اتاقی از آن خود
ویرجینیا وولف
صفورا نور بخش
چرا زنان در تاریخ و فرهنگ جایی ندارند؟ آیا فاقد نبوغ و خلاقیتِ لازم هستند؟ و یا همانطور که مردان گفتهاند، از عقلِ کمتری نسبت به مردان بهرهمندند؟ چرا زنان باید تحت نظارتِ مردان و در خدمتِ آنان باشند؟ چرا یک جنس اینقدر در رفاه و پیشرفت است و آن دیگری چنین فقیر؟ تأثیر فقر بر رمان چیست؟ چه شرایطی برای خلق آثار هنری لازم است؟ اینها سئوالاتی بود که حدود هشتاد سال پیش فکر ویرجینیا وولف را به خود مشغول داشت. «اتاقی از آنِ خود» حاصل تامل در رابطه با هماین موضوع است.
این کتاب از مشهورترین کتابهای ویرجینیا وولف نویسندهی انگلیسی است که در سال ۱۹۲۹ وولف منتشر شده است. این کتاب دارای نثر ادبی خاصی است و علاوه بر اهمیت شیوهی نگارشی آن، این کتاب ویژهگیهای نثر مدرنیستی را در مقالهنویسی وارد کرده و سبک جدیدی ایجاد کرده است. گذشته از این، اتاقی از آن خود را شکل دهندهی جریان نظری فمینیستی و به طور خاص نقد ادبی فمینیستی میدانند.
وولف در این کتاب به مسائلی چون گمنامی زنان، تاریخ ادبیات زنان، تاثیر سبک و ارزشهای مردانه در نوشتههای زنان، خشم و نفرت در هنر و مخاطرات آن برای هنرمند، تحلیل رمان به عنوان ژانر اصلی نوشتار زنان، پیشبینی آیندهی زن و داستان با توجه به آزادیهای تازه یافتهی زنان در اوایل قرن بیستم، توجه به جنبههای مادی زندهگی و تاثیر آن بر نویسندهگی زنان، و امید به پیدایش داستانی شعرگونه و سبکی که به نوشتار زنانه نزدیکتر باشد میپردازد.
وولف در این کتاب بحث میکند که تا قرن نوزدهم زنان شخصیتی از آنِ خود نداشتند؛ موجوداتی بودند وابسته؛ خانهدارهایی که می پختند و می شستند و فرزند تربیت میکردند.
آنجا که دنیا مردانه است، داشتن اتاقی از آنِ خود، برای زنان حداقلِ امکان است که در آن هر زن، آنچه خود دوست میدارد، میتواند انجام دهد. «اتاقی از آن خود» یعنی اتاقی خارج از محیط آشپزخانه و اتاق خواب و نشیمن، اتاقی که بتوان بی هیچ مانعی در آن نشست و نوشت، اتاقی آزاد از قید شوهر و بندِ فرزندان و کارِ بیپایانِ خانه. زنی که میخواهد داستان بنویسد، باید پول و اتاقی از آن خود داشته باشد.
وولف در این اثر طنز گزندهی خویش به کار میگیرد، موضوع «خواهر شکسپیر» را طرح می کند که بعدها مثالی میشود نمونه در ادبیات فمینیستی؛ اگر شکسپیر خواهری با نبوغ فوقالعاده به نام مثلاً جودیت داشت، غیرممکن بود همچون برادرش چنین نمایشنامههایی بنویسد. آنگاه که شکسپیر امکان حضور در لندن و تماشاخانههای آن را یافت، خواهرش مجبور بود، جورابهای او را وصلهپینه کند و یا در آشپزخانه مراقب باشد تا غذا نسوزد. او اگر از وظیفهی خویش سرپیچی میکرد، کتکِ جانانهی پدر در انتظارش بود. اگرهم شهامت به خرج میداد و به تئاتری نزدیک میشد، و نتیجه آنکه، در شبی زمستانی به زندهگی خویش پایان میداد. به نظر وولف، در جامعهی مردسالار، زنان همیشه قربانی بودهاند؛ فرودستانی که اگر ...
خانم دلوی
نويسنده: ويرجينيا وولف
مترجم: فرزانه طاهري
ويرجينيا وولف با انتشار رمان خانم دلوي در سال 1925 انقلابي در ادبيات به وجود آورد. اين رمان شاهكار وولف است و وولف هم نويسندهاي كه در قرن بيست و يكم، بيش از شصت سال پس از مرگش، هنوز يكي از بزرگترين نويسندگان جهان است. خانم دلوي با پيرنگهاي لايهلايهاش متني است چند صدايي، و تاملي است در زمان، مكان، ادراك، خاطره و تجربه. خواندن اين رمان تجربهاي است منحصر به فرد كه در آن همراه با راوي از ضمير هشيار به ضمير ناهشيار ميلغزيم، شخصيتها را از درون و بيرون ميبينيم، از ذهني به ذهن ديگر نفوذ ميكنيم، از خيال به واقعيت و از خاطره به اين دم، اكنون، كه پيوسته در تغيير است و سنگينبار از تمامي لحظههاي پيشين، تمامي تاريخ، پيش از تاريخ. او خود شيوهاي را كه براي نوشتن اين رمان كشف كرده چنين وصف كرده است: «غارهاي زيبايي پشت شخصيتهايم حفر ميكنم... قضيه اين است كه غارها به هم متصل شوند و هركدام در لحظه حال به روشناي روز بيايند.» و ما خوانندگان با او به اعماق ميرويم، به زير سطح «واقعيت»كه مرزي با خيال ندارد، سيال است، به غار تيره و دور روح، آنجا كه ذهن هر فرد به ذهن ديگران ميپيوندد، به مغارهاي وسيع كه همه نقبها به آن ختم ميشوند.
موج ها
ویرجینیا وولف
مهدی غبرایی
ویرجینیا وولف در لندن به دنیا آمد و مادرش را وقتی ۳ ساله بود از دست داد. پدرش، لسلی استفن، منتقد برجسته آثار ادبی عصر ویکتوریا و از فیلسوفان مشهور بود. ویرجینیا با برپایی جلسات بحث دوستانه همراه خواهرش ونسا و برادرش توبی و دوستان آنها تجربه نو و روشنفکرانهای به دست آورد.
«برنارد گفت؛ حالا وقت جمعبندی است. حالا باید معنای زندگیام را برایتان شرح دهم. چون یکدیگر را نمیشناسیم. هرچند که یک بار دیدم تان، گمانم در عرشه یک کشتی که به آفریقا میرفت… دچار این توهمم چیزی که لحظهای بر جا میماند، گردی، وزن و ژرفا دارد و کامل است. در این لحظه انگار زندگی من همین است…»
در ادبیات انگلیس، دشوار میتوان رمانی را یافت که بیش از موجها به شعر نزدیک باشد. استیون اسپندر «موجها» را بزرگترین دستاورد ویرجینیا وولف میداند.موجها از زبان شش راوی از خردسالی تا بزرگ سالی بیان میشود. در فصل آخر، راوی داستان، علاوه بر خودش، در قالب پنج راوی دیگر فرو میرود و رمان را با یک تکگویی ۵۰ صفحهای به پایان میرساند. او در این اثر تمام بیهودگی و شکوهی را که در زندگی تجربه کرده، یک جا گردآوری و در قالب کلمات ریخته است.ویرجینیا وولف در لندن به دنیا آمد و مادرش را وقتی ۳ ساله بود از دست داد. پدرش، لسلی استفن، منتقد برجسته آثار ادبی عصر ویکتوریا و از فیلسوفان مشهور بود. ویرجینیا با برپایی جلسات بحث دوستانه همراه خواهرش ونسا، و برادرش توبی و دوستان آنها تجربه نو و روشنفکرانهای به دست آورد.او در سال ۱۹۱۲ با لئونارد وولف کارمند پیشین اداره دولتی سیلان و دوست قدیمی برادرش ازدواج کرد و همراه با همسرش انتشارات هوکارث را در سال ۱۹۱۷ برپا کرد. انتشاراتی که آثار نویسندگان جوان و گمنام آن هنگام (از جمله کاترین منسفیلد و تی.اس. الیوت) را منتشر کرد.او طی جنگهای جهانی اول و دوم بسیاری از دوستان خود را از دست داد که باعث افسردگی شدید او شد و در نهایت در تاریخ ۲۸ مارس ۱۹۴۱، پس از اتمام آخرین رمان خود به نام «بین دو پرده نمایش»، خسته و رنجور از وقایع جنگ جهانی دوم و تحت تاثیر روحیه حساس و شکننده خود، به رودخانه «اوز» در «رادمال» رفت و خود را به دریا سپرد.سفر به بیرون، شب و روز، اتاق جیکوب، خانم دالووی، موجها، سالها و بین دو پرده، داستانهای دیگری است از زنی که به دریا فکر میکرد.«برنارد گفت؛ کتابم، پر از جملهپردازی، افتاده روی زمین. زیر میز است تا زن نظافتچی که خسته و کوفته کله سحر دنبال کاغذ پاره، بلیتهای کهنه تراموا و این جا و آنجا یادداشتی که گرد و گلوله مچاله و قاطی زباله شده بیاید و جاروشان کند و ببرد.جمله مناسب ماه چیست؟ جمله مناسب عشق چی؟ مرگ را به چه نامی بخوانیم؟ نمیدانم. زبان موجزی مثل زبان دلدادهها میخواهم، کلمات تک سیلابی مثل حرف زدن بچهها… زوزهای میخواهم؛ فریادی… دیگر به کلمات نیازی ندارم… هیچ یک از آن کلمات خوشطنین و گوش نواز را نمیخواهم… جملههای قلابی. دیگر کارم با جملهها تمام شده.»وولف درباره موجها میگوید: رمان موج ها کتابی است با شش شخصیت یا بهتر است بگویم با شش ساز. چون در واقع عبارت است از تک گوییهای بلند درونی که مانند منحنیهایی به دنبال هم قرار میگیرند و گاه یکدیگر را قطع میکنند. آن هم با طرحی منطقی که هماهنگی هنر فوگ را به یاد میآورد.در این داستان موسیقیوار لحظههای دوران کودکی تاملهای زودگذر و سریع ایام جوانی و دوستی در واقع جانشین آلگروهای سمفونیهای موتسارت میشوند که آرام آرام جای خود را به اندانتههای آرام و تکگوییهای طولانی میدهند و در حقیقت بیانگر تاملاتی هستند در باب زندگی که به شکلی تنهایی بشری را به نمایش میگذارند.