ابله
«ابله» رمانی است که همه ما در آن هستیم. همه ما آدمها، زمانی در زندگی مثل آگلائه صادقانه دوست داشتهایم، زمانی مثل ناستازیا بدجنس بودهایم، زمانی مثل روژوگین کلهخر بودهایم، زمانی مثل کولیا عاقل بودهایم و از همه مهمتر، زمانهای زیادی مثل پرنس میشکین سادهدلی کردهایم و از روزگار لاکردار، رودست خوردهایم. «ابله» داستان خود ماست.
«ابله»، داستان سرنوشت بشر است؛ بشری که میخواهد خوب باشد و نمیداند خوبی چقدر خطرناک است. داستایفسکی دارد به ما یادآوری میکند که بدون ترحم، دنیا چه جای وحشتناکی خواهد شد و امثال پرنس میشکین بینوا، در این دنیای وحشتناک چه بر سرشان خواهد آمد. شک نکنید که «ابله»، داستان همه ماست.
پدران و پسران
جنایت و مکافات
نويسنده: فئودور داستایفسکی
مترجم: مهری آهی
فیودور داستایفسکی داستاننویس روس (1881-1821) از رماننویسان واقعگرا و بزرگ قرن نوزدهم بود. دربارۀ نویسنده و اَثر پدر وی پزشکی از طبقۀ متوسط بود که به خاطر بدرفتاری با کشاورزانش به دست آنها کشته شد. فئودور از دانشکده نظامی، مهندسی گرفت ولی بعدها شغل دولتی را رها کرد و سالها در فقر زندگی کرد. چرا که گاه ولخرجی میکرد و هست و نیستش را بر سر قمار میگذاشت و به خاطر بدهکاری زیاد مجبور میشد آثارش را پیشفروش کند.
وی حساسیت بالایی داشت و عصبی بود و چند سال بعد نیز دچار بیماری صرع شد. فئودور در بیست و پنج سالگی اولین رمان کوتاهش را با نام «مردم فقیر» به نکراسف شاعر و مدیر مجلهای ادبی داد و وی آنقدر از خواندنش هیجان زده شد که ساعت چهار بامداد به در خانهاش رفت تا به او تبریک بگوید. در بیست و هشت سالگی به جرم عضویت در گروهی سیاسی تا پای اعدام رفت ولی در آخرین لحظه به فرمان تزار به زندان سیبری فرستاده شد. در سی و چهار سالگی ازدواج کرد. هشت سال بعد همسرش مرد. چندی بعد هم با منشی تند نویسش ازدواج کرد که همین زن دوم با تأسیس شرکت نشر آثارش باعث شد در دهه آخر عمر غم نان نداشته باشد.
داستایفسکی جنایت و مکافات را اول بار در 45 سالگی در یک مجله منتشر کرد. این رمان به خاطر ساختار خوب و محتوای عمیقش از نظر رتبهبندی بالاتر از رمانهای «ابله»، «خاطرات خانه مردگان» و «جن زدگان» ولی کمی پایینتر از رمان «برادران کارامازوف» است. داستان از یک نظر رمانی پلیسی است چون در آن قتل و قاتل و پلیس وجود دارد با این تفاوت که داستان از دید قاتل تعریف میشود و به جای عمده شدن کشف قاتل در داستان، روان پر رنج قاتلی روشنفکر تجزیه و تحلیل میشود. به علاوه تلاش بازرس باهوش برای کشف جرم باعث میشود خواننده بیشتر نگران قاتل داستان باشد تا پلیس. قاتلی که مثل همه شخصیتهای مهم داستایفسکی روانی پیچیده دارد و به راحتی نمیتوان او را محکوم کرد.