آخرین شاهدان
نام نویسنده : سوتلانا آلکسیویچ
نام مترجم : مصطفی مظفری
سوتلانا الکسیویچ (۳۱ مهٔ ۱۹۴۸ درستانیسلاو ) نویسنده و روزنامهنگار اهل بلاروس است. وی در سال ۲۰۱۵ برندهٔ جایزه نوبل ادبیات شد. آکادمی سوئد وی را بهدلیل روایات چندصدایی، که مظهر محنت و شجاعت در روزگار معاصر ماست، شایستهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات دانستند. بدینترتیب، آکادمی سلطنتی نوبل سوئد سووتلانا الکسیویچ را برندهٔ نوبل ادبیات ۲۰۱۵ میلادی اعلام کرد.وی نخستین نویسندهٔ بلاروس است که موفق به دریافت این جایزه شدهاست. وی همچنین در سال ۲۰۱۳ برندهٔ جوایزی همچون جایزه صلح کتابفروشان آلمان و جایزه مدیسی شدهاست.
منتقدان، آثار ادبی او را سرشار از بازتاب روحیهٔ شهروندان روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میدانند.
آشپزخانه شیشه ای
نام نویسنده : لیندا فرانسیس لی
نام مترجم : فیروزه مهرزاد
در آشپزخانه شیشه ای هر فصل با وعدهای غذا آغاز میشود؛ فصل اول پیش غذا: داستان با معرفی پورتیا به عنوان زنی که موهبتی دارد (که آن را آگاهی مینامند) شروع میشود. پورتیا همانند مادربزرگ و اجدادش میتواند از طریق غذا از نیازهای مردم اگاه شود. مادربزرگ و اجدادش با استفاده از همین آگاهی در رستورانهایشان به دیگران کمک و آگاهیشان را با دیگران قسمت میکردند.
پورتیا به نوعی وقایع را قبل از وقوع میداند، آن هم با کمک حسش از تهیه غذا. تصویرهایی از غذا در ذهنش می چرخد و او مجبور به مهیا کردنش میشود، بدون اینکه در همان لحظه هدفش را بداند.
همانند جادو، غذاهایش راهشان را به سمت افرادی که نیاز دارند پیدا میکند.
در آشپزخانه شیشه ای یک وعده غذایی هرگز فقط یک وعده غذایی نیست؛ شما با پورتیا همراه و متوجه میشوید چطور در طی نسلها این آگاهی منتقل شده است. هر نسل به کتاب های آشپزی که دست به دست حفظ شده چیزی اضافه کرد. جدیدترین نسل، پورتیا است.
آشپزخانه ی شیشه ای رمان خوشمزهای است. درباره شجاعت دنبال کردن احساس قلبیتان و خودباوری است . دستورالعملی واقعی برای زندگی .
اشکانیان (پارتیان)
مالکوم کالج
مسعود رجب نیا
اگر بمانم
میا هیچ خاطرهای از آن تصادف ندارد؛ تنها پس از آن را به خاطر میآوَرد: بدنِ آسیبدیده و غرق در خونِ خود را میبیند، میبیند که او را سوار آمبولانس میکنند، خانوادهاش را هم میبیند که…
اندکاندک باید خود را بازبیابد، باید بفهمد چه وضعیتی دارد، باید بفهمد چه از دست داده و زندگیاش چگونه خواهد بود؛ اما بدنش روی تخت بیمارستان است و خود او سرگردان و نامریی. مهمتر از همه آنکه میفهمد خودِ او باید تصمیم بگیرد بماند یا برود.
داستانی زیبا که بیشک دل خواننده را به درد میآوَرَد اما شاید نگاهِ ما را به زندگی و خانواده و عشق تغییر بدهد.