زیرزمینی ها
«او يك زيرزميني تنهاست كه روزهاش را هپروتي سر كرده و ميخواهد رختهاش را ببرد خشكشويي كه ميبيند غروب شده و دير است و ملافهها خاكسترياند. خوش به حال خودم. چون ملافهها نرماند. ولي با اين اعترافات نميتوانم از درونيترينهام رونمايي كنم. و حالا چي بنويسم؟ هنوز بايد دست بجنبانم و بسازمش و بسازمش - واسه هيچ و پوچ - واسه اشعار بودلري.»
سرزمین اکتبر
نام نویسنده : ری برادبری
نام مترجم : شهریار وقفی پور
کشوری که همیشه آخر سال است.کشوری که تپه هایش خود مه و رودخانه هایش خود ابر آلودگی است،آن جا که ظهرش تند گذر است و شفق و شبش پا سفت کنان؛و نیم شبش نمیگذرد.این کشوری است برآمده از سرداب ها،زیر سرداب ها،خاکه زغال،کمدها،زیر شیروانی ها و پستوها این کشوری که مردمش خزان وارند تنها افکار سرد از ضمیرشان میگذرد.مردمش میگذرند با راه پیمایی های میان تهی با صدای که انگاری رگبار میزند.
سه زن توانمند
ماری اندیای (۱۹۶۷-) نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی متولد پیتیویر در جنوب پاریس. سال ۲۰۰۱ با رمان «رزی کارپ» برندهی جایزهی فمینا شد و سال ۲۰۰۳، مهمترین نمایشنامهاش، «بابا باید غذا بخورد» در کمدی فرانسز به روی صحنه رفت و جایزهی «استعداد تازهی نمایشنامهنویسی» را به خود اختصاص داد. سال ۲۰۰۹، او با رمان «سه زن توانمند» اولین زن سیاهپوستی بود که برندهی مهمترین جایزهی ادبی فرانسه؛ گنکور، میشد. ————————————————————————- نمیدانست که شر میتواند نگاهی مهربان داشته باشد، و میتوانست با دخترکی دلآرام همراه شود و در عشق دست و دلبازی کند.
کتاب خم
رمانِ «کتاب خم» زندگی پرفرازونشیب مردی است که بهرغم میل درونیاش، به آنچه که او را از مسیر دلخواهش دور میکند تن میدهد. او سازگار نیست، سازشگر نیست، ناتوان نیست، اما با اندیشیدن مدام به درون و بیرون، خانه و جامعه و به هرآنچه که نقش او را کمرنگ میسازد، روزگار میگذراند و بیآنکه به خواستهها و آرزوهای اصلیاش فعلیت ببخشد، ناخواسته همان راهی را میرود که «بیرون» پیش پایش میگذارد.
خطر برای من احضار شده بود. آرزویم آن را احضار کرده بود. چون روی آرزویم پافشاری میکردم. اما همانطور که دلم نمیخواست با آرزویم آرزوی کسی را نابود کنم، دلم نمیخواست کسی با آرزویش آرزویم را نابود کند. اما خود اینهم که نمیخواستم آرزویم را کسی نابود کند آرزو بود. آرزویی که باید برای تحقق آن قدرت داشتم. قدرتی برابر یا حتی فراتر از قدرتی که آرزویم را (خواسته یا ناخواسته) تهدید به نابودی میکرد. کار همیشه وقتی خراب میشد که آرزوها (خواسته یا ناخواسته) به مرزهای هم تجاوز میکردند. زیادهخواه میشدند. اما واقعاً زیادهخواه میشدند؟گورستان کتابهای فراموش شده (مجموعه ۵جلدی)
داستان «زندانی آسمان» در بارسلون سال ۱۹۵۷، حدود دو سال پس از وقایع کتاب «سایهی باد» میگذرد. ایام کریسمس است و خانوادهی سمپره با وجود رونق کم بازار فروش کتاب و فضای بیروح جامعهی فرانکوزدهی اسپانیا دلایل خود را برای شاد بودن در آغاز سال نو دارند: اضافه شدن کودکی به نام خولیَن به جمع کوچک خانوادگی آنان و نیز ازدواج قریبالوقوع دوست و همکارشان رومِرو دِتورس. اما در این میان ورود مردی غریبه و مرموز به کتابفروشی و تقاضای عجیب او و فاش شدن رازهایی مهیب که بهمدت دو دهه در گذشتهی تاریک شهر خفتهاند، همهچیز را تحتالشعاع خود قرار میدهد. ثافون در رمان زندانی آسمان مقدمهای رازآمیز فراهم میکند تا ذهن خواننده را برای ورود به فضای دگرگون و غیرقابل تصور جلد چهارم و نهایی مجموعهی «گورستان کتابهای فراموششده» آماده کند. رمان «هزارتوی ارواح» قسمت چهارم از چهارگانهی «گورستان کتابهای فراموششده» است. در جلد پایانی گورستان کتابهای فراموششده (مجلد اول و دوم) آلیسیا گریس زیبا و رازآلود با کمک خانوادهی سمپره و البته فرمین دوستداشتنی یکی از تکاندهندهترین توطئههای تاریخ اسپانیا را آشکار میکند. کارلوس روئیث ثافون در جلد چهارم گورستان کتابهای فراموششده که بهدلیل حجم زیاد در دو مجلد در اختیار مخاطب فارسیزبان قرار گرفته است با قدرتی بسیار سهمناکتر از سه جلد پیشین (سایهی باد، بازی فرشته و زندانی آسمان) ثابت میکند که حتی با نویسندهای چیرهدستتر از نویسندهی سه جلد قبلی روبروییم. او در خداحافظی باشکوهش از دنیای واقعی به دنیای کتابها، به آفرینش مبتکرانهی گورستان کتابهای فراموششده، به همهی آزاداندیشان، و سرانجام به پل جادویی بین ادبیات و زندگی ما ادای احترام میکند.
مارینا
… دهه هشتاد است و بارسلون محبوب ومطلوب نویسنده برای آن که ماجراهایش را در آن قرار دهد. شهری با رستنی های رام نشدنی، مجسمه هایی که زنده به نظر می رسند و گورستان هایی متروک و یادآور آب دریا، که احساسی سرد و شوم می آفرینند. در چنین فضایی است که نوجوان پانزده ساله ای، شاگرد مدرسه ای شبانه روزی، به محض یافتن امکان فرار، شهررا زیرپا می گذارد تا رازهای آن را کشف کند. به این ترتیب است که روزی باغی که ظاهرش نوید می دهد یک سلسله راز در اختیارش قرار دهد او را به سوی خود می کشد. و یک دیداربرای او و دختری مرموز که اودر باغ می یابد سلسله ماجراهای پر راز و رمزی پیش می آورد که خواننده مسحور را تا پایان اثر رها نمی کنند. زافون در این اثر یک بار دیگر سحر تخیل و قلم خود را عرضه می کند…
کارلوس روئیث ثافون (۱۹۶۴) نویسنده ی اسپانیایی، نوشتن را از چهارده سالگی آغاز کرد و هنوز سی سالش نشده بود که با سهگانهی “مه” به رماننویسی موفق و معروف بدل شد. مجموعه آثار او نه تنها نظر منتقدان را جلب میکنند و برندهی جوایز ادبی میشوند، بلکه فروش بالای بیست میلیون نسخه در جهان داشتهاند. مارینا یکی از همین آثار است که وقتی به آلمانی ترجمه شد، سیصدهزار نسخه از آن فقط در شش هفتهی نخست به فروش رسید.
ثافون از سال ۱۹۹۳ در کالیفرنیا زندگی می کند و علاوه بر رمان،فیلمنامه هم می نویسد.
مرگ را جدی نگیر
نويسنده: استيون ندلر
مترجم: مهديه مهديانفر
از استیون نادلر، فینالیست جایزه پولیتزر، راهنمای جذابی برای آنچه که اسپینوزا می تواند در مورد سوالات بزرگ زندگی به ما بیاموزد. در سال 1656، باروخ اسپینوزا جوان پس از تکفیر شدن از جامعه یهودی پرتغالی-پرتغالی آمستردام به دلیل "بدعت های شنیع" و "اعمال هیولا"، تجارت واردات خانواده اش را رها کرد تا زندگی خود را وقف فلسفه کند. او بهسرعت در سراسر اروپا به خاطر دیدگاههایش درباره خدا، کتاب مقدس، و معجزات، و همچنین به خاطر دفاع سازش ناپذیرش از اندیشه آزاد بدنام شد. با این حال، رادیکالیسم دیدگاههای اسپینوزا مدتها پنهان کرده است که دلیل اصلی او برای روی آوردن به فلسفه، پاسخ به یکی از فوریترین سؤالات بشریت بوده است: چگونه میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم و از خوشبختی در جهانی بدون خدای مشیتکننده لذت ببریم؟ استیون نادلر، فینالیست جایزه پولیتزر، در کتاب «حداقل مرگ بیندیشید»، ایدههای اسپینوزا را با زندگی و زمانهاش پیوند میدهد تا شرحی قانعکننده از این که فیلسوف چگونه میتواند راهنمایی برای بهترین زندگی ارائه کند، ارائه دهد. در «اخلاق»، اسپینوزا دیدگاه خود را از انسان ایدهآل ارائه میکند، «فرد آزاد» که با انگیزه عقل، زندگی سرشار از شادی را وقف آنچه مهمتر است - بهبود خود و دیگران - دارد. افراد آزاده که از احساساتی مانند نفرت، حرص و حسادت ناراحت نیستند، با دیگران با خیرخواهی، عدالت و نیکوکاری رفتار می کنند. با تمرکز بر ثواب نیکی، از لذت های دنیا بهره می برند، اما در حد اعتدال. اسپینوزا می نویسد: «فرد آزاد کمتر از همه به مرگ می اندیشد، و خرد او مراقبه ای است نه مرگ، بلکه در مورد زندگی». مقدمهای بینظیر بر فلسفه اخلاق اسپینوزا، کمترین مرگ را بیندیشید، نشان میدهد که چگونه ایدههای او هنوز بینشهای ارزشمندی درباره نحوه زندگی امروز ارائه میدهند.
من و استادم
نام نویسنده : الیف شافاک
نام مترجم : صابر حسینی
رمان من و استادم در سال ۲۰۱۳ در ترکیه به انتشار رسید. این کتاب یک رمانی تاریخی است که محور داستان آن حول شخصیت جهان، پسربچهای هندی میچرخد که پادشاه هند او را همراه با فیلش به دربار سلطان سلیمان عثمانی میفرستد. جهان در قصر سلطان سلیمان با مهرماه دختر سلطان آشنا شده و عاشق او میشود. دیدارهای پنهانی او با دختر سلطان، همزمان میشود با آشنایی جهان با معمار سینان که یکی از معماران معروف دربار سلطان سلیمان است و بسیاری از مساجد و بناهای تاریخی آن دوران را ساخته است. او در کنار معمار سینان به یادگیری فوت و فن معماری میپردازد و همراه با او در بسیاری از جنگها شرکت میکند و به ساختن پلها و مسجدها میپردازد.
این رمان از آن جهت اهمیت دارد که به واکاوی بخشی از تاریخ سلاطین عثمانی میپردازد. در جایجای رمان ردپای مردمانی از فرهنگهای مختلف دیده میشود، مردمی با مذاهب گوناگون که هرکدام به شکلی بیطرفانه در ماجراهای داستان نقش دارند. توجه خاص شافاک به معماری اسلامی و رابطهی گنبدها و منارههای بلند مساجد با عرفان و خداشناسی امری انکارناپذیر است.
رمان من و استادم داستانی است روایت محور. برخی از شخصیتهای داستان واقعی و برخی دیگر خیالی هستند. شافاک سعی بر آن داشته تا با تم اجتماعی و عرفانی داستان را پیش ببرد. این کتاب تلاشی است برای آشتی دادن مذاهب و در کنار هم قرار دادن ملتها. رابطهی معماری بناها با درونمایههای فردی معمار سینان و جهان که نیمنگاهی به تکامل روحی انسان برای رسیدن به خدا دارد، یکی از جانمایههای رمان من و استادم است. شاید الیف شافاک با وارد کردن معمار سینان و جهان به جریان داستان، نظری هم به رابطهی مراد و مریدی مولوی و شمس داشته است.
هزارتوی ارواح (۲جلدی)
هنری و کیتو
«هنری و کیتو» هجدهمین رمان آیریس مِرداک است که سال ۱۹۷۶ منتشر شده و اگر «دریا؛ دریا» از نظر ادبی مهمترین رمان این فیلسوف و رماننویس ایرلندی تلقی شده، «هنری و کیتو» محبوبترین و پرفروشترین اثرش محسوب میشود. منتقدان آن را در گونه تریلر طبقهبندی کردهاند زیرا در کتاب شاهد جنایات خشونتبار و فراز و نشیبهای متعددی هستیم و تعلیق و هیجان در آن حرف اول را میزند.
آیریس مِرداک سال ۱۹۱۹ بهدنیا آمد و سال ۱۹۹۹ درگذشت. او در دانشگاه آکسفورد به مطالعه علوم کلاسیک و تاریخ باستان رو آورد و در فلسفه، شاگرد ویتگنشتاین بود. سالها در همان دانشگاه بهتدریس فلسفه پرداخت و آثار اولیهاش، رسالههایی نظری بودند که بیشتر از هرچیز تحت تاثیر اگزیستانسیالیسم و ژان پل سارتر بود. مِرداک رماننویسی را از دهه ۱۹۵۰ میلادی آغاز کرد و تا پایان عمرش ۲۶ رمان نوشت که مضامین اصلیشان مسئله خیر و شر، روابط میان زن و مرد و ضمیر ناخوداگاه انسانی بودند. آیریس مِرداک یکی از بزرگترین نویسندگان انگلیسیزبان قرن بیستم بهحساب میآید.
در بخشی از این کتاب آمده است: «فکر کنم این مرکز همهچیز است؛ حقیقتگویی. همیشه تلاش کن حقیقت را کشف کنی. از دروغ پرهیز کن؛ حتی دروغهای نصفه و نیمه، همین دروغهای نصفهونیمه روح آدم را میکشد. میدانی، آنقدری که فکر میکنی آدم سطح پایینی نیستم.