دختر که گذشته ای نداشت
کاترین کرافت
فرانک سالاری
رمانی روانشناختی برای طرفداران «دختری در قطار» و «دختر گمشده» است.
در قسمتی از کتاب میخوانیم: «همیشه رفتن به واتفورد برایم سخت بود. سوار قطار شدم و کنار پنجره لم دادم. به خودم میگفتم به خاطر مادرم باید این راه را بروم. همچون شعاری همواره آن را در ذهنم مرور میکردم. امیدوار بودم با این کار خوب، ایمیلهای بدی که دریافت میکنم تمام شود. اما میدانستم که بیخودی امیدوارم، هیچ کار خوبی کار وحشتناک گذشتهام را جبران نمیکند. قطار صبح را سوار شدم؛ چون صبح زود نبود، فکر کردم که قطار باید خلوت باشد. خوشبختانه خلوت بود؛ فقط دو نفر آن سوتر روی صندلی نشسته بودند؛ دو مرد کتوشلوارپوش که هر دو سرگرم خواندن روزنامه بودند. من هم غرق در افکارم شدم.»