ملیجک (روزنامه خاطرات غلامعلی خان عزیز السلطان)(۴جلدی)

به کوشش محسن میرزائی

تولد وی در بیست و یکم ماه رمضان سال ۱۲۹۵ قمری (۲۷ شهریور ۱۲۵۷ خورشیدی) بوده او فرزند میرزا محمدخان گروسی است. میرزا محمد خان را ملیجک اول و غلامعلی خان را ملیجک دوم می‌گویند.

وجه تسمیه ملیجک در واقع به این صورت بوده که: روزی این کودک یا همان برادرزاده امینه اقدس که تازه هم زبان باز کرده بود در حضور شاه با دیدن گنجشکی، به آن اشاره می‌کند و با زبان کردی و بیان شیرین کودکی و لهجه گروسی می‌گوید: (ملویجک، ملویجک) و این شیرین‌زبانی بسیار به دل ناصرالدین‌شاه می‌نشیند و این لغت را برای وی لقب قرار می‌دهد و به او ملیچک می‌گوید. ملیجک یا ملیچک تبدیل و تحریف همان ملویجک است.

به هر حال با خوش آمد شاه، و با وقوع اتفاق دیگری وی کاملاً مقرب درگاه شاه می‌شود و ماجرا از این قرار بوده که ناصرالدین‌شاه معمولاً در یکی از اتاق‌های کاخ زیر یک چلچراغ و روی زمین می‌خوابید. یکبار رختخواب شاه را پهن می‌کنند و ملیجک کوچک هم آنجا بوده. این کودک با اشاره و زبان کودکی از شاه می‌خواهد که رختخوابش را جابجا کند و جای دیگری بیندازد و شاه نیز به این خواسته کودک مورد علاقه‌اش عمل می‌کند. پس از گذشت مدتی آن چلچراغ ناگهان به زمین افتاد و از بین رفت. شاه این اتفاق را به فال نیک گرفت و کودک را فرشته نجات خود می‌دانست و از این پس بود که روز به روز، شدت علاقه شاه به کودک زیادتر می‌شد، به‌طوری‌که این کودک زشت و لاغر و لجوج را بیشتر از فرزندان خود دوست می‌داشت و پس از آن هیچ‌کس با هیچ خدمتی نتوانست به اندازه او محرم و مقرب درگاه شاه شود.

ملیجک خاطرات زندگی خویش را به خواهش احتشام‌السلطنه به نگارش درآورد و از سال ۱۳۱۹ قمری تا سال ۱۳۳۶ قمری مشغول به این کار بود. به عبارت دیگر وی ۶ سال بعد از ترور ولی نعمت خود، نوشتن خاطرات را آغاز کرد و زمانی قلمش را زمین گذاشت که شاه بر تخت نشسته احمدشاه قاجار بود.

خاطرات عبدالله بهرامی از آخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار

نویسنده: عبدالله بهرامی

درباره: ناصرالدین شاه قاجار، مظفرالدین شاه

نویسنده این کتاب دولتمردی ایرانی است که دوره مشروطیت را به صورت کامل درک کرده است. آنچه از فحوای نوشتاری بهرامی بر می‌آید، این است که وی حاکمان و صاحبان قدرت را مسبب اصلی نابسامانی‌ها و ضعف و انحطاط می‌داند که در رأس همه آنها شخص شاه و دربار قاجار و درباریان تراز اول قرار دارد: «این شاه (مظفرالدین شاه) استعداد تحصیل و مطالعه نداشت و [حتی] یک کلمه زبان خارجی [هم] نیاموخته بود. فارسی او هم ناقص و قدرت نوشتن یک کاغذ معمولی را فاقد بود... هنگامی که او به سلطنت رسید، ایران در یک سکوت مطلقی که نتیجه حکومت استبدادی و جابرانه پنجاه ساله بود، فرو رفته بود... در مرکز، میرزاعلی اصغرخان اتابک که از نوکرهای قدیمی ناصرالدین شاه بود و تقریباً تنها شخص مقتدر محسوب می‌گشت، به کلیه امور تسلط داشت.» جالب این است که بهرامی از امنیت جاری در ولایات به «خواب عمیق» تعبیر می‌کند و یادآور می‌شود: طبقه اعیان که تنها روشنفکران مملکت بودند، قوی‌ترین عمال استبداد محسوب می‌گشتند. به گمان نویسنده: این دسته به دلیل محروم شدن از خدمات درباری، از روی منفعت شخصی در زمره آزادیخواهان در آمدند. این مسئله به اضافه مسائلی دیگر و از جمله وارد شدن جرایدی که در خارج از ایران چاپ می‌شد: «سبب گردید که در خود مملکت یک فکر جدید و یک نهضت آزادیخواهانه جدیدی پیدا شود». توضیحاتی که در این بخش به خامه آمده، با جزء و کل خود، به مسئله پیدایش مشروطیت و استقرار آن مربوط می‌شود.

ضد خاطرات (جلد گالینگور)

نام نویسنده : آندره مالرو

نام مترجم : ابوالحسن نجفی و رضا سيد حسينی

"ضد خاطرات" یک سال قبل از می 1968 نوشته شد. او در این کتاب به بازگو کردن خاطراتی از زندگی پرفراز و نشیب خود می‌‏پردازد. البته زمان‏‌بندی این اثر به صورت خطی نیست، بلکه حوادث را بر اساس اهمیت آن‏ها بازگو می‏‌کند و برداشت خود را از حوادث گذشته در اختیار قرار می‏‌دهد و شاید به همین دلیل کتاب، ضد خاطرات نام‏گذاری می‏‌شود. در داخل فصل‏‌های کتاب همیشه ترتیب زمانی مشخص نشده است. نویسنده از ماجرایی به ماجرای دیگر بازگشت می‌‏کند و گاهی قبل از آنکه به زمان اول برگردد باز هم وقایعی را در زمان‏‌های مختلف دیگر شرح می‏‌دهد. مالرو خود در مقدمه کتاب می‏‌گوید:" من این کتاب را ضد خاطرات می‌‏نامم زیرا پاسخ گویی پرسشی است که خاطرات مطرح نمی‌‏کند و به پرسش‌هایی که خاطرات مطرح می‏‌کند پاسخ نمی‏‌دهد!"