مدار راس السرطان
مترجم:سهيل سمي
هنری والنتین میلر (به انگلیسی: Henry Valentine Miller) (زاده ۱۸۹۱ - درگذشته ۱۹۸۰) نویسندهٔ معاصر آمریکایی است. آثار خودزندگینامهای او تاثیری رهاییبخش بر ادبیات نیمهٔ قرن بیستم بر جای گذارد. بسیاری از آثار میلر به دلیل صراحت در طرح مسائل جنسی مدتها در بسیاری از کشورها اجازهٔ چاپ نداشت. میلر در دهه ۶۰ به یکی از پرخوانندهترین نویسندگان آمریکا بدل شد. تصویری که خوانندگان آثار «میلر» از نویسنده در ذهن داشتند یک آمریکایی بیپول ولی آزاده بود که روابط بسیار دارد و زندگیاش در رفتوآمد بین پاریس و نیویورک میگذرد.
مراسم تشییع
این کتاب از سه گانه اسکندر ( "اخگر پردیس","پسر ایرانی"و"مراسم تشیع" ) اگر چه شرح مراسم پرفراز ونشیب تشیع اسکندراست؛ سرگذشت کسی که سرنوشت جهان حتی پس ازمرگ نیز تا مدت ها متاثر ازاوست. اکنون اسکندر مرده است ، اماامپراتوری اش پابرجاست ، پس کشمکش ها آغاز می شود: بطلمیوس ، آنتیگونوس، کراتر و دیگر سرداران اسکندر هریک خود راشایسته سریر پادشاهی این امپراتوری عظیم می دانند. وبازهم هستند: المپیاس ، کلئوپاترا، رکسانه، استاتیرا ودیگر زنانی که پرده نشین نیستند وبرآنند سرنوشت امپراتوری رابه شیوه ای دیگر رقم زنند.
مرفی
خورشيد بيآنكه چاره ديگري داشته باشد، بر همان چيزهاي قديمي ميتابيد. مرفي، مثل كسي كه پنداري آزاد بود، در دخمهاي در وست برامپتن، خارج از نوررس نشسته بود. او اينجا در قفسي جمع و جور و شمالي ـ غربي كه چشماندازي يكپارچه به قفسهاي جمع و جور و جنوبي ـ شرقي داشت، حدودا شش ماه آزگار خورده و نوشيده و خوابيده و لباس پوشيده و درآورده بود. به زودي مجبور ميشد فكر ديگري بكند، چون آن دخمه رسما كلنگي و غير قابل سكونت اعلام شده بود. به زودي مجبور ميشد كمر همت ببندد و خوردن و نوشيدن و خوابيدن و پوشيدن و درآوردن لباس را در محيطي كاملا بيگانه آغاز كند.
مشتی خاک
نامناپذیر
در "نام ناپذیر" بحران، ویرانی و جنون قرار است به حد اعلای خود برسد. جنون و ویرانی که با "مالون میمیرد" و "مالوی" آغاز شده بود، در این کتاب در هم ادغام شده و غولی بی شاخ و دم میسازد. به شکلی که "نام ناپذیر" را میتوان جمع حاصلی از آن دو کتاب دانست؛ در عین حال این رابطه قرار نیست به استقلال کتاب سوم آسیب یا خدشهای وارد کند.
نقاب آپولون
ماری رنولت
ترجمه: سهیل سمی
اتفاقات کتاب در یونان باستان اندکی پس از پایان جنگ پلوپونزی روی میدهد. داستان آن دربارهٔ اجرای تئاترهای زنده و دسیسهچینیهای سیاسی در جوار دریای مدیترانه در آن روزگار است. راوی داستان، نیکراتوس، شخصیتی خیالی است اما شخصیتهای تاریخی واقعی نظیر دیون سیراکوزی و افلاطون نیز در این رمان نقشآفرینی میکنند. نیکراتوس بازیگر حرفهای و موفق تئاتر است و نویسنده بهروشنی تصاویری از فنون و سنن تراژدیهای یونان کلاسیک را در ذهن خواننده مجسم میسازد. نیکراتوس با دیون دوست میشود. دیون سیاستمداری میانهرو است که نیکراتوس را مأمور رساندن سندهای مهم و حساس بین آتن و دولتشهر نیرومند اما بیثبات سیراکوز میکند. دیون سعی میکند ثبات و دموکراسی را به دولت انتقالی سیراکوز بیاورد اما دیونوسیوس جوان، وارث جوان حاکم مستبد شهر، با ناشایستگی هرچه تمام سعی در به کارگیری نظریههای افلاطون دربارهٔ جمهوریت آرمانی میکند که این امر نتایج مفتضح و وحشتناکی را به بار میآورد. در انتهای کتاب، نیکراتوس با اسکندر جوان و معشوقش، هفستیون، دیدار میکند و تأسف میخورد از اینکه چرا افلاطون آموزگار خصوصی اسکندر نشد تا اسکندر کبیر ایدههای اجتماعی افلاطون را دنبال کند و جمهوری آرمانی مد نظر او را با موفقیت اجرایی کند.
هدیه هومبولت
سال بلو
سهیل سمی
هدیه هومبولت رمانی است نوشته سال بلو نویسنده آمریکایی. این رمان در سال ۱۹۷۵ منتشر شد و در همان سال جایزه پولیتزر را برای نویسندهاش به ارمغان آورد.طرح داستانچارلی سیترین، مرد جوان باهوش و علاقهمند به ادبیات، برای دیدار با شاعر محبوبش فون هومبولت فلایشر به دهکده گرینویچ در شیکاگو میرود. رفاقتی میان آن دو شکل میگیرد. بعدها چارلی سیترین نویسنده معروفی میشود. دو جایزه پولیتزر و یک جایزه افتخاری از دولت فرانسه میبرد و اجرای نمایشنامهاش در برادوی پول فراوانی نصیبش میکند ولی هومبولت که پیشتر به عنوان استعداد جدیدی در ادبیات شناخته شده بود کمکم از دور خارج میشود. رفاقت جایش را به کینه میدهد. سالها بعد، هومبولت در تنهایی و فقر و دیوانگی میمیرد اما سایه او همچنان بر زندگی چارلی سیترین میانسال سنگینی میکند. چارلی در گیر و دار مشکلات شخصیاش -که گاه به کمدی پهلو میزند- همچنان در جستجوی خرد و فرزانگیای است که هومبولت در عین دیوانگی از آن برخوردار بود. همسر سابق چارلی و معشوقه جدیدش مشکلات مالی فراوانی برای او ایجاد میکنند؛ و در این بین لات خردهپایی به نام رونالد کانتابیل که از چارلی پول طلب دارد اوضاع را آشفتهتر میکند. همسر کانتبایل قصد دارد پایاننامهای دربارهٔ هومبولت بنویسد و برای به دست آوردن اطلاعات چارلی را رها نمیکند. درست در زمانی که چارلی کاملاً ورشکست شده و معشوقه جوانش هم او را رها کرده، فیلمی بر اساس فیلمنامهای که سالها قبل چارلی و هومبولت با هم نوشته بودند ساخته میشود و به داد چارلی میرسد. این فیلم که کمدیای دربارهٔ آدمخواری است، استعارهای است که بارها در رمان تکرار میشود.
هرگز رهایم مکن
مترجم:سهيل سمي
کازئو ایشیگورو (Kazuo Ishiguro) (زاده ۸ نوامبر ۱۹۵۴ در ناگازاکی) نویسندهٔ انگلیسی ژاپنیتبار است که خانوادهاش وقتی پنجساله بود به انگلستان مهاجرت کردند. ایشیگورو مدرک کارشناسی خود را در زبان انگلیسی و فلسفه از دانشگاه کنت در سال ۱۹۷۸ و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته نویسندگی خلاقانه در سال ۱۹۸۰ از دانشگاه انگلیای شرقی دریافت کردهاست.
او یکی از شناختهشدهترین نویسندگان معاصر انگلستان است و در سال ۱۹۸۶ برای کتاب هنرمندی از جهان شناور برندهٔ جایزهٔ وایتبرِد و در سال ۱۹۸۹برای کتاب بازماندهٔ روز برندهٔ جایزهٔ بوکر شد. از بین آثار او کتابهای وقتی یتیم بودیم و هرگز ترکم مکن نیز به فهرست نهایی جایزهٔ بوکر راه یافتند. در سال ۲۰۰۸، مجله تایمز او را در رده ۳۲ در بین ۵۰ نویسنده برتر انگلیسی از سال ۱۹۴۵ قرار دادهاست.ایشیگورو در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
كازوئو ايشيگورو، نامزد جايزه بوكر، در اثر خود داستان عشق، از دسترفتگي و حقايق نهاني را روايت ميكند. از همين روست كه هرگز تركم مكن خيلي زود جايش را ميان بهترين آثار او باز ميكند. رمان تكاندهندهاي است آكنده از احساس شكنندگي انسان معاصر، خاطرات بهياد ماندني شخصيتهايي كه رفتهرفته به حقيقت دوران كودكي به ظاهر شاد و نيز آينده خود پي ميبرند. آنها پس از سالها درمييابند كه چرا موسسه «هيلشم» آنان را از كودكي پناه داده است. حالا كه در در و دشت رانندگي ميكنم، هنوز چيزهايي را ميبينم كه مرا ياد هيلشم مياندازد. شايد از كنج مزرعهاي مهآلود بگذرم يا قسمتي از خانه بزرگي را همچنان كه از دامنه تپهاي پايين ميآيم، يا حتي دستهاي سپيدار را با ترتيب خاصي در كمركش تپهاي ببينم و با خود بگويم: «شايد همين باشد! پيدايش كردم!»
وات
وات لبخند زدن مردم را دیده بود و فکر می کرد می داند که این کار چگونه انجام می شود. و این حقیقت داشت که لبخند وات، البته وقتی که لبخند می زد، مثلا، بیش از نیشخند یا خمیازه، به لبخند شبیه بود. اما لبخند وات ناقص بود، چیزی کم داشت، و کسانی که برای اولین بار لبخندش را می دیدند، و البته اکثر کسانی که لبخندش را می دیدند برای اولین بار آن را می دیدند، به شک می افتادند که وات قصد دارد دقیقا چه حالتی به چهره اش بدهد. از نظر خیلی ها لبخند او شبیه شکلک بود. وات خیلی کم و به ندرت از این لبخند استفاده می کرد. (از متن کتاب)