانه
نام نویسنده : نیکلای گوگول
نام مترجم : خشایار دیهیمی
وجه مشخصهٔ داستانهای گوگول سادگی قصهنویسی، ویژگی قومی، امانت محض نسبت به زندگی، و بکر بودن و سرزندگی خندهآور آنهاست که همیشه تحتتأثیر احساس عمیق غم و دلتنگی قرار میگیرد. همهٔ این ویژگیها یک منبع دارند: گوگول شاعر است، شاعر زندگی حقیقی.
اولین تأثیری که هر یک از قصههای گوگول بر خواننده میگذارد این است که با خود بگوید: «چقدر همهٔ اینها ساده، عادی، طبیعی، و حقیقی است، و درعینحال چقدر بکر و تازه.» این سادگی قصهنویسی، این صراحت لهجه، این پرهیز از نمایشپردازی، این پیشپاافتادگی و معمولی بودن اتفاقات قصهها، علائم حقیقی و قطعی خلاقیت هستند: این شعری حقیقی است، شعر زندگی خود ماست.
تقریباً همهٔ قصههای گوگول کمدیهای سرگرمکنندهای هستند که با هیچوپوچ شروع میشوند، با هیچوپوچ ادامه مییابند، و به اشک ختم میشوند، و در پایان، زندگی نام میگیرند. قصههایش همگی همینطورند: اولش سرگرمکننده، سپس غم! زندگی خود ما هم چنین است: اولش سرگرم کننده، و بعد غم. چقدر شعر، چقدر فلسفه، و چقدر حقیقت در اینجا نهفته است!