کلان داده: چگونه انقلاب اطلاعاتی زندگی ما را دگرگون میکند
براین کلِگ، بهخاطر نوشتههای علمیاش بسیار تحسین شده است. او جز تألیف کتاب برای نشریات علمی معتبر نظیر نِیچر و وال استریت ژورنال نیز مطلب مینویسد. کلِگ میکوشد روشن کند که چگونه شرکتها کلانداده را به قصد سود بردن از سنجههای هوشمند بهکار میگیرند، چگونه از تبلیغات بهره میبرند تا اطلاعات شخصی شما را گرد آورند و اقتصاد مبتنی بر قراردادهای کاری کوتاهمدت را که در آن کارگران زیر سلطهٔ هوسبازانهٔ الگوریتم اداره میشوند، توسعه دهند.
نتفلیکس از کجا میداند که ما به چه میاندیشیم؟ روباتهای فروش از کجا میدانند ما به چه چیزی نیاز داریم، در حالی که شاید ما خودمان ندانیم؟ چرا کشف «بوزون هیگز» رویدادی کلان دادهای است؟ آیا «کلان داده» میتواند به تحقق واقعی مردمسالاری کمک کند؟ چرا شرکتهای بزرگ از اقتصاد مبتنی بر اشتغال موقت حمایت میکنند؟ چگونه «داده» به «اطلاعات» و «اطلاعات» به «دانش» تبدیل میشود؟
کنسول افتخاری
گروهی از انقلابیها در یکی از شهرهای کوچک آرژانتین نقشهٔ ربودن سفیر آمریکا را طراحی میکنند اما بهاشتباه کنسول افتخاری انگلستان را میربایند... همهٔ شخصیتهای اصلی این رمان پرکشش که گراهام گرین در کمال استادی بر پیرنگ آن مسلط است، ناگزیرند در مواجهه با بیعدالتیها و مظالم این دنیای خشن فداکارانه در ازای خشنودی وجدان خویش محرومیتهایی را تحمل کنند اما سرانجام آنچه پیشتر «پیروزی» بهنظر میآمد، پس از نیل به اهداف چونان شکستی تلخ جلوه میکند.
گراهام گرین در این اثر با واقعبینی و طنز ظریف و رشکبرانگیز خاص خود، خواننده را به مشارکت در وقایع و اندیشههای داستان وامیدارد، بیآنکه معلم اخلاق جلوه کند.
گفت و گو در باب صدق
گـردآورنـدگان ايـن مـجموعـه پانزده گفتوگو با متخصصان حوزههای مختلف، از فیلسوف و مورخ گرفته تا وکیل و روزنامهنگار، دربارۀ مفهوم صدق(حقیقت، راستی، درستی، صحت، واقعیت) ترتیب دادهاند و کتاب پیش رو گزارشی از این گفتوگوهاست. این کتاب تلاش میکند به همان روش قدیمی و مأنوس فلسفه، یعنی گفتوگوی سقراطی، از زوایای گوناگون و متنوع در اطراف یکی از واژههای بهظاهر آشنای زندگی ما کندوکاو کند، ارتباط آن را با سایر مفاهیم روشن کند و نشان دهد در زمینهها و موقعیتهای مختلف چگونه آن را به کار میبریم. در اینجا هم مثل بیشتر گفتوگوهای سقراطی در پایان گفتوگو تعریف جامع و مانعی از صدق نداریم، اما از مسیری عبور كردهایم که پیمودنش آموزنده و لـذتبـخـش بـوده اسـت.
گوبسک رباخوار
در داستان گوبسک به زندگی دختر بیبندوبار باباگوریو و حواشی آن سرک میکشیم، همان باباگورویویی که خود سرگذشتی دارد و یکی از رمانهای مجموعۀ عظیم کمدی انسانی به سوانح او اختصاص یافته است. اما این رمان بالزاک درواقع بهتمامی سرگذشتنامۀ کنتس دو رستو و پسر جوان فقیر اما لایق او نیست که ثروت پدریاش را مادر بیبندوبارش بر باد میدهد. شخصیت اصلی این داستانِ آمیخته به فسون و فسانه پیرمرد عجیب و غریب و رباخواریست به نام گوبسک، که پدر ارنست پیش از مرگ همۀ داراییاش را بدو وامیگذارد، بدین قرار مکتوب که وقتی پسرش به سن بلوغ رسید آن دارایی را بدو منتقل کند. اما ماجرا پیچ و تابی مییابد و دارایی به ارنست منتقل نمیشود و او در فقر گرفتار میشود، و ما در حالی با او آشنا میشویم که دختر ویکنتس دو گرانیلو بدو دل باخته است. اکنون راوی داستان، درویل، وکیل و دوست خانوادگی ویکنتس، داستانی را حکایت میکند که عمیقاً از شخصیت مخوف گوبسک سرشار است: پیرمردی که رباخواری را از باب لذت فکری پیشۀ خود کرده است، نه از باب ثروتاندوزیِ صِرف. گوبسک از حیث شهرت به خساست سرشناستر از باباگراندۀ اوژنی گرانده نیست، اما بیشک خسیسیست اصیلتر و به لحاظ درونی غنیتر که قواعد خاص خود را با منتهای وسواس و دقت رعایت میکند و رباخواری را به مرتبۀ هنر برمیکشد.
مارکس و آزادی
تری ایگلتون با تأمل در اینکه مارکس بیشتر دغدغهٔ تفاوتها را دارد تا برابری، شرح میدهد که آزادی برای مارکس مستلزم رهایی از کار دستمزدی است، یعنی نوعی وفور در تولید و فراوانی آنچه به لحاظ مادی ضروری است.
ما زمانی آزادیم که، همچون هنرمندان، رها از مهمیزِ احتیاجات جسمانی، تولید کنیم و همین سرشت است که مارکس آن را جوهر تمامِ انسانها میداند.
ایگلتون رابطهٔ تولید و کار و مالکیت را ترسیم میکند که هستهٔ تفکر مارکس را تشکیل میدهد. وی سپس شرح هوشمندانهای از آرمانشهر مارکس ارائه میکند: جایی که در آن کارْ خودکار شده است و ساختن سد یا تولید جارختی همانقدر ابعادی از خودشکوفایی است که مزه کردن هلو یا لذت بردن از یک کوارتتِ زهی.
مارکسیستها
این کتاب پیشدرآمدی است بر انواع مارکسیسم و عمدتاً برای کسانی نوشته شده است که جداً این فلسفهها را نمیشناسند و تظاهر هم نمیکنند که میشناسند. همچنین این کتاب برای مطالعۀ افرادی هم هست که با مارکسیسم آشنایند اما بر این باورند که کمونیستها مارکسیسم را دربست بلعیدهاند پس دیگر نمیتواند از آنِ ایشان باشد؛ و نیز برای آنهایی که گرفتار این پندارند که مارکسیسم صرفاً یک ایدئولوژی است، و امروزه دیگر یا به آخر خط رسیده یا باید برسد. این کتاب برای آن گروه هم هست که از سیاست و فلسفۀ سیاسی ملول شدهاند و در لاک زندگی خصوصی خویش خزیدهاند ــ یا هرگز از این لاک بیرون نخزیدهاند. اگر این کتاب بتواند اینگونه افراد را فقط یک گام به پذیرش وظایف شهروندی تمامعیار نزدیک کند، به هدف اساسی خویش دست یافته است.
سی. رایت. میلز پژوهشگری بود که هم دانشگاهيان و هم شهروندان عادي آثارش را مطالعه ميكردند. اهمیت زندگی دانشگاهی میلز در این بود كه سعی داشت به رسالت روشنفكری خود صمیمانه وفادار مانده و خلافِ روح زمانه، نمایندهی راستین افكار انتقادی زمان خود باشد؛ به همین دلیل از متخصصان علوم اجتماعی كه بهعنوان مشاور به خدمت بنگاههای تبلیغاتی و تجاری درآمده بودند و دانش خود را وسیلهی مقاصد آنها قرار داده بودند، ولی در عین حال خود را متخصص «بیطرف» مینامیدند، سخت خشمگین بود. هنگامی كه به شوروی دعوت شد و بهعنوان منتقد جامعه آمریكایی مورد احترام قرار گرفت، حتی رهبر وقتِ شوروی نیز از انتقادهای آتشین او مصون نماند.
ماوتهاوزن
نویسنده یک یهودی در اردوگاه کار اجباری نازی ها ماوتهاوزن بود. این کتاب به شرح آزادسازی اردوگاه توسط آمریکایی ها می پردازد. این یک داستان واقعی است، یک سند در مورد هولوکاست. می توان آن را به عنوان یک رمان نفس گیر خواند.
ماوتهاوزن یک اردوگاه کار اجباری نازی ها در اتریش علیا در طول جنگ جهانی دوم بود. در 8 آگوست 1938 افتتاح شد و در 5 مه 1942 توسط متفقین تصرف شد. بر روی تپه ای بالای بازار شهر ماوتهاوزن (تقریباً 20 کیلومتری (12 مایلی) شرق لینز) واقع شده است. ماوتهاوزن به صورت یک اردوگاه واحد شروع شد. با این حال، به تدریج به سیستمی متشکل از اردوگاه های متعددی تبدیل شد که همه به یکدیگر متصل بودند. این کمپ های فرعی در سرتاسر اتریش و جنوب آلمان قرار داشتند. در مجموع حدود 190000 نفر در کمپ ماوتهاوزن زندانی بودند. از این تعداد، حداقل 90000 نفر مردند.
مبارزه علیه وضع موجود
ورود شماری از دانشجویان ناراضی آلمان به ساختار دولت آن کشور در دههٔ ۱۹۸۰ از مهمترین تحولات اروپا در سالهای پس از جنگ جهانی دوم بود. جوانان آن کشور، سرخورده از وقایع و بیاعتماد به نسل پیش، ابتدا دو راه در پیش گرفتند: درسخواندهها اگزیستانسیالیستهایی شدند با لباسهایی همواره سیاه به علامت سوگواری برای جامعهای که در آن منظور از حرف زدن کتمان حقیقت است و قصد از سکوت انکار آن؛ و جوانان طبقهٔ کارگر عربدهجویانی شدند لباسهای چرمی به تن و سوار بر موتورسیکلتهایی پر سر و صدا. دستهٔ اول طبقهٔ متوسط را نگران میکرد و دستهٔ دوم او را میترساند. اواخر دههٔ ۱۹۶۰ اوضاع نگرانکنندهتر شد: کسانی سلاح برداشتند تا نظامی را که به نظرشان فاسد و دروغگو میرسید سرنگون کنند.
همزمان با فروریختن دیوار برلن، شماری از جوانان پرخاشگر دههٔ ۱۹۶۰ در حکومت آلمان واحد صاحب شغل و مقام بودند. آیا وضع موجودی که مسئولیت آن با این گروه هم هست همان چشمانداز زیبایی است که وقتی دانشجو بودند وعدهاش را میدادند، و آیا این دانشجویان سابق به ناراضیان آتی مجال خواهند داد که به همین ترتیب وارد صحنه شوند و سهمی از گوی و از میدان به دست آورند؟
محاکمه خوک
اسکار کوپ_فان
مترجم: ابوالفضل الله دادی
اسناد بهجا مانده از قرن سیزدهم تا هجدهم میلادی نشان میدهد که در اروپا و خاصه در فرانسه حیوانات نیز دقیقاً مانند انسانها محاکمه میشدند وحیوانِ متهم با وکیل مدافعش در برابر قاضی و دادستان و اعضای هیئتمنصفه و حضار حاضر میشد.
داستان محاکمهٔ خوک از روزی شروع میشود که یک خوک در گشت و گذار روزانهاش کودکی را به قتل میرساند و از محل جنایت دور میشود. با سر و صدای مادرِ نوزاد، مردان روستا خوک را زیر درختی خوابیده مییابند در حالی که خونِ داغ از دهانش جاری است. قاتل دستگیر و بهدست دادگستری سپرده میشود تا دادگاه عدالت را جاری کند. داستان اصلی از همینجا آغاز میشود: خوک چطور باید از خودش دفاع کند؟ رفتار انسانها در برابر موجودی که زبانِ دفاع از خود ندارد چگونه است؟
نویسندهٔ جوان این رمان با طرح چنین داستان جسورانهای، نگاهی نمادین و انتقادی دارد به سیستمهای قضاییای که وظیفهشان برقراری عدالت است امّا ظاهراً بویی از آن نبردهاند؛ داستانی که اگرچه ریشه در قرون گذشته دارد امّا هنوز هم برای این روزها تازه است.
مردم و دیدنیهای ایران: سفرنامه کارلا سرنا
نویسنده: کارلا سرنا
"با ایرانیها باید مانند بچههای بزرگ رفتار کرد و پادشاه آنان را خنداند".... چه تعداد از اروپائیانی که به ایران سفر کردهاند چنین نظری داشتهاند؟ این نظر که متعلق به ستوان دوم مهندس اتریشی است برگرفته از سفرنامه زنی ایتالیایی به نام کارلاسرنا است. اولین زن جهانگرد که در نوامبر ۱۸۷۷ مصادف با سیامین سال سلطنت ناصرالدین شاه از راه دریای خزر به ایران آمد. نخستین ملاقات این بانوی ایتالیایی با ناصرالدین شاه در پاریس صورت گرفته است، بنابراین قبل از سفر مادام کارلاسرنا به ایران، و نوشتن سفرنامهاش، پادشاه مستبد ایران (ناصرالدین شاه) با فرهنگ اروپایی آشنایی داشته است. ذکر این نکته کمک میکند تا دلیل تاب آوردن شاه را نسبت به انتقادات و بدگوییهای مادام کارلا سرنا در کتابش بفهمیم. انتقادات و به اصطلاح بدگوییهایی که وی از برخی شرایط ایران و زندگی ایرانی در کتاب خود آورده است.
مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت!
آلیور ساکس
ماندانا فرهادیان
الیور ساکس (به انگلیسی: Oliver Sacks) (زاده ۹ ژوئیهٔ ۱۹۳۳ - درگذشته ۳۰ اوت ۲۰۱۵ میلادی) پزشک، عصب شناس و نویسنده بریتانیایی بود. وی استاد عصب شناسی دانشکده پزشکی دانشگاه نیویورک بود. در سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۲ ساکس در دانشگاه کلمبیا در زمینه عصب شناسی و روانپزشکی تدریس کرد. یکی از مشهورترین آثار الیور ساکس، کتاب مردی که همسرش را با کلاهش اشتباه میگرفت بود که در سال ۱۹۸۵ منتشر شد.
در این کتاب حکایت افرادی آمده که گرفتاری ناهنجاریهای فکری و ادارکی باورنکردنی هستند، بیمارانی که خاطراتشان را از دست دادهاند و همراه آن بخش بزرگی از گذشتهشان را؛ بیمارانی که قادر به تشخیص افراد یا اجسام آشنا نیستند، دستها و پاهایشان برایشان بیگانه شده و حتی انسانهای عقب افتاده قلمداد شدهاند، اما در همین حال از استعدادهای هنری و ریاضیاتی ناشناخته و فوقالعاده برخوردارند. این داستانهای بینظیر هر چند به شکل باورنکردنی عجیب به نظر میرسند اما در روایت همدلانه دکتر ساکس عمیقاً دیده میشوند. کتاب مواجهه بیماران، نزدیکان آنها و پزشکان با مشکلات عصبشناختی است.
مرشد و مارگریتا (شومیز)
مرشد و مارگریتا را شاید بتوان از آثار شگفت انگیز ادبیات جهان به حساب آورد. در زمانی که ادبیات فرمایشی تسمه از گرده ی ادبیات شوروی کشیده بود و عرصه را بر چهره های درخشان ادب روسیه شوروی تنگ کرده بود، میخائیل بولگاکف دوازده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن رمانی کرد که به زعم بسیاری از منتقدین با کلاسیک های تاریخ رمان پهلو می زند و بی تردید در زمره ی درخشان ترین آثار ادب تاریخ روسیه به شمار می رود. واضح است که در فضای ادبی خفته ی دوران استالین اثری بدیع چون مرشد و مارگریتا حق حیات نداشت و ربع قرن طول کشید تا بالاخره در سال 1965 زمامداران شوروی پس از حذف بیست و پنج صفحه از متن کتاب آن را در تیراژ محدودی چاپ کردند. کتاب با استقبال کم نظیر مردم شوروی مواجه شد؛ به خاطر تیراژ کم، جلسات قرائت عمومی تشکیل می شد. کتاب فورا به یکی از داغ ترین کالاهای بازار سیاه شوروی بدل گردید. طولی نکشید که متن کامل و سانسور شده ی مرشد و مارگریتا به بسیاری از زبان های زنده ی دنیا ترجمه شد و حیرت و تحسین منتقدین را برانگیخت؛ صدها رساله و کتاب و مقاله در باب جوانب گوناگون مرشد و مارگریتا چاپ شد. حتی منتقدین رسمی شوروی بالاخره به اهمیت و ارج بولگاکف اعتراف کردند و مقالاتی در نقد و ستایش مرشد و مارگریتا و دیگر آثار او نوشتند.
مرشد و مارگریتا ساختی به غایت بدیع دارد. رمان از سه داستان مختلف تشکیل شده که گاه به گاه درهم تنیده می شوند و بالاخره در پایان کتاب به وحدتی ارگانیک می رسند. شرح وقایع سفر شیطان به مسکو، سرنوشت پونتیوس پیلاطس و تصلیب مسیح و داستان عشق مرشد و مارگریتا اجزاء سه گانه ی رمان هستند. این داستان ها در دو زمان تاریخی مختلف رخ می دهند: یکی زمان عیسی مسیح در اورشلیم و دیگری زمان حکومت استالین در مسکو. وقایع زمان اورشلیم از صبح چهار شنبه ی هفته ی عید فصح می آغازد و تا غروب شنبه ادامه دارد. وقایع اصلی داستان های مسکو نیز حدود هفتاد ساعت، یعنی از بعدازظهر چهارشنبه تا صبح یکشنبه را در بر می گیرد. این توازی زمانی قاعدتا بیانگر توازی سرنوشت هایی است که در این دو زمان تاریخی مختلف رقم خورده. بولگاکف با تمهیدات دیگری نیز این توازی و تکرار را به ما نشان می دهد: مسائل و خصائل بسیاری از شخصیت های سه گانه داستان شبیه هم هستند؛ به تدریج خواننده درمی یابد که آن چه در فصل های مربوط به پیلاطس خوانده در حقیقت بخش هایی از همان کتاب مرشد بوده است وبالاخره توصیف نویسنده از دو شهر مسکو و اورشلیم و طوفانی که در پایان ماجراهای این دو شهر رخ می دهد نیز همخوانی و شباهت کامل دارد؛ انگار دو شهر یکی شده اند: یکی مسلخ مسیح است و دیگری مذبح مرشد یا به تعبیری خود بولگاکف.
همان طور که کتاب از سه بخش به هم پیوسته تشکیل شده، مطالب آن را هم می توان در سه سطح مختلف اما مرتبط خواند و ارزیابی کرد. در یک سطح مرشد و مارگریتا رمانی است سخت گیرا و گاه طنزآلود درباره ی عشقی پرشور و شهری درمانده و نویسنده ای طرد شده: روایتی است نو از داستان تصلیب عیسی مسیح و سرنوشت پیلاطس؛ نقدی است جانانه بر جامعه ای بوروکرات زده و گرفتار چنبر خودکامگی؛ شرحی است تغزلی از عشق عمیق میان دو انسان تنها. در این سطح، رمان بولگاکف به مصاف بسیاری از مفاهیم ذهنی متعارف ما می رود: جهان کهن اساطیری اورشلیم یکسره عاری از هرگونه شگفتی ومعجزه است و جهان امروزی مسکو، همه جا پر از حیرت و اعجاز.محدودیت های زمانی و مکانی چون رویایی درنوردیده می شوند و آن چه خارق عادت و خلاف عقل است عادی و عقلانی جلوه می کند. در فضایی پرتخیل و پرطنز، بولگاکف زندگی در مسکو و فضای روشنفکری آن زمان شوروی را به باد سخریه و انتقاد می گیرد و دست و پاگیری نهاد های بوروکراتیک و دشواری زندگی روزمره و ماهیت مضحکه ی شوراهای نویسندگی فرمایشی را به بهترین وجه عیان و عریان می کند.مرشد و مارگریتا اساسا رمانی است فلسفی که مایه و ملاط آن طبعا از جزئیات واقعیات روزمره ی نویسنده و زمانه ی او برگرفته شده است. بولگاکف این واقعیات را چنان ترسیم کرده که ورای صورت ملموس و مشهود آن ها، جوهر ابدی و ازلی نهفته است و شناخت این جوهر ما را به سطح دیگری از ارزیابی این کتاب رهنمون می شود.
ظرافت و خلاقیت مرشد و مارگریتا از جمله در این نهفته است که در عین بحث فلسفی و نقد معضلات اجتماعی، رمان تا حدودی زندگی نامه ی نویسنده است و بسیاری از جزئیات داستان از زندگی خصوصی خود میخائیل بولگاکف برگرفته شده و درک همین شباهت ها ما را به سطح سوم ارزیابی این رمان نزدیک می کند. برای شناخت بهتر برخی از ظرایف این جنبه از رمان اشاره ای گذرا به زندگی او ضروری است.
مرشد و مارگریتا (گالینگور)
مرشد و مارگریتا را شاید بتوان از آثار شگفت انگیز ادبیات جهان به حساب آورد. در زمانی که ادبیات فرمایشی تسمه از گرده ی ادبیات شوروی کشیده بود و عرصه را بر چهره های درخشان ادب روسیه شوروی تنگ کرده بود، میخائیل بولگاکف دوازده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن رمانی کرد که به زعم بسیاری از منتقدین با کلاسیک های تاریخ رمان پهلو می زند و بی تردید در زمره ی درخشان ترین آثار ادب تاریخ روسیه به شمار می رود. واضح است که در فضای ادبی خفته ی دوران استالین اثری بدیع چون مرشد و مارگریتا حق حیات نداشت و ربع قرن طول کشید تا بالاخره در سال 1965 زمامداران شوروی پس از حذف بیست و پنج صفحه از متن کتاب آن را در تیراژ محدودی چاپ کردند. کتاب با استقبال کم نظیر مردم شوروی مواجه شد؛ به خاطر تیراژ کم، جلسات قرائت عمومی تشکیل می شد. کتاب فورا به یکی از داغ ترین کالاهای بازار سیاه شوروی بدل گردید. طولی نکشید که متن کامل و سانسور شده ی مرشد و مارگریتا به بسیاری از زبان های زنده ی دنیا ترجمه شد و حیرت و تحسین منتقدین را برانگیخت؛ صدها رساله و کتاب و مقاله در باب جوانب گوناگون مرشد و مارگریتا چاپ شد. حتی منتقدین رسمی شوروی بالاخره به اهمیت و ارج بولگاکف اعتراف کردند و مقالاتی در نقد و ستایش مرشد و مارگریتا و دیگر آثار او نوشتند.
مرشد و مارگریتا ساختی به غایت بدیع دارد. رمان از سه داستان مختلف تشکیل شده که گاه به گاه درهم تنیده می شوند و بالاخره در پایان کتاب به وحدتی ارگانیک می رسند. شرح وقایع سفر شیطان به مسکو، سرنوشت پونتیوس پیلاطس و تصلیب مسیح و داستان عشق مرشد و مارگریتا اجزاء سه گانه ی رمان هستند. این داستان ها در دو زمان تاریخی مختلف رخ می دهند: یکی زمان عیسی مسیح در اورشلیم و دیگری زمان حکومت استالین در مسکو. وقایع زمان اورشلیم از صبح چهار شنبه ی هفته ی عید فصح می آغازد و تا غروب شنبه ادامه دارد. وقایع اصلی داستان های مسکو نیز حدود هفتاد ساعت، یعنی از بعدازظهر چهارشنبه تا صبح یکشنبه را در بر می گیرد. این توازی زمانی قاعدتا بیانگر توازی سرنوشت هایی است که در این دو زمان تاریخی مختلف رقم خورده. بولگاکف با تمهیدات دیگری نیز این توازی و تکرار را به ما نشان می دهد: مسائل و خصائل بسیاری از شخصیت های سه گانه داستان شبیه هم هستند؛ به تدریج خواننده درمی یابد که آن چه در فصل های مربوط به پیلاطس خوانده در حقیقت بخش هایی از همان کتاب مرشد بوده است وبالاخره توصیف نویسنده از دو شهر مسکو و اورشلیم و طوفانی که در پایان ماجراهای این دو شهر رخ می دهد نیز همخوانی و شباهت کامل دارد؛ انگار دو شهر یکی شده اند: یکی مسلخ مسیح است و دیگری مذبح مرشد یا به تعبیری خود بولگاکف.
همان طور که کتاب از سه بخش به هم پیوسته تشکیل شده، مطالب آن را هم می توان در سه سطح مختلف اما مرتبط خواند و ارزیابی کرد. در یک سطح مرشد و مارگریتا رمانی است سخت گیرا و گاه طنزآلود درباره ی عشقی پرشور و شهری درمانده و نویسنده ای طرد شده: روایتی است نو از داستان تصلیب عیسی مسیح و سرنوشت پیلاطس؛ نقدی است جانانه بر جامعه ای بوروکرات زده و گرفتار چنبر خودکامگی؛ شرحی است تغزلی از عشق عمیق میان دو انسان تنها. در این سطح، رمان بولگاکف به مصاف بسیاری از مفاهیم ذهنی متعارف ما می رود: جهان کهن اساطیری اورشلیم یکسره عاری از هرگونه شگفتی ومعجزه است و جهان امروزی مسکو، همه جا پر از حیرت و اعجاز.محدودیت های زمانی و مکانی چون رویایی درنوردیده می شوند و آن چه خارق عادت و خلاف عقل است عادی و عقلانی جلوه می کند. در فضایی پرتخیل و پرطنز، بولگاکف زندگی در مسکو و فضای روشنفکری آن زمان شوروی را به باد سخریه و انتقاد می گیرد و دست و پاگیری نهاد های بوروکراتیک و دشواری زندگی روزمره و ماهیت مضحکه ی شوراهای نویسندگی فرمایشی را به بهترین وجه عیان و عریان می کند.مرشد و مارگریتا اساسا رمانی است فلسفی که مایه و ملاط آن طبعا از جزئیات واقعیات روزمره ی نویسنده و زمانه ی او برگرفته شده است. بولگاکف این واقعیات را چنان ترسیم کرده که ورای صورت ملموس و مشهود آن ها، جوهر ابدی و ازلی نهفته است و شناخت این جوهر ما را به سطح دیگری از ارزیابی این کتاب رهنمون می شود.
ظرافت و خلاقیت مرشد و مارگریتا از جمله در این نهفته است که در عین بحث فلسفی و نقد معضلات اجتماعی، رمان تا حدودی زندگی نامه ی نویسنده است و بسیاری از جزئیات داستان از زندگی خصوصی خود میخائیل بولگاکف برگرفته شده و درک همین شباهت ها ما را به سطح سوم ارزیابی این رمان نزدیک می کند. برای شناخت بهتر برخی از ظرایف این جنبه از رمان اشاره ای گذرا به زندگی او ضروری است.
مرگ در جنگل و ۲۵ داستان از نویسندگان دیگر
مزدک
نام نویسنده : موریس سیماشکو
نام مترجم : مهدی سحابی
مزدک رمان تاریخی بسیار موفقی است که با اتکا به واقعیت های تاریخی و با بهره گرفتن از زبان گویا و بی محدوده رمان، چگونگی جنبش بزرگ مزدک و زمینه های اجتماعی و تاریخی آنرا باز می گوید. در این کتاب خواننده نه تنها با تاریخچه جنبش مزدکی که همچنین با شرایطی که این نهضت در آن پدید آمد و گسترش یافت، آشنا می شود... (مهدی سحابی)
مسافر و مهتاب
آنتال صرب
ترجمه: فرناز حائری
ماجراجویی رویایی آنتال صرب، مانند مرشد و مارگاریتا اثر بولگاکف، ترکیبی مست کننده و کاملا فردی از جادو، جنون، عشق جنسی و تهدید است.
مسافر و مهتاب از مشهورترین رمانهای ادبیات معاصر مجارستان، از آنجا آغاز میشود که زوجی برای ماه عسل وارد ایتالیا میشوند. با ورود به ونیز گذشته دوباره جان میگیرد، خاطرات دوران نوجوانی و عصیانگری و حلقهٔ دوستان قدیمی زنده میشوند، دیدار کوچهها و فضاهای شهر جرقهای میشود برای تحولات روحی و عاطفی. ملاقاتهای ناگهانی و خبرهای نو به این تحولات دامن میزنند و جملگی دست به دست هم میدهند تا گذشته در اکنون زنده شود و نوسان میان این دو داستانی سرشار از جزئیات و وقایع پدید بیاورد در کشاکش عمیقترین احساسات عواطف بشری.
معماهایی برای رازگشایی از عالم
تمایلی ذاتی داریم که بدانیم چیزها چطور کار میکنند. امید داریم که در اطراف خود الگوهایی را مشاهده کنیم که ما را در انتظارمان از آنچه در آینده رخ میدهند یاری رسانند. کمّی کردن این الگوها فرایندی است که بهمرور انسان را به ابداع ریاضیات هدایت کرد. از این رو تعجبآور نیست که ریاضیات زبان طبیعی توصیف نحوۀ کارکرد طبیعت باشد. در واقع ریاضیات ستون فقرات فیزیک است که هدفش توصیف نحوۀ کارکرد جهان در بنیادیترین لایههای آن است. هرچه قوانین طبیعت را عمیقتر بفهمیم، همآنقدر به موضوعات پیشرفتهتری در ریاضیات احتیاج خواهیم داشت بهحدی که فیزیک امروزه بهخاطر پیچیدگی ریاضیاتیاش، به غیر قابل فهم بودن توسط غیرمتخصصان شهرت یافته است.
اما چنین درکی، سادگی قوانین فیزیک و زیبایی ریاضیات را در دستیابی به جوهر اصلی واقعیت فیزیکی نادیده میگیرد. خوشبختانه، غالباً این تفکرات محوری را میتوان با معماهای سادۀ ریاضی روشن ساخت. به اندازهای ساده که برای پرداختن به آنها و درک معنایشان نیازی به پیشزمینۀ وسیعی در فیزیک یا ریاضیات نیست. کار کردن روی معماهایی ریاضی از این دست نه فقط فرحبخش است، بلکه عمیقاً رضایتبخش نیز هست، زیرا آنها وراءِ معما بودنشان، معانی عمیقتری از واقعیت فیزیکی را در بر دارند. کامران وفا، از برندگان مدال دیراک در سال ۲۰۰۸، استاد کرسیِ هولیس در ریاضیات و فلسفهٔ طبیعی در دانشگاه هاروارد است. او با بهرهگیری از معماهایی ساده و قابلفهم اصول فیزیک را برای خوانندهٔ غیرمتخصص تبیین میکند. همچنین با نگاهی ریاضی به این اصول، به داد و ستد بین فیزیک و ریاضیات که بهشدت درهمتنیده اما عمیقاً با هم متفاوتاند، میپردازد. راهبرد او بر مقایسهٔ نگاههای مختلف و حتی متعارض به یک موضوع بنا شده است. او نشان میدهد که چگونه نگریستن از منظرهای مختلف به یک موضوع به غنای دانشمان از آن میانجامد. مثالها و معماهایی که او میآورد دورهٔ تاریخی وسیعی را شامل میشود: هم از تفکرات باستانی برای درک محیط و عالم بهره میبرد، مثلاً در تخمین ارتفاع اتمسفر؛ و هم از رویکردهای مدرن و نظریههای بسیار پیچیده و ژرف همچون نظریهٔ ریسمان که میکوشد جهان را در کوچکترین مقیاسها توصیف کند. «معماهایی برای رازگشایی از عالم» بررسی تحسینبرانگیزی است در مورد مفاهیم بنیادی فیزیک و ریاضی نوین در بستر طرح معما.
مغز و تاریخ
شاید بسیاری از خوانندگان فارسیزبان با نام ایوان پاولوف (برندهٔ جایزهٔ نوبل پزشکی ۱۹۰۴) و ایدهها و آزمایشهای او در مورد شرطیسازی آشنا باشند. مغز و تاریخ دربارهٔ مکتب عظیم پیکردشناسی [نوروفیزیولوژی] در روسیه و اتحاد شوروی است، مکتبی که پاولوف و آنوخین و لوریا از پیشگامان و سرآمدان آن بودهاند.
این کتاب که روایتی از شکلگیری و رشد این شاخهٔ مهم روانشناسی را در دسترس روانشناسان سراسر جهان قرار میدهد، نتیجهٔ دوران تحصیل نویسنده در شوروی در نیمهٔ اول دههٔ ۱۹۷۰ است و در کنار سایر آثار نویسنده سهم مهمی در معرفی روانشناسی شوروی بهویژه آراء و آثار لِو ویگوتسکی به جهان غرب داشته است. ترجمهٔ فارسی افزون بر کتابشناسی روزآمد منابع انگلیسی و فارسی، حاوی یادداشتی از نویسنده نیز هست که برای این ترجمه نگاشته است.
مقدمهای فلسفی بر علوم شناختی
رُم هَره
ترجمه: دکتر حسین شیخرضائی و مجید داودی بنی
این کتاب نخستین متن اساسی در ارائهٔ یک بررسی جامع از علوم شناختی در معنای کامل آن است. رویکرد ویژۀ هره به علوم شناختی، رویکردی ترکیبی است: میان دو قطب اصلی موجود در علوم شناختی، یعنی رویکرد گفتمانی محض از یک سو و رویکرد عصبزیستشناختی محض از سوی دیگر، رویکردی میانه وجود دارد که در آن سه دستور زبان شخصبنیاد، انداموارهبنیاد و ملکولبنیاد با یکدیگر همساز میشوند. برای رسیدن به چنین تعادلی، هره در فصول مختلف کتاب نخست میکوشد هستیشناسی واقعگرایانه و قابلدفاعی برای روانشناسی و علوم شناختی فراهم آورد. آنگاه از خلال معرفی ابزارهایی مفهومی، مانند مدل، دستور زبان، معنا، جهتمندی، هنجارمندی و موضعمندی، نوعی مطالعۀ غیرتقلیلگرایانه و غیرشیءانگارانه از قلمرو انسان و جهان اجتماعی او پیشنهاد میکند. دست آخر، نشان میدهد که این برنامۀ پیشنهادی چگونه میتواند با نمونهها و مسائل انضمامی و ملموس روبهرو شود و در کجا از رویکردهای رایج فاصله میگیرد.
مگس ها
پایتخت در خطر سقوط است و نیروهای وییا و ساپاتا شهر را ترک میکنند و مردم وفادار به انقلاب نیز در پی آنان جلای وطن میکنند. سیاستمداران، کارمندان، ژنرالها و افسران «ارتش سابق فدرال»، دکترها، معلمها، زنان راحت طلب تهی مغز، زنان بدکاره، و خلاصه همه کسانی که کوته نظرانه به وییا دل بسته بودند، نومیدانه میکوشند بگریزند تا به دست سربازان سرخپوست قبیلهٔ «یاکی» کشته نشوند. این فراریان هراسان در یک واگن بهداری گرد میآیند و در سراسر شبی هولناک، حدسهای دیوانه وار خود را بلغور میکنند.
ماریانو آسوئلا را «رمان نویس انقلاب» نامیده اند. او نخستین رمان نویس انقلاب مکزیک است و دیگر نویسندگان متعهد مکزیک تحت تأثیر او بوده اند. مگسها از نخستین و مهمترین رمانهای آسوئلاست که در دورهٔ دیکتاتوری پورفیریو دیاس نوشته است.
منظومهای از پدیدههای حیاتی
آخرین روزهای دسامبر ۲۰۰۴. دهکدهای دورافتاده در چچن. حوا، دختربچهٔ هشت ساله در جنگل پناه گرفته است. سربازان روس را میبیند که پدرش را میبرند و خانهشان را به آتش میکشند. احمد، همسایه و دوست دیرین پدرش، او را با خود میبرد و به بیمارستان بمبارانشدهای پناه میبرند که سونیا، یگانه پزشک آنجا، به مداوای مجروحان جنگ داخلی مشغول است. و در طی پنج روز پرماجرا سونیا، ناتاشا، احمد، حوا، حسن و رمضان به گذشتههایشان برمیگردند تا اسرار درهمپیچیدهای از عشق و خیانت و بخشش را برملا کنند که زندگی آنها را به هم وصل میکند و سرنوشتشان را رقم میزند.
- کتاب برجستهٔ سال نقد کتاب نیویورک تایمز - کتاب برجستهٔ سال واشینگتن پست - بهترین کتاب سال نقد کتاب کرکاس