زهیر
نويسنده | پائولو كوئيلو |
مترجم | آرش حجازي |
زهير يك رمان است كه نام آن از داستان EL Zahir «خورخه لوئيس بورخس» اقتباس شده است. بورخس مفهوم زهير را متعلق به سنت اسلامي ميداند و حدس ميزند در آغاز سدة هجدهم مطرح شده باشد. زهير به عربي يعني بيش از حد تابناك، مرئي، حاضر، چيزي كه نميتوان ناديدهاش گرفت. چيزي يا كسي كه وقتي براي اولين بار با آن ارتباط پيدا ميكنيم، كم كم فكر ما را اشغال ميكند، تا جايي كه نميتوانيم به چيز ديگري فكر كنيم. ماجراي اين كتاب با ناپديد شدن همسر يك نويسنده كه به عنوان خبرنگار جنگي فعاليت ميكند، آغاز ميشود.
ساحره پورتوبلو
نويسنده | پائولو كوئيلو |
مترجم | آرش حجازي |
داستان ساحره پورتوبلو، روايت دختري است كولي از خيل مردماني كه زندگي را به طريقي جز آنچه بايد برميگزينند و در اين مسير، در زندگي خويش، نزديكان و حتي همكارانشان تحول ميآفرينند. آتنا در اين روايت، شيفته عشق است، عشقي كه در فرهنگش ميتوان در حين تنفر، دوست داشت و در حين بردگي آزاد بود.
عطیه ی برتر
عشق زندگی است. عشق هرگز خطا نمیکند، و زندگی، تا زمانی که عشق هست، به خطا نمیرود. در بنیانِ تمامی مخلوقات، عشق همچون عطیهی برتر حاضر است. زیرا هنگامی که هر چیز دیگری به پایان میرسد، عشق میماند. پائولو کوئلیو در این کتاب به بازآفرینی تحلیل هری دروموند برنامه پولس رسول به قرنتیان می پردازد و در این تحلیل، سه فضیلت برای انسان بر می شمرد: ایمان، دانش و عشق و نتیجه می گیرد که عشق فضیلت برتر انسان است.
مکتوب
نويسنده | پائولو كوئيلو |
مترجم | آرش حجازي |
یک کتاب زیبا و جالب از پائلوکوئیلو که پر از داستان و حکایتهای زیباست و انسان را به تأمل وامیدارد.
یکی از حکایتهای کوتاه و زیبای آن را اینجا مینویسم:
خردمند چینی پیری در دشتی پوشیده از برف قدم میزد که به زن گریانی رسید. پرسید: چرا میگریی؟ - چون به زندگیام میاندیشم، به جوانیام، به زیباییای که در آینه میدیدم، و به مردی که دوست داشتم. خداوند بیرحم است که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است. میدانست که من بهار عمرم را به یاد میآورم و میگریم. مرد خردمند در میان دشت برفآگین ایستاد، به نقطهای خیره شد و له فکر فرو رفت. زن از گریستن دست کشید و پرسید: در آنجا چه میبینید؟ خردمند پاسخ داد: دشتی از گل سرخ. خداوند، آنگاه که قدرت حافظه را به من میبخشید، بسیار سخاوتمند بود. میدانست در زمستان، همواره میتوانم بهار را به یاد آورم.... و لبخند بزنم.
والکیریها
نويسنده | پائولو كوئيلو |
مترجم | آرش حجازي |
پائولو تازه كتاب كيمياگر را نوشته و به استاد جادوگرياش، جي، نشان داده است. جي از خواندن كيمياگر خوشحال ميشود، اما معتقد است كه پائولو بايد قبل از هر چيز ماجراهايي را از گذشتهاش فراموش كند و به همين ديل به او توصيه ميكند " فرشتهاش را ببيند." اما پائولو نميداند چگونه اين كار را بكند. به همين دليل همراه با همسرش راهي سفر ميشود و در اين راه حتا جانش به خطر ميافتد. در اين سفر توك را ميبينند كه پسري جوان است و در عين جواني از استادان سنت جادو. توك به پائولو و همسرش توصيه ميكند كه " والكيريها" را ببيند. والكيريها دستهاي از زنان بيابانگرد هستند كه در شهرهاي مختلف در دل بيابان، بازشدن دروازههاي بهشت را موعظه كنند و گويا دائما با فرشتگان خود در تماس هستند. ار پائولو ملاقات با فرشتگان را از والكيريها بياموزد، زندگياش دگرگوني خواهد شد. پائولو كوئليو در اين كتاب بخشهايي ناگفته از زندگي گذشتهي خود را افشا ميكند، افشا ميكند كه مدتها در خدمت شر بوده، افشا ميكند كه چگونه با همسرش دچار اختلاف شده بودند، چگونه در سنت جادويي خود به بنبست رسيده بود و جزيياتي ديگر در بطن قصهاي متعالي.