سی زیف و مرگ
نویسنده: روبر مرل
مترجم: احمد شاملو - فریدون ایل بیگی
یکی از آثار "مرل" نمایشنامهای تک پرده به نام "سیزیف و مرگ" است که نامش از "سیزیف "شخصیت اسطوره ای در میتولوژی یونان باستان گرفته شده. "آلبر کامو" نیز کتابی به این نام دارد. طبق افسانه ها "سیزیف" پادشاه مکار و حیله گر سرزمین "کورینت" بود که خدایان را به بازی میگرفت و نقشه های آنان را بی اثر میساخت پس "زئوس" خدای خدایان بر او خشم گرفت.
حکم "سیزیف" مرگ بود اما او بار دیگر مکر خود را به کار بست و سالها در کنار همسرش زندگی کرد. "سیزیف و مرگ" با ترجمه "احمد شاملو" و "فریدون ایل بیگی" سالها پیش در ایران منتشر شد. نمایشنامه "مرل"در دوران معاصر اتفاق میافتد اما شخصیتهایی که در نمونه کهن این داستان وجود دارند در این نمایشنامه نیز تکرار شده.
معرفی کوتاه مترجمان از این شخصیتها مخاطب را در شناختن این شخصیتها وهمچنین درک اثر راهنمایی میکند. نمایشنامه مرل آمیزهای از وفاداری و تغییر است.
"سیزیف" در نمایشنامه " مرل" صاحب یک مسافر خانه است که با مکر و حیلهای که از سلف خود به ارث برده و همچنین طنز و کنایهای که "مرل" به او بخشیده "زئوس" خدای خدایان و فرستاده او را که همان خدای مرگ است را به بازی میگیرد تا جایی که "خدای مرگ "پیش او احساس عجز و نا توانی میکند طوریکه در ابتدای نمایشنامه صحنه آشنایی روزنامه نگار بزدل با مرگ به مضحکهای تمام عیار از بی کفایتی و عجز "خدای مرگ "از "سیزیف " تبدیل میشود. ترتیب کار "مرگ" از این قرار است که او با نامیدن یعنی نوشتن نام شخص مورد نظر با خودکار طلاییاش در دفتری خاص جان او را میگیرد و "سیزیف" با به کار گرفتن حیلهای خودکار او را یعنی تمام قدرتش را از او می گیرد و از نامیده شدن توسط خدای مرگ سر باز میزند. با این کار "سیزیف" تمام قدرت نمادین خدایان را به بازی میگیرد و با به وقفه انداختن مرگ تنها وسیله نمایش قدرت خدایان را در برابر انسان از آنها میگیرد و همچنین با این کار نظم موجود در جامعه را به خطر میاندازد چراکه قوانین خدایان قابل اغماض نیستند و در این مورد روزنامه نگارهم که کار او ، نوشتن کاری شبیه به کار "خدای مرگ" است با خدایان موافق است و با میرا بودن خود مشکلی ندارد.
"سیزیف" "مرل" در مقایسه با شخصیت اسطورهایاش موجودی خودآگاه است و نیت کاهای او در برابر خدایان این بار از اهدافی جمعی سرچشمه میگیرد و همانطور که خودش در دیالوگی میگوید تا برقراری نظم جدید از کارهایش دست نمیکشد و "خدای مرگ" و "خدای جنگ " را آن طور که از حرفهایشان پیداست به زانو درآورده زیرا خدایان قادر به لمس انسان نیستند و قدرتشان را تنها از طریق همان خودکار طلایی میتوانند به انسان نشان دهند و سرنوشت او را در دست بگیرند که آن هم در دست خود"سیزیف" است.
دست خدایان از او کوتاه است اما بسیاری از انسانها هم این تغیرات و دگرگونیها را درعرصه اجتماع تاب نمیآورند. همزمان با "زئوس"، "مرگ" و" خدای جنگ" سه اشراف زاده نیز حضور دارند که نمادی از ارزشهای غیر قابل تغییر خدایان واصلیترین آنها یعنی میرا بودن انسان هستند. "سیزیف" با نامیرا شدن دشمنی اینها را نیز که از جنس خود او هستند به جان خریده است و حالا که دست خدایان کوتاه است این سه اشراف زاده هستند که با لمس "سیزیف " خودکار طلایی را از او می گیرند ...و "سیزیف" بار دیگر و اینبار به دست انسانها به تقدیر افسانهایاش ، با تکه سنگی بزرگ به کوه المپ تبعید میشود.