روزگار رفته (آخرین سرخها)
سوتلانا آلكساندرونا آلكسيويچ نویسنده و روزنامهنگار اهل بلاروس است. وی در سال ۲۰۱۵ برندهٔ جایزه نوبل ادبیات شد.آکادمی سوئد وی را بهدلیل روایات چندصدایی، که مظهر محنت و شجاعت در روزگار معاصر ماست، شایستهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات دانستند. بدینترتیب، آکادمی سلطنتی نوبل سوئد سوتلانا الکسیویچ را برندهٔ نوبل ادبیات ۲۰۱۵ میلادی اعلام کرد. وی نخستین نویسندهٔ بلاروس است که موفق به دریافت این جایزه شدهاست. وی همچنین در سال ۲۰۱۳ برندهٔ جوایزی همچون جایزه صلح کتابفروشان آلمان و جایزه مدیسی شدهاست.
شوخی
نام نویسنده : میلان کوندرا
نام مترجم : فروغ پوریاوری
میلان کوندرا (به چکی: Milan Kundera) (زاده ۱ آوریل، ۱۹۲۹ در برنو، چکسلواکی) نویسندهاهل چک است که از سال ۱۹۷۵ به فرانسه تبعید شد و نهایتاً در سال ۱۹۸۱ به تابعیت فرانسه درآمد. او خود را نویسندهای فرانسوی میداند و مُصِر است که آثارش باید چه در کتابفروشیها و چه در دستهبندی ادبی جزو ادبیات فرانسه محسوب شود. بهترین اثر کوندرا بار هستی است. قبل از انقلاب مخملی ۱۹۸۹، حکومت کمونیستی کتابهای وی را در چک ممنوع کرده بود. او ترجیح میدهد بهدور از هیاهوی شهرت زندگی کند و کمتر با رسانهها گفتوگو میکند. میلان کوندرا تاکنون چندین بار نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات بودهاست.
شوخی (به چکی: Žert) نخستین رمان منتشر شده از میلان کوندرا رمان نویس چک-فرانسوی است. این رمان برای نخستین بار در سال ۱۹۶۷ منتشر شد و شامل چندین شوخی است که بر زندگی شخصیتهای داستان تأثیر عمیقی بر جای میگذارد. رمان از زاویه دید چهار شخصیت داستان روایت میشود.
... اما اگر انسان در زندگي خصوصي خود محكوم به ابتذال باشد، آيا ميتواند از صحنه تاريخ فرار كند؟ نه. من هميشه عقيده داشتهام كه تناقضهاي تاريخ و زندگي خصوصي صفاتي يكسان دارند: كار هلنا در دام شوخي فريبآميزي كه لودويك برايش گسترده تمام ميشود؛ كار لودويك و تمام آن ديگران در دام شوخييي كه تاريخ با آنها كرده است تمام ميشود: دام آوازه آرمانشهر؛ آنها به زور راهي به دروازههاي اين بهشت براي خود گشودهاند، اما هنگامي كه در با صدا پشت سرشان بسته ميشود، خود را در جهنم مييابند. در چنين وقتهايي حس ميكنم تاريخ حسابي دارد ميخندد...
عشق اول من
چهار داستان عاشقانۀ کلیما، روایتگر زندگی جوانی در گذر از سال های دشوار بلوغ اوست؛ آن هم در سرزمینی که عشق، وطن و عواطف انسانی باید فدای سیاست شود. نخستین تاثر او از عشق در برخورد با دختر جوانی در آشپزخانۀ گتوی یهودیان است که در لیوان او شیر بیش تری می ریزد؛ پس از او زن متاهلی پرشر و شور، یک جاسوس و سرانجام زنی شکننده که یارای رهایی از بندهای گذشته را ندارد.
زیرکی، فرا رفتن از سطح، بی تکلیفی، نثر شاعرانه و خرده روایت های درخشان به این داستان ها اعتبار مضاعف می بخشند.
انتشار آثار کلیما سالیان سال در چکسلواکی ممنوع بود و به صورت زیرزمینی منتشر می شد.
فریدا
قرن دیوانه من
ایوان کلیما
ترجمه: فروغ پوریاوری
«هنر آن هنگام آغاز نمی شود که موفق می شوید بی شکلی را به شکل بدل کنید؛ هنر هنگامی آغاز می شود که قادر باشید در بارۀ کیفیت و قابلیت آنچه پدید آورده اید به قضاوت بنشینید و فقط به خاطر اینکه یکی از بیشمار بادبادکهای کاغذی را درست کرده اید، دستخوش شوروشعف نشوید.
«قرن دیوانۀ من» با ترجمۀ «فروغ پوریاوری» تازه ترین و در عین حال متفاوت ترین اثری است که «ایوان کلیما» نویسندۀ نام آشنای چک نوشته است. او در این اثر، روی اوضاع و احوالی تمرکز کرده است که در این قرن دیوانه، غالباً آدمی را از راه به در برده و گاه پیامدهای ویرانگری را با خود به همراه داشته است.
این موضوع که چه شد نویسنده دست به نوشتن این اثر زد، قابل تأمل است. روزی ویراستار جوانی از او می پرسد:
«برای چه نمی نویسید که چرا در جوانی کمونیست بوده اید.»
و همین پرسش جرقۀ خلق «قرن دیوانه من» را میزند و پاسخی است که نویسنده به این پرسش داده است:
«تلاش من برای شرح و تحلیل اتفاق هایی که در زندگی ام افتاده، شاید بتواند حتی برای کسانی که کمونیسم را ایده ای می دانند که دیرگاهی است از میان رفته، بامعنا باشد.
پشت جلد کتاب:
قرن دیوانۀ من حکایت زندگی استثنایی ایوان کلیماست، که در خلال روایت شش دهه جنگ، دیکتاتوری، سانسور و نبرد برای آزادی به واکاوی وجوه گوناگون عصر حساس و بحرانی قرن بیستم نیز میپردازد؛ از جنگ جهانی دوم تا سلطۀ توانفرسای کمونیسم، از امید کوتاهمدت به دستیابی به آزادی طی بهار پراگ در 1968 تا فروپاشی نهایی کمونیسم در انقلاب مخملی 1989. کلیما در این کتاب از شیوههایی میگوید که این قرن دیوانه با توسـل به آنها بشـر را از راه به در بـرد، چنـان که نه فقط زنـدگی همنسلهای کلیـما، بلکه زنـدگی نسـلهایِ امروزِ گرفتـار در چنـگ حکومتهای دیکتاتوری را نیز تحتتاثیر قرار داده است.
محشر صغرا
ورشو در آستانهٔ زمستانی تلخ. در ایامی که مقاومت در برابر رژیم پراکنده است و بیحاصل مینماید، دو رفیق قدیمی و مخالف رژیم به سراغ تادئوش کونویتسکی، شخصیت اصلی و راوی این رمان درخشان، میروند و به او پیشنهاد میکنند که، به منظور ابراز مخالفت با آن هرجومرج توتالیتری، خودش را جلوی ساختمان حزب کمونیست ــــ این ساختمان زشت و هولناک، این هدیهٔ مردم روسیه، نماد سرکوب در لهستان آتش بزند. کونویتسکی در باقیماندهٔ آن روز و بقیهٔ صفحات کتاب، دبهٔ بنزین در دست، در ورشویی پرسه میزند که هم فراواقعی و هم بیش از حد واقعی است. برخوردها و کندوکاوهای او در بارهٔ فداکاریاش او را به تأمل در بارهٔ سرنوشت خود و کشور محاصرهشدهٔ به ستوه آمـدهاش وامـیدارد. مـا تا پاراگـراف آخر نخواهیـم دانسـت کـه آیــا کونــویتسـکی تا تـه خط خواهد رفت یا نه.
نامه هایی به اولگا
اینکه من اوقاتم را در اینجا ــ و دقیقاً در اینجا ــ چگونه میگذرانم، اینکه آیا میتوانم خودم باقی بمانم یا نه، اهمیت بیشتری دارد. به این لحاظ، «معنایی» که زندانی شدن من در نهایت خواهد داشت، به آن سادگی که در آغاز به نظر میآمد نیست. ولی مطمئنم که متوجه منظورم میشوی. این را که چه خواهد شد، نمیدانم. در حال حاضر فقط میدانم که به رغم تمام رنجها هنوز سبک نشدهام؛ هنوز هویتم را حفظ کردهام؛ اعتبار آن را آزمودهام و از شأنم دفاع کردهام. اینکه این کدامین نیکی را به دنیا عرضه خواهد کرد، نمیدانم. اما برای من خوب است. هیچ اطمینانی وجود ندارد که دوباره بتوانم مطلب ارزندهای بنویسم اما اطمینان دارم که اگر شکست بخورم، دیگر هرگز نخواهم توانست چیز باارزشی بنویسم. بنابراین آینده معلوم است. سرشار از امیدها، تردیدها، عزمها، بلاتکلیفیها، برنامهها و بیمها هستم. فعلاً فقط از یک چیز مطمئنم: همیشه داستان جالبی وجود خواهد داشت: نه فقط برای من، بلکه با من نیز. اما تو این را میدانی، مگر نه؟ میبوسمت واشک
وصیت خیانت شده
میلان کوندرا ، نویسنده اهل چک که از 1975 در تبعید خودخواسته به فرانسه رفت ، یکی از بحث برانگیز ترین نویسندگان معاصر حال حاضر دنیاست . او سال هاست به زبان فرانسه می نویسد چرا که خودش را نویسنده ای فرانسوی می داند و تاکید دارد که آثارش باید در رده ادبیات فرانسه مطالعه شود.
کوندرا در آثار داستانی اش مفاهیم مهم فلسفی را در قالب روایت های جذاب ، مبتنی بر روابط انسانی ، ارائه می کند. او در کنار خلق رمان ها و داستان های کوتاه درخشان ، آثاری مهم درباره رمان و روایت داستانی نوشته است.
وصیت خیانت شده مقاله ای در 9 بخش است که در آن میلان کوندرا ردپای تحول رمان را از رابله تا کافکا پی می گیرد و بین ادبیات و موسیقی خطی موازی می کشد.