هنر مدرن
نوربرت لینتُن یکی از مورخان، استادان و منتقدان برجستهی هنر مدرن در انگلستان است که همواره تماس نزدیکی با جامعهی هنری و هنرمندان کشورهای مختلف جهان داشته است. او سالها در دانشگاههای گوناگون انگلستان به تدریس تاریخ و نقد هنر اشتغال داشته و چندین سال مدیریت نمایشگاههای شورای هنر بریتانیای کبیر را عهدهدار بوده است. پروفسور لینتُن در حال حاضر استاد تاریخ هنر در دانشگاه ساسکس است. وی بیش از بیست جلد کتاب در زمینهی تاریخ و نقد هنر نگاشته که اکثر آنها به زبانهای مختلف جهان ترجمه شده است. کتاب هنر مدرن که به قلم یکی از نامدارترین محققان و منتقدان هنر در انگلستان نگاشته شده، در میان کتابهایی که دربارهی تاریخ هنر مدرن نوشته شدهاند از شهرت و اعتبار ویژهای برخوردار است. این کتاب که از زمان نشر نخست آن در ۱۹۸۰ بهکرات بازنگری، تجدید چاپ و به اغلب زبانهای جهان ترجمه شده است سالها یکی از مهمترین منابع و مراجع مورخان، منتقدان و پژوهندگان هنر مدرن بوده است.
هنر و ادراک بصری
اگرچه هنر و ادراک بصری: روانشناسی چشم خلاق پانزده ماه طول کشید تا تکمیل شود، او احساس کرد که اساساً آن را در یک جلسه طولانی نوشته است. این کتاب که در سال 1974 بازبینی شد، به چهارده زبان ترجمه شده است و یکی از تأثیرگذارترین کتابهای هنری قرن است. در هنر و ادراک بصری، او تلاش میکند از علم برای درک بهتر هنر استفاده کند، و همچنان جنبههای مهم تعصب، شهود و بیان شخصی را در نظر دارد. تفکر بصری (1969) تفاوت های بین تفکر در مقابل ادراک و عقل در مقابل شهود را به چالش می کشد. آرنهایم در آن این فرض را که زبان بر ادراک پیشی میگیرد و کلمات پلههای تفکر هستند، نقد میکند. دانش حسی امکان زبان را فراهم می کند، زیرا تنها دسترسی ما به واقعیت از طریق حواس است. ادراک بصری چیزی است که به ما امکان می دهد درک واقعی از تجربه داشته باشیم. آرنهایم همچنین استدلال می کند که ادراک به شدت با تفکر یکسان است و بیان هنری راه دیگری برای استدلال است. در «قدرت مرکز: مطالعه ترکیب در هنرهای تجسمی» (1982)، آرنهایم به تعامل هنر و معماری بر روی الگوهای فضایی متحدالمرکز و شبکهای میپردازد. او استدلال می کند که فرم و محتوا غیرقابل تقسیم هستند و الگوهای خلق شده توسط هنرمندان ماهیت تجربه انسانی را آشکار می کند.
واروژان
حسین عصاران
فکر این کتاب نمیتوانست همراه من نباشد. گذشته از علاقه و تعلقِ خاطر همیشگی و قدیمی به ترانه و ذاتِ پُر وقار آهنگهای واروژان، از زمان جدی شدنِ کار تحقیق و ثبت تاریخ ترانه در من، این علاقهی شخصی به امری واجب و زمینمانده بدل شد. دانستهها از او کم بود و در حد کلیاتی از مهربانی چهره و دانستگی علم، مَخلَص میشد که این نه آغاز بود و نه حق. همچنان که چند ویژهنامه و یادداشت پراکنده هم بیشتر به کلیاتی از این دست محدود شده بود. در میانهی گفتوگوهایم با ناصر چشمآذر و دیگر هنرمندان برای کتاب «باران عشق» فکر این کتاب در من راه گرفت. آنها مدام از نقش واروژان و حق استادیاش بر خود میگفتند. ناصر چشمآذر عاشقانه و خالصانه او را استاد خطاب میکرد و محمد سریر که بهصراحت از وظیفهام در اینباره گفت. پس بلافاصله بعد از انتشار آنیکی، کار اینیکی را آغاز کردم: گفتوگو با نزدیکترین یاران و همراهان واروژان آغاز شد. اسفندیار منفردزاده بزرگی و رفاقت کرد تا بابک افشار و شهیار قنبری مرا اول راه بنشاندند. از صحبتهای آنان روند کتاب دقیقتر شد. هر گفتوگو آدرس نفر بعدی را مشخص میکرد. برخی از این صاحبنامها که در این سالها به گوشهای خزیده بودند و دل به گفتن و از خود گفتن نداشتند، با نام واروژان به احترام از جای برخاستند و لطف کردند و گفتند آنچه را که پرسیدم. اطلاعات اولیه، رفتهرفته گستردهتر شد. حلقهها تا زنجیرواره شدن، کنار هم قرار گرفتند که در انتها میشد عنوان «شرح و مرور» بر آن گذاشت. در این گذار و در گذر از روایتِ هنرمندانِ موجه این عرصه، که خود قسمتی از تاریخ ترانهاند، بسیاری از روایتها با دیگر منابع هم وارسی مجدد شدند؛ اگر در میانهی گفتوگویی سخنی از نفر سومی به میان آمد، تا حد امکان نظرات او هم گرفته شد؛ و همهی اینها برای این بود که از ثبت روایتهای نامعتبرِ سهمخواهانه که این روزها به سرِ تاریخنگاری «ترانه» آوار شده، پرهیز شود.