شرق شناسی
ادوارد سعيد به شيوه ای تحلیلی شرق شناسی غربی ها را در کتاب شرق شناسی (1978) خود به چالش می کشد. نگرش او از شرق شناسی بازيافت رابطه ای نوین بین شرق و غرب است. شرق شناسی غربی ها، يعنی انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی، مبتنی بر قدرت و سلطه سیاسی و عقیدتی غرب بر شرق است، که نوعی اراده معطوف به قدرت نيچه ای است. از ديدگاه فردريش نيچه، طرح هر نظریه ای تمایلی برای حاکمیت است، ضمنا سیرتکامل دانایی انسان حاصل اراده معطوف به قدرت است، در اين راستا، دانش ابزار قدرت است. این مقاله با شیوه انتقادی و اصول نقد ادبی سعید نظریه شرق شناسی او را به چالش می کشد. بیان رسمی اراده معطوف به حقیقت همان اراده معطوف به قدرت است، كه در نهايت منجر به ايجاد نوعی امپرياليسم فرهنگی می شود.علاوه بر آن این مقاله به بررسی فرهنگ امپریالیستی در کتاب شرق شناسی سعید می پردازد که قوی ترین عامل سلطه امپریالیست، در جهان استعماری، محسوب می شود. سعيد به شیوه آماتوریسم نشان می دهد كه چگونه خلق همین فرهنگ در آثار ادبی قابليت آن را دارد تا به یکی از قوی ترین عوامل مقاومت در جوامع پسااستعماری تبدیل شود. لیکن خود او درگیر امپریالیسم فردی روشنفکری می گردد که با نقد و دنیای نظریه پردازی در تضاد است.