جهان معرفی و نقد كتاب

خلاصه کتاب خدا: تاریخ بشری اثر رضا اصلان

داستانی درباره چگونگی توسعه و تکامل ایده خدا، از منظر انسان‌شناختی و نه مذهبی. نویسنده اهل ایران است و مسلمان به دنیا آمده، به مسیحیت گرویده، سپس دوباره مسلمان شده است، بنابراین با ادیان متعدد آشنایی دارد.

انسانها غریزه اعتقاد به خدا را دارند و از دوران ماقبل تاریخ چنین کرده اند. نقاشی‌ها و نقش‌های دستی در غارها یافت شد، اما این مکان‌ها مکان‌های مذهبی و تشریفاتی بودند، نه مکان‌هایی که مردم در آن زندگی می‌کردند. دین هیچ مزیت مستقیمی برای ما فراهم نمی کند (استدلال های مربوط به انسجام اجتماعی و نوع دوستی قابل بررسی نیستند)، بلکه به عنوان یک محصول جانبی یک مکانیسم بقا باعث می شود ما ویژگی های انسانی را در چیزهای بی جان ببینیم. ما این را به ماوراء طبیعی نسبت می دهیم و این اساس دین را تشکیل می دهد.

انقلاب نوسنگی زمانی است که انسان ها برای اولین بار از سبک زندگی شکارچی به کشاورزی شروع کردند. نویسنده استدلال می کند که دین مقدم بر این گذار بوده است: گلبکلی تپه قبل از کشاورزی توسط مردمان شکارچی-گردآورنده ساخته شده بود و این سکونت در همان مکان برای مدت طولانی امکان کشاورزی را فراهم می کرد.

ما تمایل داریم که خدایان خود را انسان سازی کنیم، اما فقط تا حدی، زیرا اگر نقص های انسانی بیش از حد داشته باشند، دیگر خدایی نمی شوند. بیشتر ادیان شرک بودند، دو تلاش برای توحید در مصر و ایران واقعاً به نتیجه نرسید. مشکل این بود که نسبت دادن خصوصیات متناقض به یک خدای واحد سخت بود. این با انتزاعی تر کردن خدا حل می شود. یهودیت اولین دین توحیدی بود. بنی اسرائیل به عنوان زیر گروهی از کنعانیان شروع به کار کردند، اما تا زمانی که از بابلی ها شکست خوردند، یکتاپرست نشدند.

مسیحیت به عنوان یک فرقه یهودی آغاز شد که به عیسی مسیح به عنوان یک خدا اعتقاد داشتند. با این حال، برای مدتی مشخص نبود که چه رابطه ای بین عیسی و خدای قدیمی یهوه وجود دارد، و برخی از مسیحیان اولیه معتقد بودند که آنها دو خدای جداگانه هستند که دشمن یکدیگر هستند. این موضوع در زمان امپراتور کنستانتین حل شد و تعبیر تثلیث مقدس شکل گرفت. اسلام در قرن هفتم توسط پیامبری محمد ظهور کرد که ادعا می کرد از خدای الله وحی دریافت کرده است. این دین اشتراکات زیادی با یهودیت داشت، اما از همه مهمتر خدا خدایی مجرد است که شکل انسانی ندارد.

***********************************

این روزها ممکن است به نظر برسد که مردم دین را به بنیادگرایان واگذار کرده اند، اما اینطور نیست. دین برای همیشه وجود داشته است و احتمالاً به این زودی ها به جایی نخواهد رفت.

در واقع، داستان دین بشری قبل از اینکه انسان ها وجود داشته باشند آغاز می شود. ما غارهای نئاندرتال را با محراب های سنگی دایره ای پیدا کرده ایم که قدمت آن به ۱۷۶ هزار سال پیش می رسد، که به این معنی است که بیان مذهبی پیش از انسان خردمند است. حدود ۴۰ هزار سال پیش، ما شروع به دیدن غارهای اسطوره ای کردیم که در آن اجداد اولیه ما نقاشی هایی می ساختند که می توان آنها را کتاب مقدس در نظر گرفت. آنها در ابتدا نقاط اسرارآمیز را نقاشی کردند، به دنبال آن نقش کف دست، حیوانات، و در حدود ۱۸۰۰۰ قبل از میلاد، اولین تصویری از یک خدا – ارباب حیوانات – را نقاشی کردند. اینجاست که رضا اصلان، نویسنده، محقق و نیروی چندرسانه ای کتاب باریک و در عین حال جاه طلبانه خدا: تاریخ بشری را آغاز می کند. این داستان این است که چگونه انسان ها خدا را با حرف بزرگ G خلق کرده اند و کاملاً شگفت انگیز است.

خدای اصلان آخرین نسخه اضافه شده به ژانر کتاب های محبوب خدا است – تاریخ خدا اثر کارن آرمسترانگ، اختراع خدا اثر توماس رومر و بیوگرافی خدا از جک مایلز. چرا به دیگری نیاز داریم؟ در حالی که هر کدام مزایا و معایب خاص خود را دارند، سهم اصلان منحصر به فرد است. برای یک چیز، نوشته‌های او به‌طور غیرقابل استدلالی تند و تیز است، و بنابراین خواندن خدای او به سادگی بسیار لذت‌بخش‌تر است. سپس شیب او وجود دارد، با کتابش که «تاریخی از چگونگی انسان سازی خدا» است، نشانی از اجبار ما برای نشان دادن ویژگی های انسانی بر خدا. همانطور که او در مقدمه می نویسد، “این ما هستیم که خدا را به شکل خود شکل داده ایم، نه برعکس.” در نهایت، این محدوده وسیعی است که اصلان پیرامون موضوع می پیچد، و داستان را با شواهد باستان شناسی از گذشته مذهبی ما قبل از تاریخ، و دیگر دیدگاه های علمی مدرن در مورد دین به عنوان مجموعه ای از فعالیت های انسانی به نمایش می گذارد.

به منظور درک چگونگی توسعه دین در وهله اول، اصلان نظریه های ادوارد برنت تایلور، ماکس مولر، امیل دورکیم، زیگموند فروید و کارل جی یونگ را بررسی می کند. این متفکران متعجب بودند که آیا انگیزه دینی از نظر تکاملی مفید است یا تأثیر اخلاقی منحصر به فردی بر جامعه دارد. اصلان نتیجه گیری آنها را رد می کند و نظریه های جدیدتر را بررسی می کند، مانند ایده دستگاه تشخیص آژانس بیش از حد حساس (HADD، به نام دانشمند شناختی جاستین بارت)، یک فرآیند بیولوژیکی عمیق که باعث می شود عامل انسانی را در پس هر رویداد غیرقابل توضیحی فرض کنیم، و اساساً این کار را انجام می دهد. می گوید که دین در درجه اول یک پدیده عصبی است. سپس نظریه ذهن وجود دارد که توسط آن فیلسوفان و دانشمندان علوم شناختی تلاش می کنند توانایی ما را برای اندیشیدن به دیگران با همان عباراتی که ما درباره خود می اندیشیم توضیح دهند.

برخی از این دانشمندان فکر می‌کنند که چنین نظریه‌هایی منشأ انگیزه مذهبی را توضیح می‌دهند، اما اصلان خاطرنشان می‌کند که آنها توضیح نمی‌دهند که چرا انسان‌های اولیه در وهله اول معتقد بودند که روح دارند. از نظر او، منشأ انگیزه مذهبی «نتیجه چیزی بسیار ابتدایی‌تر و دشوارتر برای توضیح است: باور شهودی ریشه‌دار و کاملاً تجربی ما که ما، هر چه که هستیم، روح‌های مجسم شده‌ایم». و بنابراین او ما را به تاریخ دینی خود بسیار به عقب می برد – تا عدن.

گوبکلی تپه که به آن «معبد عدن» نیز گفته می‌شود، یک مجموعه معبد است که در بالای تپه‌ای در نزدیکی اورفا، در ترکیه امروزی قرار دارد. این بنا در پایان آخرین عصر یخبندان، بین ۱۴ هزار تا ۱۲ هزار سال پیش ساخته شد – حداقل شش هزار سال قبل از استون هنج، و هفت هزار سال قبل از اولین هرم مصر. جدی پیره قدمت آن به پیش از توسعه کشاورزی و تولد تمدن می رسد. این باعث می‌شود که اصلان بنویسد که کشاورزی باعث نمی‌شود انسان‌ها در شهرها ساکن شوند، جایی که هنر و فناوری را توسعه دادند. او با برگرداندن این ایده به طور گسترده پذیرفته شده، می گوید که مکان های مذهبی مانند گوبکلی تپه نشان می دهد که انتقال از دوران پارینه سنگی به عصر نوسنگی بیشتر به دلیل تولد مذهب سازمان یافته بوده است.

از آنجا اصلان در طول زمان به ظهور مانیسم، پرستش اجدادی که در حدود ۸۰۰۰ سال قبل از میلاد آغاز شد، و به تولد شرک در سومر بین النهرین می رسد. به نظر می رسد اختراع نوشتن در شهر سومری اوروک در حدود ۴۵۰۰ سال قبل از میلاد اتفاق افتاده است و تا ۲۶۰۰ قبل از میلاد انسان ها می توانند برای اولین بار یادداشت کنند که خدایان چگونه بودند. با نشان دادن ایده اصلی اصلان – که انسان ها همیشه “اجباری برای انسانی کردن امر الهی” داشته اند – خدایان (ilu) که سومری ها توصیف کردند کاملاً شبیه انسان بودند:
خدایان سومر از مادرانی متولد شدند که در جوانی آنها را شیر می دادند. آنها پدرانی داشتند که با بزرگتر شدن با آنها درگیر شدند. آنها عاشق شدند و ازدواج کردند. آنها رابطه جنسی داشتند و بچه هایی به دنیا آوردند. آنها با خانواده خود در خانه ها زندگی می کردند و خویشاوندانی داشتند که با آنها تیره های غول پیکر آسمانی تشکیل می دادند. می خوردند و می آشامیدند و از کار شاکی بودند. با هم دعوا و دعوا کردند.

در نهایت بین النهرینی ها پانتئونی متشکل از بیش از سه هزار خدا را پرستیدند که برای هر کدام بت هایی وجود داشت. تحولات مشابهی در مصر، هند و یونان رخ داد، جایی که خدایان همیشه با اصطلاحات انسانی توصیف می شدند. آنها بر سر حسادت های کوچک با هم دعوا می کردند، مشکلات خانوادگی داشتند، خلق و خوی خوب و بد نشان می دادند و «می توانستند همه چیز را دانا باشند یا به سادگی احمق باشند».

برخی از این نظام‌های دینی را می‌توان به‌عنوان تک‌گرایی، پرستش یک خدا با اذعان به وجود خدایان بسیار دیگر توصیف کرد. با این حال، شکل غالب بیان معنوی در حکومت‌های سلطنتی باستان، هنوتائیسم بود، این باور که «خدای متعالی، توانا و فراگیر که به‌عنوان خدای اصلی بر مجموعه ای از خدایان پایین‌تر که به همان اندازه شایسته پرستش بودند، عمل می‌کرد». در مقابل، توحید «تنها پرستش یک خدا و نفی همه خدایان دیگر» است.

اولین باری که چنین چیزی در حدود سال ۱۳۵۳ قبل از میلاد در مصر رخ داد، زمانی که آخناتون خدای خورشید آتن را به مقام خدای یگانه ارتقا داد. آخناتون برای اجرای دین توحیدی خود، با لشکری از شهری به شهر دیگر، بت‌های خدایان دیگر را در هم شکست و حتی نام آنها را از اسناد پاک کرد، «چیزی کمتر از یک قتل عام علیه خدایان مصر» منتشر کرد. با این حال، هنگامی که آخناتون درگذشت، جنبش توحیدی او نیز با او مرد. ما هنوز هیچ مدرکی نداریم که نشان دهد آخناتون مفهوم توحید خود را از کجا آورده است.

بین سال‌های ۱۵۰۰ تا ۵۰۰ پیش از میلاد (اصلان در ۱۱۰۰ پیش از میلاد مستقر می‌شود)، یک کشیش ایرانی به نام زرتشت اسپیتاما با دریافت وحی از اهورامزدا، اولین پیامبر جهان شد، اصطلاحی که به معنای «خداوند خردمند» است، اما به خدایی بدون نام اطلاق می‌شود. زیرا او تنها خدای جهان بود. زرتشت اولین کسی بود که الهیات دوگانه‌ای بهشت و جهنم را ترویج کرد و دیگر خدایان را به «فرشتگان» و «شیاطین» تقلیل داد. اما توحید زرتشتی عمر کوتاهی داشت. در قرن ششم قبل از میلاد احیا شد، اما مغان کوروش کبیر خدای واحد را به دو خدا تبدیل کردند – یکی خیر و یکی شر.

اسرائیلی‌ها در حدود ۱۲۰۰ سال قبل از میلاد به صحنه رسیده بودند، و کتاب مقدس پنهان نمی‌کند که عبرانیان اولیه به‌طور اصلاح‌ناپذیری خدایان دیگری مانند بعل و الهه‌های اشره، آنات و آستارت را می‌پرستیدند. اینها اعضای قبیله ال، خدای اصلی پانتئون کنعانیان هستند، که اصلان می نویسد، “اغلب به صورت یک گاو نر یا گوساله تصویر می شد.” اما نه – نمادهای حیوانات گاو در آیین باستانی خاور نزدیک به شکل غیرقابل انعطافی منظم بودند. الهه ها به صورت گاو تصویر می شدند. ال، خدای پدر، تنها به صورت یک گاو نر به تصویر کشیده شد. (اگر به صورت گوساله به او توهین شود!) با این حال خدایی وجود داشت که اغلب با گوساله نمادین بود و نامش یهوه است.

کتاب مقدس از چندین نام برای اشاره به خدا استفاده می کند، دو نام اصلی الوهیم، که با وجود جمع بودن، معمولاً به سادگی به عنوان “خدا” ترجمه می شود، و YHWH که به طور سنتی به عنوان Adonai خوانده می شود و به عنوان “خداوند” ترجمه می شود. در پیدایش ۴:۱، حوا می‌گوید که «به کمک یهوه فرزند پسری به دست آورده است» ، به این معنی که این نام از ابتدا شناخته شده بود. اما به طور رسمی، یهوه برای اولین بار نام او را در خروج ۳:۱۵ به موسی فاش کرد و مدعی شد که او خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب است که به عنوان الشدای شناخته می‌شد. اکثر مؤمنان درک می کنند که این نام های مختلف به یک خدا اشاره دارد. با این حال، دو مکان ممکن در کتاب مقدس وجود دارد، جایی که به نظر می رسد که یهوه نه تنها از خداوند متمایز است، بلکه از او نیز پایین تر است: مزمور ۸۲ و تثنیه ۳۲: ۷-۹.

دو استثنا به سختی مبنای کافی برای ادعای قطعی به نظر می رسد. و با این حال اصلان با اطمینان کامل می نویسد که «واقعیت امر این است که این پدرسالاران کتاب مقدس [نوح، ابراهیم، اسحاق و یعقوب] خدای صحرای مدیانی به نام یهوه را نمی پرستیدند. آنها یک خدای کاملاً متفاوت را می پرستیدند – یک خدای کنعانی که آنها را ال می شناختند. یعنی یهوه الوهیم نیست. خدای پیدایش خدای خروج نیست. اصلان ادامه می‌دهد: «محققان قرن‌ها می‌دانستند که دو خدای متمایز مورد پرستش بنی‌اسرائیل در انجیل وجود دارد که هرکدام دارای نام‌های متفاوت، منشأ متفاوت و ویژگی‌های متفاوت هستند.» و بله، برخی از محققان قطعاً این را استدلال کرده اند، اما برخی دیگر شهادت در کتاب مقدس را در بهترین حالت مایل می دانند. متن یکسان را می توان به روش های مختلف خواند. به جای ارجاع به دو خدای جداگانه، می توان نام های مختلف را به عنوان نمایانگر جنبه های متضاد یک الوهیت درک کرد. ما واقعاً نمی دانیم، اما قاطعیت اصلان داستان بهتری را ایجاد می کند. و همانطور که او در Zealot و حتی بیشتر در اینجا ثابت شده است، او قطعا یک داستان سرای عالی است.

اصل کل روایت او در خدا بسیار ساده است:
داستان این که چگونه یکتاپرستی – پس از قرن ها شکست و طرد – سرانجام و برای همیشه در معنویت انسان ریشه دوانید، با این داستان شروع می شود که چگونه خدای ابراهیم، ال، و خدای موسی، یهوه، به تدریج در هم ادغام شدند و به یگانه و مفرد تبدیل شدند. خدایی که اکنون به عنوان خدا می شناسیم.

و در حالی که دانشگاهیان ممکن است این مسئله را مشکل ساز بدانند، بسیار عالی خواهد بود اگر بتوانیم زیرمتن کتاب مقدس عبری را به عنوان داستان غصب یک یهوه از موقعیت ال به عنوان خدای عالی شورای الهی، مانند بازی تاج و تخت آسمانی بخوانیم. این آخرین چیزی است که نویسندگان و ویراستاران کتاب مقدس از ما می خواهند که فکر کنیم، اما قدرت توضیحی رضایت بخشی دارد.

در هر صورت، اصلان درست می گوید که توحید آن گونه که ما می شناسیم، تنها در دوران تبعید بابلی قوام یافت. شاید شگفت انگیز باشد که اولین بیان یکتاپرستی بدون ابهام در کتاب مقدس در اشعیا ۴۴:۶، از قسمت دوم کتاب اشعیا، که با نام تثنیه-اشعیا شناخته می شود، رخ می دهد، که پس از سقوط اورشلیم، در ۵۸۷ ق.م. در اینجا خداوند اعلام می کند: «من اولین و آخرین هستم. غیر از من هیچ خدایی وجود ندارد.» اینطور نیست که او در میان خدایان بزرگتر است، اما خدایان دیگری وجود ندارند. بالاخره بعد از هزاران سال و دو بار اشتباه، توحید واقعی داریم. اما حدود پانصد سال بعد، این تحول خارق‌العاده در تاریخ دین «توسط فرقه‌ای از یهودیان آخرالزمانی که خود را مسیحی می‌خواندند، زیر پا گذاشته شد». چه بخواهید چه نخواهید، باید اعتراف کنید که اصلان صاحب سبک است.

با این ایده که عیسی جسم خداست، مسیحیان اولیه مجبور بودند برخی الاهیات بسیار دشوار را در نظر بگیرند. چگونه خدا می تواند هم عیسی باشد و هم خدا؟ علاوه بر این، چگونه می‌تواند یهوه – خدای حسودی که با خوشحالی به قتل عام کسی که از پرستش او کوتاهی کند دعوت می‌کند – همان خدای عشق و بخشش باشد که عیسی او را پدر می‌خواند؟ در حوالی زمانی که انجیل یوحنا در حال نگارش بود، یعنی سال ۱۰۰ میلادی، مارسیون نظریه دو خدایی را مطرح کرد که به دیتئیسم معروف است. باید دو خدا وجود داشته باشد: خدای خالق بی رحم کتاب مقدس عبری که به نام یهوه شناخته می شود، و خدای مهربان و مهربان که همیشه وجود داشته است اما برای اولین بار خود را در قالب عیسی مسیح به جهان نشان داد.  می دانیم که دیتیسم در نهایت به نفع تثلیث رد شد و خدا سه شد. ترتولیان کلمه تثلیث را ابداع کرد و پدران کلیسا این موضوع را روشن کردند: خدا پدر، پسر و روح القدس است، که هر کدام در آغاز زمان وجود داشته اند و الوهیت یکسانی دارند. در نهایت، به نظر می رسید همه چیز به پایان رسیده است.

اما نه. در قرن هفتم عربستان، چوپانی ۴۰ ساله که به پیامبر تبدیل شد تاجر به نام محمد از خدایی که او را الله می نامید، وحی دریافت کرد، تنها خدای باستانی عرب که به نظر می رسد هرگز توسط یک بت نمایش داده نشده است. محمد این خدا را با یهوه و الوهیم یکی دانست و گفت که در تمام مدت واقعاً خدا بود. او بقیه عمر خود را وقف جایگزینی ثنویت زرتشتی و تثلیث گرایی مسیحی با «نگرش یهودیان به خدا به عنوان یکتا» کرد و بدین وسیله اسلام را به اوج یکتاپرستی تبدیل کرد. اصلان داستان را با صوفیان و تصور همگانی آنها از خدا می بندد: با نفوذ در جهان، خدا همه چیز است و همه خداست. اما سپس اصلان با گفتن اینکه از آنجایی که انسانیت خود را به خدا فرافکنی می کنیم، خدا هستیم، آن را فراتر می برد. هر کدام از ما خدا هستیم.

این در آخرین فصل است که به طور ناگهانی از تاریخ الهیات به تعلیم تغییر می کند. اصلان به ما می گوید که ما باید «الوهیت جهان و هر موجودی را در آن بشناسیم و به همه و همه چیز طوری پاسخ دهیم که انگار خدا هستند – زیرا هستند». باشه حتما. اما آیا یکی از دلالت های این ایده که همه ما خدا هستیم این نیست که خدا واقعا وجود ندارد؟ آیا اصلان با تلاش برای درک و توضیح چیستی خدا به نفی خدا آمده است؟

در واقع، اصلان در سراسر کتاب استدلال می کند که ما “الهی” را انسانی کرده ایم. ما پانتئون خدایان را «به وجود آورده‌ایم» و «ابداع» کرده‌ایم و به آنها ویژگی‌های انسانی گوناگونی داده‌ایم و خدا را به شکل خود خلق کرده‌ایم. در حالی که این ممکن است درست باشد، این دیدگاه این احتمال را که خدایانی مانند یهوه و دیگر موجودات الهی وجود مستقلی داشته باشند – جدا از پیش بینی انسان ها، منع می کند. یعنی ایده اصلان اساساً باورهای مذهبی هر فرهنگ سنتی در جهان را نفی می کند. از آنجایی که به گفته خودش، او یک مؤمن است، من مطمئن هستم که اصلان می خواهد باورهای دیگران را درک کند، نه اینکه آنها را نادیده بگیرد، و با این حال، از قضا این کاری است که او در خدا انجام می دهد. خدا به عنوان یک شخصیت، در کتاب مقدس و قرآن به عنوان یک موجود معرفی شده است، نه یک الوهیت مبهم، بنابراین استدلال در غیر این صورت به معنای نفی نحوه ارائه او در این کتاب ها و همچنین نفی تعداد بسیاری از جوامع ایمانی از خدا است.

با این حال اصلان الوهیت را نفی نمی کند. در واقع اصلان با ارائه این ایده شاید متناقض مبنی بر اینکه انسان ها خدا هستند، به یک باور اساسی در معنویت معاصر اشاره می کند و آن اینکه فرد به خدا یا هر موجود الهی اعتقاد دارد یا کافر است، کمتر از رفتار مهربانانه، دلسوزانه و به عبارتی الهی اهمیت دارد. راهی که او پیشنهاد می کند، قدردانی از الوهیت در یکدیگر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *