جهان نويسندگان و مترجمان كتاب

خلاصه کتاب شهریار از ماکیاولی

شاهزاده اثر ماکیاولی مقدمه ای بر سیاست واقعی است. درک این نکته مهم است که مخاطب ماکیاولی یک شاهزاده است. تعداد کمی می توانند خود را شاهزاده در دنیای مدرن بدانند، و بسیاری از بینش های این کتاب شامل جنگ، نحوه ساختن و حفظ موفقیت آمیز یک امپراتوری، و نحوه رفتار با رعایا است – هیچ یک از اینها مسائل عملی نیستند که اکثر مردم به آن فکر می کنند. با این حال، بخش هایی از کتاب وجود دارد که به طور کلی به روانشناسی انسان مربوط می شود و این بخش ها توجه من را به خود جلب کرد.

ماکیاولی شیطان یا شرور نیست. در حالی که نام او در فرهنگ عامه مترادف با فریب است، زمینه فلسفه او انگیزه های او را توضیح می دهد. فلسفه او یک فلسفه عملگرایانه است. اساساً شامل سنجیدن دو گزینه بد و تعیین اینکه کدام یک بدتر است. برای یک شاهزاده، اولویت این نیست که همه او را دوست داشته باشند، بلکه حفظ نظم است تا دولت در هرج و مرج متلاشی نشود.

اینطور نیست که پرخاشگری همیشه خوب یا همیشه بد باشد، بلکه در برخی موارد، پرخاشگری بدتر از عدم پرخاشگری است.

اگر به طبیعت انسان آنگونه که هست علاقه مند هستید و نه آن چیزی که امیدوارید آن باشد، ارزش زیادی در ایده های ماکیاولی خواهید دید.

اراده به قدرت
ماکیاولی به شاهزاده ای که برایش می نویسد توصیه می کند که بسته به موقعیت چه کاری انجام دهد. رفتار پیش‌فرض خوب بودن است و ماکیاولی از نظر اخلاقی نیهیلیستی یا نسبی‌گرا نیست. او تصدیق می کند که برخی از اقدامات به طور عینی بدتر از سایرین هستند، اما رفتار فریبکارانه، سخت یا پرخاشگرانه گاهی اوقات برای جلوگیری از فجایع بزرگتر در آینده ضروری است.

آرزوی به دست آوردن در حقیقت بسیار طبیعی و رایج است و انسان ها همیشه در صورت امکان این کار را انجام می دهند و به همین دلیل مورد ستایش قرار می گیرند و سرزنش نمی شوند. اما هنگامی که آنها نمی توانند این کار را انجام دهند، اما به هر وسیله ای بخواهند این کار را انجام دهند، حماقت و سرزنش وجود دارد.

ماکیاولی در مورد ایجاد یک نظم جدید رادیکال هشدار می دهد. مردم به وضعیت موجود عادت کرده اند و از تغییر خوششان نمی آید. این توصیه استاندارد است. اگر ایده های جدیدی دارید، باید صبور باشید. استارت‌آپ‌ها سال‌ها طول می‌کشند تا مورد توجه قرار گیرند، سیاستمداران ماه‌ها را صرف کمپین‌های سیاسی می‌کنند و چندین بار ایده‌های مشابه را تکرار می‌کنند تا جذابیت گسترده‌ای پیدا کنند، موسیقی ناآشنا و عجیب بعید است که به مخاطبان اصلی برسد.

و باید به خاطر داشت که در دست گرفتن هیچ چیز سخت‌تر، انجام دادن خطرناک‌تر، یا در موفقیت آن نامطمئن‌تر، پس از آن وجود ندارد که در معرفی نظم جدیدی از چیزها پیشگام شوید. زیرا مبتکر برای دشمنان همه کسانی را دارد که در شرایط قدیم خوب عمل کرده اند و مدافعان ولرم در کسانی که ممکن است در شرایط جدید خوب عمل کنند. این خونسردی تا حدی ناشی از ترس از مخالفان است که قوانین را در کنار خود دارند و تا حدودی از ناباوری مردانی که تا زمانی که تجربه طولانی از آنها نداشته باشند به آسانی به چیزهای جدید اعتقاد ندارند.

شما فکر می کنید که یک فلسفه فریبکارانه از شما می خواهد از دیگران سوء استفاده کنید، اما ماکیاولی این را توصیه نمی کند. به گفته او، بهتر است ارتش خود را داشته باشید و سلاح های خود را داشته باشید. حکمت در اینجا این است که وقتی ارتش خود را داشته باشید کنترل را به دست می آورید. در تجارت، و همچنین در جنگ، وقتی ارتشی را استخدام می کنید تا برای شما بجنگد، یا یک تجارت دیگر را برای انجام کارتان استخدام می کنید، خودتان را از انجام همه کارها نجات می دهید، اما همچنین خود را در معرض آسیب پذیری ها قرار می دهید.

همچنین می‌خواهم نمونه‌ای از عهد عتیق را که در مورد این موضوع قابل اجراست به خاطر بیاورم. داوود خود را به شائول پیشنهاد داد تا با جالوت، قهرمان فلسطینی بجنگد، و شائول برای شجاعت دادن به او، او را با سلاح های خود مسلح کرد. که داوود به محض اینکه آنها را بر پشت خود داشت رد کرد و گفت که نمی تواند از آنها استفاده کند و می خواهد با بند و چاقوی خود با دشمن روبرو شود. خلاصه اینکه آغوش دیگران یا از پشتت می افتند یا سنگینت می کنند یا سریع می بندند.

عشق یا ترس
ماکیاولی در مورد این سوال معروف که دوست داشتن بهتر است یا ترساندن می گوید:

ممکن است پاسخ داده شود که باید آرزو داشت که هر دو باشند، اما، از آنجا که به سختی می‌توان آنها را در یک شخص متحد کرد، ترس از او بسیار امن‌تر از دوست داشتن است، زمانی که باید از یکی از این دو صرف نظر کرد. زیرا این باید به طور کلی در مورد مردان ادعا شود که آنها ناسپاس، بی ثبات، دروغگو، ترسو، طمع هستند، و تا زمانی که شما موفق شوید کاملاً مال شما هستند. خون و مال و جان و فرزندان خود را به شما تقدیم می کنند، چنانکه در بالا گفته شد، در صورتی که نیاز بسیار دور باشد. اما وقتی نزدیک می شود، علیه شما روی می آورند. و آن شاهزاده ای که با اتکا به وعده های آنان، از احتیاطات دیگر غافل شده، تباه می شود. زیرا دوستی هایی که از طریق پرداخت به دست می آید، نه با بزرگی و بزرگی فکر، ممکن است در واقع به دست آید، اما تضمین نمی شود و در زمان نیاز نمی توان به آن اعتماد کرد. و انسانها در آزار و اذیت کسی که محبوب است نسبت به کسی که از او میترسند، سختی کمتری دارند، زیرا عشق با پیوند تعهد حفظ می شود که به دلیل پستی افراد، در هر فرصتی به نفع آنها از بین می رود. اما ترس شما را با ترس از مجازات که هرگز ناکام نمی ماند حفظ می کند. با این حال، یک شاهزاده باید ترس را به گونه ای برانگیزد که اگر عشق را به دست نیاورد، از نفرت دوری کند. زیرا او به خوبی می تواند ترسیدن را تحمل کند در حالی که منفور نیست، که تا زمانی که او از دارایی شهروندان و رعایا و از زنان آنها دوری کند همیشه ادامه خواهد داشت.

ظواهر
ماکیاولی بر اهمیت ظاهر تأکید می کند. مردم شما را بر اساس شخصیتی که هستید قضاوت نمی کنند، بلکه بر اساس برداشتی که از شما دارند قضاوت می کنند. و به همین دلیل، بهتر است ویژگی هایی را نشان دهید که باعث می شود آنها به شما احترام بگذارند، حتی اگر خودتان آنها را ندارید. به نظر می رسد که این دوگانه است، اما منظور ماکیاولی این است که طبیعت انسان دوگانه است.

مردم آن طور که هستند رفتار نمی کنند و هیچ فردی فقط یک راه برای بودن ندارد. ما ترکیبی از ایده های مختلف هستیم. ساده انگارانه و ساده انگارانه است که فرض کنیم مردم یا این هستند یا آن، بلکه ما ترکیبی از طبیعت های اغلب متضاد هستیم. برای این منظور، در حالی که داشتن ویژگی‌های فضیلت‌آمیز مهم است، داشتن ویژگی‌های با فضیلت مهم‌تر است. برای درک منطق پشت این، شخصی را تصور کنید که با فضیلت است اما سعی نمی کند اینطور در انظار عمومی ظاهر شود، و فرد دیگری را تصور کنید که با فضیلت نیست اما در انظار عمومی با فضیلت ظاهر می شود. به نظر شما با چه کسی با احترام، عشق و تحسین بیشتر رفتار می شود؟

داشتن تمام صفات خوبی که برشمردم برای یک شاهزاده ضروری نیست، اما داشتن آنها ظاهراً ضروری است. و من به جرأت خواهم گفت که داشتن آنها و همیشه رعایت آنها مضر است و اینکه ظاهراً داشتن آنها مفید است. مهربان، وفادار، انسان دوست، دیندار، راستگو و درست جلوه کنید، اما با ذهنی به گونه ای که اگر اقتضا کنید چنین نباشید، ممکن است بتوانید و بدانید چگونه به خلاف آن تغییر کنید. بنابراین لازم است او باید ذهنی آماده داشته باشد که بر اساس آن بادها و تغییرات بخت و اقبال آن را بچرخاند، با این حال، همانطور که در بالا گفتم، اگر بتواند از انجام آن اجتناب کند، از خوبی منحرف نشود، اما اگر مجبور شود، بداند چگونه برای تنظیم در مورد آن. همه آنچه را که به نظر می‌آیید می‌بینند، تعداد کمی واقعاً می‌دانند که چه هستید، و آن تعداد کمی جرأت نمی‌کنند با عقاید بسیاری مخالفت کنند، کسانی که عظمت دولت را برای دفاع از آنها دارند. و در اعمال همه انسانها و به ویژه شاهزادگان، که احتیاط به چالش کشیدن آنها نیست، شخص بر اساس نتیجه قضاوت می کند.

سیاست خوب
همچنین به ما از خودداری از جانبداری هشدار داده شده است. شما فکر می کنید که کار هوشمندانه سیاسی این است که از جانبداری یک حزب به قیمت طرف دیگر خودداری کنید تا از دشمن سازی جلوگیری کنید، اما ماکیاولی معتقد است که این رفتار مضر است زیرا احترام هر دو طرف را از دست می دهید.

یک شاهزاده نیز زمانی مورد احترام است که دوست واقعی یا دشمن واقعی باشد، یعنی بدون هیچ قید و شرطی خود را به نفع یک طرف در برابر طرف دیگر اعلام کند. کدام مسیر همیشه سودمندتر از بی طرفی ایستادن خواهد بود. زیرا اگر دو نفر از همسایگان قدرتمند شما به هم برسند، چنان شخصیتی دارند که اگر یکی از آنها پیروز شود، یا باید از او بترسید یا نه. در هر صورت، همیشه برای شما سودمندتر خواهد بود که خودتان را اعلام کنید و به شدت جنگ کنید. زیرا در حالت اول، اگر خود را اعلام نکنید، به طور متغیر طعمه فاتح خواهید شد، به رضایت و رضایت او که تسخیر شده است، و هیچ دلیلی برای ارائه و یا چیزی برای محافظت نخواهید داشت. یا برای پناه دادن به شما زیرا کسى که پیروز مى شود، دوستان مشکوکى را نمى خواهد که در زمان آزمایش او را یاری نکنند. و کسی که ببازد به تو پناه نخواهد داد، زیرا تو با میل و رغبت، شمشیر در دست، سرنوشت او را خواستار نشدی.

تطبیق پذیری
مهمتر از همه، ماکیاولی به اهمیت پویا بودن معتقد است. اگر خواهان ثبات و نظم هستید، و نتوانید خود را دوباره اختراع کنید، یا در زمان فرا رسیدن زمان، طرز فکر خود را تغییر دهید، زمانی که شرایط دیگر مثل قبل نباشد بیشترین آسیب را خواهید دید.

من می گویم که شاهزاده ای را می توان امروز شاد و فردا ویران کرد بدون اینکه تغییری در خلق و خوی و منش نشان داده باشد. من معتقدم که این اولاً ناشی از دلایلی است که قبلاً به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته است، یعنی اینکه شاهزاده ای که کاملاً به ثروت متکی است وقتی تغییر می کند از دست می رود. من همچنین معتقدم کسی موفق خواهد بود که اعمال خود را بر اساس روح زمانه هدایت کند و کسی که اعمالش مطابق با زمانه نباشد موفق نخواهد بود. زیرا انسانها در اموری دیده می شوند که به غایتی منتهی می شود که هر انسانی در پیش دارد، یعنی جلال و ثروت، تا با روش های مختلف به آنجا برسد. یکی با احتیاط، دیگری با عجله. یکی به زور، دیگری با مهارت. یکی با صبر و دیگری با مخالفت. و هر کدام با روشی متفاوت در رسیدن به هدف موفق می شوند. همچنین می توان دو مرد محتاط را دید که یکی به پایان خود می رسد و دیگری شکست می خورد. و به همین ترتیب، دو مرد با رعایت موارد مختلف به یک اندازه موفق هستند، یکی محتاط و دیگری تندخو. همه اینها از هیچ چیز دیگری ناشی نمی شود جز اینکه آیا آنها در روش های خود با روح زمان مطابقت دارند یا نه. از آنچه گفتم نتیجه می‌شود که دو مرد که متفاوت کار می‌کنند اثر یکسانی دارند و از دو کار مشابه، یکی به هدف خود می‌رسد و دیگری نمی‌رسد. تغییرات در اموال نیز از اینجا ناشى مى شود، زیرا اگر براى کسى که با احتیاط و صبر بر خود حکومت کند، روزگار و امور به گونه اى همسو شود که اداره او موفق باشد، ثروتش حاصل مى شود; ولى اگر روزگار و امور عوض شود، اگر عملش را عوض نکند، تباه مى شود. اما معمولاً یک مرد به اندازه کافی محتاط دیده نمی شود که بداند چگونه خود را با تغییر سازگار کند، هم به این دلیل که نمی تواند از آنچه طبیعت او را به انجام آن تمایل دارد منحرف شود، و هم به این دلیل که همیشه با انجام یک رفتار موفق بوده است، نمی تواند متقاعد شود که خوب است که آن را ترک کنیم. و بنابراین، انسان محتاط، وقتی زمان ماجراجویی فرا می رسد، نمی داند چگونه این کار را انجام دهد، از این رو ویران می شود. اما اگر او رفتار خود را با زمان تغییر می داد، بخت تغییر نمی کرد.

به گفته ماکیاولی، «بخت به نفع شجاعان است» و در دنیایی که وضعیت موجود دائماً در حال مختل شدن است، کسانی که از مزیت برخوردارند، کسانی هستند که حاضرند خطراتی را بپذیرند که دیگران انجام نمی‌دهند. این مستلزم تغییر ماهیت خود، همانطور که در بالا ذکر شد، و شروع به ماجراجویی ها و مسیرهایی است که به خوبی شناخته شده یا درک نشده اند.

بنابراین نتیجه می‌گیرم که بخت متحول است و انسان در راه خود ثابت قدم است، تا زمانی که این دو با هم توافق داشته باشند، انسان‌ها موفق هستند، اما زمانی که از هم جدا می‌شوند ناموفق هستند. من به نوبه خود می‌دانم که ماجراجویی بهتر از محتاط بودن است، زیرا ثروت یک زن است و اگر می‌خواهید او را زیر دست نگه دارید، باید او را بزنید و بد استفاده کنید. و دیده می شود که او به خود اجازه می دهد تا توسط افراد ماجراجو تسلط یابد تا کسانی که سردتر سر کار می روند. بنابراین، او همیشه زن گونه است، عاشق مردان جوان است، زیرا آنها کمتر محتاط، خشن تر، و با جسارت بیشتری به او فرمان می دهند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *