تب بشکه
در جهان دیوید سداریس هیچ کس از تیغ طنزش در امان نیست. او در بیشتر آثارش زندگی شخصی خودش را دستمایه داستان قرار میدهد و ریزبینی منحصر بهفردش را با چاشنی طنز همراه میکند. ضمن آنکه قلم طنز و نگاه اجتماعی خاص او سبب شده تا یادداشتها و داستانهایش همواره محبوب باشند.
نبوغ سداریس در «تب بشکه» این است که اتفاقات ساده و پیشپاافتاده زندگی را چنان هنرمندانه روایت میکند که تبدیل به داستان میشوند و در عین حال خواننده را به خندهای از ته قلب وامیدارد. این نویسنده آمریکایی، البته برای خنداندن مخاطب خودش را به در و دیوار نمیزند و روایتش را در فرمی ساده، به همراه گفتوگوها و تناقضها و موقعیتهایی که به شکلی هوشمندانه طراحی شدهاند به پیش میبرد.
این کتاب مجموعهای از داستان کوتاه و یادداشتهای سداریس است که در سال ۱۹۹۴ نوشته شد. تب بشکه به دو بخش تقسیم شده است. بخش نخست به داستان کوتاه اختصاص دارد و در بخش دوم اتوبیوگرافی او آمده است.
سداریس در «تب بشکه» رفتارهای مضحک و تمسخرآمیز ما را نشانه گرفته است. این کتاب مثل ملاقاتی کور با دنیای مدرن است؛ که هر اتفاقی در آن ممکن است رخ دهد.
فرانسین پروز در روزنامه «واشینگتن پست» درباره این کتاب نوشته: «این داستانهای شگفتآور، زنده و نفسگیر، آنقدر سریع جلو چشمتان شکل میگیرد که فرصت توضیح یا مرور دوباره آنها را پیدا نمیکنید. سالها بود که اینهمه بلندبلند نخندیده بودم.»
تعطیلات بیدغدغه
دیوید سداریس نویسنده آمریکایی شهرتش را بیش از هر چیز مدیون داستانهای کوتاه از زندگی شخصیاش است. آثار او بارها در مجلات مختلف آمریکا منتشر شده است. کتابهایش به بیست و شش زبان ترجمه شده و در ایران هم علاقهمندان بسیاری دارد.
در همتنیدگی طنز پرقدرت و نگاه جزئی و دقیق سداریس به مسائل اجتماعی، سبب شده تا آثارش محبوبیت زیادی به دست بیاورند.
مسائل طبقه متوسط، زندگی خانوادگی، مصرف مواد مخدر و … از جمله موضوعاتی است که او در کتابها و یادداشتهایش به آنها میپردازد.
سداریس نثری سهل و ممتنع دارد و درباره خودش مینویسند؛ و به همین دلیل داستانهایش فراز و نشیبهای زیادی دارد و از سختترین و غمانگیزترین تا خندهدارترین و شوخترین شرایط در آثارش یافت میشود.
کانی اُگل در نشریه «میامی هرالد» درباره «تعطیلات بیدغدغه» نوشته است: «این کتاب بی بروبرگرد یک کمدی است، که گهگاه لحظاتی توأم با غافلگیریهای شیرین دارد.»
کالیپسو
کالیپسو
مجموعه «کالیپسو» اولین کتاب او بعد از پنج سال، لحن و آهنگی متفاوت از این طنزنویس محبوب را نشان میدهد و حالتی غمانگیز با خود دارد. شاید هم تنها سایه اواخر میانسالی بر او افتاده: سربرآوردن واقعیت مرگ، افزایش فراگیر مراسم تدفین، بیماری و بازنشستگی. دشوار است که بخواهیم بگوییم انگیزه برای تغییر دقیقا از کجا نشات میگیرد. و در واقع نبوغ سداریس در این نهفته است –او فرهنگ را از درون نشان میدهد.
کالیپسو
دیوید سداریس
ترجمه: جلیل جعفری
دیوید سداریس در ایران نویسنده مشهور و محبوبی است. هم در داستاننویسی مهارت و هم تسلطی بینظیر بر طنزپردازی دارد. استادِ نوشتن درباره عادیترین مسائل زندگی است که هر کدام از ما بارها از مقابل آنها عبور کردهایم اما سداریس وادرمان میکند که دوباره تعمق کنیم و یا قهقهای بلند بزنیم. او چنان جزئیات را با زبان طنزِ درخشانش به رشته تحریر درمیآورد که هم مخاطب را با ولع فراوان با خود همراه میکند و هم حسادت دیگر نویسندگان را برمیانگیزاند.
سداریس در «کالیپسو» مثل همه آثار دیگرش صادق است. آنقدر صداقت بیپردهای دارد که این کتاب، نیمه دیگری از اسرار او را که تاکنون در تاریکی بودهاند برای مخاطب روایت میکند. اگرچه در کالیپسو هم همچنان طنازیهای منحصربهفرد خود را دارد، اما این بار در موضوعات مهمی همچون عشق، مرگ و زندگی تاملات جدی دارد که باعث شده نوشتههایش گاهی رنگ و بوی حزنانگیزی به خود بگیرند.
پا به سن گذاشتن و خانواده دو موضوعی هستند که او درباره آنها در کتاب حاضر قلم زده است. به اعتقاد برخی منتقدان، مشاهدات او در کتاب حاضر دقیقتر و گاهی سیاهتر هم شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«اگرچه تعاریف علمی و صنعتی چیز دیگری میگویند، میانسالی چندتایی لذت اساسی دارد. نکته جالبی که در میانسالی میبینم این است که، اگر آدم خوشاقبال باشد، اتاق مهمان نصیبش میشود. بعضیها وقتی بچههایشان رفته باشند دنبال خانه و زندگی خودشان، به صورت پیشفرض اتاق مهمان دارند ولی دیگرانی مثل من، در نهایت مجبور میشوند خودشان را بتکانند تا بتوانند خانهای بزرگتر دست و پا کنند. یکدفعه میگویم: «دنبال من تشریف بیاورید.»
اتاقی که مهمانها را میبرم تا نشانشان بدهم هولهولکی هم مرتب نشده تا در آن جاگیر شوند. این اتاق جوری نیست که بشود مثل دفتر کار یا لباس بافتنی کاریاش کرد که جا باز کند چون فقط برای یک منظور در نظر گرفته شده. به جای اینکه با کاناپه تاشو مبلهاش کنم، تختخوابی داخلش گذاشتهام و چسبیده به دیوار، درست مثل هتل، قفسهای دو طبقه مخصوص جای اثاثیه مسافر قرار دادهام. تنها خوبی این اتاق آن است که دستشویی اختصاصی دارد.
میگویم: «اگه دلتون وان همراه با دوش میخواد، میتونم ببرمتون به اتاق مهمان دوم که طبقه بالاست. اون اتاق هم جای مخصوص چمدان داره.» این حرف را که از دهان گشاد خودم میشنوم حس رضایتمندی ميانسالی در من گل میکند و به رعشهام میاندازد. بله، موهایم جوگندمی و تُنُک است. بله، یکوقتهایی از خودم خجالت میکشم. اما دو اتاق مهمان دارم.»
مخمل و جین تن خانواده ات کن
من و مادرم در خشكشويي پشت زني كه تا آن موقع نديده بوديمش ايستاده بوديم. مادرم بعدا دربارهاش گفت: «زن خوشظاهري بود، خوشتركيب و باكلاس بود.» زن لباسي مناسب فصل پوشيده بود از جنس كتان سبك با نقش گلهاي آفتابگردان بزرگ. كفشهايش همرنگ گلبرگها بود و كيف آويزان از شانهاش كه راهراه سياه و زرد بود، مثل زنبوري تنبل دور گلها ميپلكيد. رسيد دريافتش را داد، لباسهايش را گرفت و بعد از، به قول خودش، خدمات سريع و موثر خشكشويي تشكر كرد. زن گفت: «ميدونيد، مردم دارند درباره رالي حرفهايي ميزنند. حقيقت كه نداره، داره؟»