آقای دیکنز و سرودش
چارلز دیکنز غیر از اینکه یکی از بهترین رمان نویسان قرن ۱۹ بود، بازیگر و کارگردان تئاتر هم بود؛ کسی که نمایش تکنفره "سرود کریسمس" را در سراسر کشور بریتانیا اجرا کرد. دیکنز به خاطر تواناییش در جان بخشیدن به تمامی ۳۸ نقش این نمایش و ایجاد جهانی اعجاب انگیز برای مخاطبان، مورد ستایش بسیار قرار گرفت.
اما دیکنز شخصیت ایبنزر اسکروج را چگونه خلق کرد؟ شخصیتی به قول خود دیکنز: خسیس، طماع، گناه کار، مکار و مردم آزار.
گفته شده است که چارلز دیکنز وقتی در ژوئن سال ۱۸۴۱، مشغول قدم زدن در گورستانی در ادینبورگ بود، به سنگ قبری برخورد کرد که نام "ایبنزر لنوکس اسکروج" روی آن نوشته شده بود.
روی سنگ قبر شغل آقای اسکروج حرفهای در زمینه تهیه غذا و نوشیدنی (meal man) حک شده بود، meal (به معنی وعده غذا) و از او به عنوان یک بازرگان یاد شده بود.
معلوم نیست چرا دیکنز شغل آقای اسکروج را "مرد بدجنس" (mean man) خوانده و بعدها در دفترچه یادداشتش نوشته: "به نظر بهترین عاقبت برای یک زندگی بیهوده این است که تا ابد از تو به عنوان یک آدم بدجنس یاد شود".
به این ترتیب دیکنز بیشتر از این نمی توانست درباره اسکروج واقعی اشتباه قضاوت کند.
بار دروغ
چکاوک
زنان در قلعه
در میان خاکستر شکست آلمان نازی، ماریان ون لینگنفلز به قلعه اجداد شوهرش باز میگردد، قلعه نظامی خوف برانگیزی که در سالهای پس از جنگ، ویران شده است. بیوه یکی از مسئولین برنامه ترور شکستخورده 20 جولای 1944 آدولف هیتلر، ماریان قصد دارد به وعدهای که به همدستان شجاع شوهرش داده بود عمل کند: تا همسران آنها را پیدا و از آنها محافظت کند، بیوههای همسفر خودش.
رمان «زنان در قلعه» داستانی است از زندگی اشرافی آلمانهای قبل از جنگ، که در سال 1938 شروع میشود. تا سال 1945 و سالهای بعد از جنگ ادامه پیدا میکند. این داستان روایت سه زن است و بخشی از سختیهای زندگی ناگفته آلمان بعد از جنگ جهانی را توصیف میکند. همچنین پیش زمینه برنامه ترور هیتلر که نشان میدهد تمامی آلمانها نژادپرست نبودهاند، برخی از آنها از رژیم حکمران و غاصب آن زمان ناراضی بودهاند و تصمیم گرفتند تا وضعیت را تغییر دهند، اما برنامه ترور شکست خورده و خانواده این مردان شجاع باید قبل و بعد از جنگ از خودشان محافظت کنند. داستان خانم شاتوک نشان میدهد که نیروهای پیروز همیشه عادل و رفیع نیستند.
زندگان و مردگان
«انسان قبل از مرگ تمام زندگي خود را به ياد ميآورد. شايد همينطور باشد، ولي او قبل از مرگ فقط جنگ را به خاطر ميآورد! ميگويند كه انسان قبل از مرگ يكباره به خيلي چيزها ميانديشد. شايد همينطور باشد، ولي او قبل از مرگ فقط در فكر يك چيز بود، در فكر جنگ. و وقتي كه ناگهان در حالت نيمه بيهوش صداهايي شنيد و با چشماني خونآلود هيكلهايي را ديد كه به او نزديك ميشدند باز هم چيزي جز جنگ به ياد نياورد.»
زیر آسمان سرخ
این داستان، روایت مستندی از زندگی «پینو للا» یکی از قهرمانان جنگ جهانی دوم است. پینو للا، نوجوانی ایتالیایی که بهرغم میل باطنیاش به دستور والدینش بهجای پیوستن به نیروهای مقاومت به سازمان فاشیست کشورش میپیوندد و به دست سرنوشت، راننده و مترجم ژنرال عالیرتبه آلمانی میشود... . این داستان زندگی پینو را از نوجوانی و آشناییاش با دختری جوان به نام «آنا» و... به چالش میکشد تا فجایع و مقاومت و رنج های جنگ جهانی دوم را به صورت دردناکی به تصویر بکشد.
شیطان درون ما
مسئول دائمي براي همه كارهايي كه از نتيجهشان بيخبر بودم و دوست داشتم انجامش دهم در نهايت نتيجه منفي بدست ميآوردم پيدا كرده بودم: لغتي ايجاد كرده بودم به اسم «شيطان»، هر عمل كثيف و مزخرفي كه انجام ميدادم، بار ميزدم رو دوش اون بدبخت و به جاي اين كه به خاطر اون كار رو خودم تف كنم، خودم رو به عنوان يه شخص مظلوم و ظلمديده جلوه ميدادم و لايق شفقت و محبت ميدونستم... ولي شيطان كجا بود عزيز دلم؟ شيطان شده غلاف و سرپوشي واسه حماقت و غرور پوچ و بيجاي ما كه از عذاب وجدان فرار كنيم... البته اگه وجداني داشته باشيم. صباحالدين علي در رمان شيطان درون ما، تاثير فشارهاي اجتماعي روي افراد و به «دام افتادن» افراد ضعيف را به خوبي به خواننده نشان ميدهد. نگاهي تيزبينانه به تاريكي ذهن افراد روشنفكر و شيطان درون انسانها دارد.