دستیار
روبرت والزر
علیاصغر حداد
روبرت والزر (به انگلیسی: Robert Walser) (زاده ۱۵ آوریل ۱۸۷۸ - درگذشته ۲۵ دسامبر ۱۹۵۶) رماننویس، شاعر و مقالهنویس سوئیسی و از پیشگامان ادبیات مدرن و آوانگارد است. وی بر نویسندگان و متفکران برجستهای مانند فرانتس کافکا، والتر بنیامین، اشتفان تسوایگ،هرمان هسه و روبرت موزیل تأثیر گذاشته است. کافکا بارها آثار والزر را ستوده است و بسیاری او را حلقهٔ گمشدهٔ بین کلایست و کافکا میدانند. چنانکه روبرت موزیل دربارهٔ والزر مینویسد: «آثار کافکا حالت خاصی از سبک والزر است.»
اين اثر داستان جواني است كه به عنوان دستيار به منزل شخصي براي كار ميرود كه صاحبخانه مهندسي است كه ماشينهاي تبليغاتي اختراع ميكند.»
والزر يكي از نويسندگان مشهور سوييسي است كه گفته ميشود كافكا در «قصر» از او الهام گرفته است. اين نويسنده در ايران بسيار كم شناخته شده است.
دشت بهشت
دشت سوزان
قصه ای است که در آغاز داستان، پایان آن گفته میشود . اما تعلیق و بی تکلیفی نه تنها در نتیجه به کار گرفتن این فن تباه نمی شود، بلکه با پرداخت دراماتیک رولفو فزونی مییابد. همچنین ترتیب و تسلسل رویدادها به گیرایی درهم شکسته میشود، و زمان از حرکت بازمی ایستد. چند داستان کم و بیش حکایت به شمار میآیند، مثل «شبی که تنهایش گذاشتند»، که در آن فلیثیانو در پی چارهجویی است تا مثل دو عموی بختبرگشتهاش به دار آویخته نشود. رولفو این قصه را با تمام توان دراماتیک آن باز میکند، شاخ و برگ اضافی را میزند، اما جزئیات و جمله هایی را که داستان را غنا میبخشند، تکرار می کند.
دشمن
واقعا در جزيرهاي كنار مردي به نام كروزو گرفتار شده بودم. مردي انگليسي كه براي من به قدر لاپلنديها بيگانه بود. وقتي از كلبه بيرون رفتم جمعه را جايي نديدم و از اين بابت خوشحال بودم. قدري از راه رفتم و جايي نشستم تا خودم را جمع و جور كنم.دستهاي گنجشك لاي بوتهها جا خوش كرده بودند و با كنجكاوي سرشان را عقب و جلو ميبردند. اصلا نميترسيدند چون از ازل هيچ آسيبي از نوع بشر نديده بودند. بايد از آمدن به جزيره پشيمان ميشدم؟ بخت مرا به جزيره كروزو آورده و گرفتار كرده بود. در دنياي بخت مگر بهتر و بدتر وجود دارد؟ تن به امواج ميسپاريم و در چشم به هم زدني هوشياريمان سست ميشود. خوابيم و وقتي بيدار ميشويم سمت و سوي زندگيمان را گم كردهايم. چه هستند اين چشم به هم زدنها كه تنها سيستم دفاعي در برابرشان هوشياري ابدي و غير انساني است؟ شايد شكافها و رخنههايي باشند كه صدايي ديگر، صداهايي ديگر، از درون آنها كلام را به زندگي ما مي دهند. به چه حقي گوش شنيدن اين صداها را نداريم؟
دعا برای ربوده شدگان
لیدی دی گارسیا مارتینز پرشور، باهوش و شوخ طبع است. او پا به دنیایی گذاشت که دختر بودن در آن خطرناک است. اینجا در سایه ی درگیری های باندهای مواد مخدر، جنازه ها در حاشیه ی روستاها پیدایشان می شود تا به وسیله ی مارها و عقرب ها به درون خاک برگردند. کلاس های درس با وقفه تشکیل می شوند و این زمانی اتفاق می افتد که داوطلبی حاضر شود برای یک ترم تحصیلی از شهر بزرگش دور بماند تا بچه های روستایی را آموزش دهد. در گوررو سرکرده های باندهای مواد مخدر پادشاهی می کنند و مادرها به دخترهاشان لباس پسرانه می پوشانند یا آنها را با تراشیدن موها و سیاه کردن دندان ها زشت می کنند تا از چنگال شکارگر انحصارگران در امان باشند و هنگامی که ماشین های شاسی بلند سیاه دور شهرک می گردند، لیدی دی و دوستانش مثل حیوانات به سوراخ هایی که در حیاط کنده اند می خزند تا از دید جانیان محفوظ باشند. دعا برای ربوده شدگان تصویری زنده و تاثیرگذار از زنان روستاهای مکزیک ارائه می دهد و کاوشی است خیره کننده در پیامدهای جنگی نابرابر. داستانی فراموش نشدنی درباره ی دوستی، خانواده و اراده ی محکم.
دعای دریا
دعوت به تماشای دوزخ (مجموعه مقالات ادبی و سیاسی)
كتابي كه در دست داريد مجموعه مقالات ادبي و سياسي است به قلم نويسندگان و متفكراني كه هر يك تاثيري ژرف بر حوزه فكري خود داشتهاند. از آن جا كه مترجم كتابي دير گاهي است در زمينه ادبيات امريكاي لاتين كار ميكند بيشتر آنها به قلم ماريو بار گاس يوسا و نويسندگاني چون بورخس و ديگران است اما الزاما همه مقالات به ادبيات اين قاره مربوط نميشود. در بخش سياست نيز مقالاتي از آلكسي دو تركريل و آيزايا برلين بر غناي مجموعه حاضر افزوده است. مقالات اين كتاب حاصل تلاش بيست ساله متجرم است كه در طي اين سالها در مطبوعات متشر شده است. و اميد ميرود مجموعه آنها ذيل عنوان دعوت به تماشاي دوزخ بخش از نياز مشتاقان فرهنگ و اصحاب فكر و انديشه را به متون نظري و تحليلي برآورده سازد.
دعوت به مراسم گردنزنی
ناباکف در رمان دعوت به مراسم گردن زنی چنان به توصیف صحنهها پرداخته که تمامی وقایع رمان مانند فیلمی قابل تصور است. ظرافت و جزئیات رمان چنان توصیف شده که تصویری زنده برای خواننده نمایان شده تا بتوان از جزئیات تمام صحنهها به روشنی برای خود تصویری زنده ساخت.
این شیوه از جزیی نگری که ناشی از تفکر نقادانه ناباکف است توسط او آگاهانه به کار بسته شده است، چون در جایی از یادداشتهایش این جزئی نگری را با عنوان “جزئیات ملکوتی ” نام برده است.
“سین سیناتوس” (عنوانی که ناباکوف به عمد آن را انتخاب کرده است عنوانی است آهنگین که مدتها در ذهن میماند) فردی متفاوت از دیگران (عدم شفافیت و نفوذ ناپذیری او بر خلاف عامه کاراکترهای این داستان ) محکوم به مرگ میشود حکم اعدام در گوشی به او اطلاع داده میشود و او را به سلولی در زندان می برند زمان دقیق اعدام معلوم نیست و تمام تلاش و ذهنیت “سین سیناتوس” اطلاع از زمان دقیق اعدامش است. این زمان برای هیچکس معلوم نیست حتی اعدام کنندگان نیز خبر از زمان اعدام ندارند . جرم سین سیناتوس نیز به طور صریح در این رمان بیان نمی شود
تصور رویداد های این داستان هم سخت است ؛ فردی محکوم به اعدام که قرار است حکم گردن زنی در مورد او اجرا گردد در حالیکه زمان کوتاه نامعلومی از زندگی او باقی مانده است
در داستان دعوت به مراسم گردن زنی که در عین سادگی به بیان رویدادها پرداخته شده است ؛ بیان پیچیدگیهای روحی کاراکترها را می بینیم و چنان تصویری از آنها بدست می آید که به نوعی خواننده با این شخصیتها به همذات پنداری پرداخته و از بعضی از کاراکترها به شدت متنفر و برای برخی از کاراکترها حس دلسوزی و ترحم بر انگیخته میشود
احمد خزاعی مترجم این رمان چنین گفته :” سین سیناتوس ، در عین حال ،زندانی توهمات خود نیز هست. چرا که آزادی را ، تحقق رویاهایش را در همین جهان ساختگی باسمه ای می جوید. در نمی یابد که مراسم اعدام ، آیین بنیادی جهانی است که او را به مرگ محکوم کرده است .و این مرگ مرگی ذهنی است ، مرگی است که هر لحظه در عرصه روح و ذهن جریان دارد.هر دم و هر روز اجرا می شود و از همین روست که تاریخ مشخصی ندارد.”
دفاع از جیکوب
دفاع از ملانصرالدین
از: ابوالقاسم پاینده
گمنام زیست و بی تشریفات و بدرقه به گور رفت . دکتر احسان را می گویم . شما نمی شناختیدش . نبوغی مشوش بود که چون روغن ِ آب آلود سال ها سوخت و جرقه زد و چند هفته ی ِ پیش که به تاریکخانه ی ِ مرگ افتاد یار و همدل و خویشاوندی نداشت که شاهد ِ استتار ِ او در دل ِ خاک باشد . جانِ ملتهبی بود که در آفاق تفکر ، اوج ها داشت و برای ِ مردم ِ حسابگر ِ دنیا و افکار ِ قالب دار شان خطرناک بود . شعله ای نورافکن و نافذ بود . لبخندی به مقیاسات ِ عادی ِ ما بود . در آسمان ِ پندار جهشی دورانگیز بود . سخنان ِ دغدغه انگیزش، مزاحم ِ اهل ِ رویا می شد ؛ دیوانه بود . این معمای ِ دوران ِ ما و همه ی ِ دوران هاست که مردم ِ دنیا همیشه از گهواره تا گور چون خفتگان ِ شبگرد ، همگام ِ اموات ِ سومر و آشور ، در دخمه های ِ اوهام به دنبال ِ رویاهای ِ خود می روند و چون گاو ِ عصار در همان مسیر ها که به مرور ِ قرون و عبور اسلاف ، معیّن و هموار شده ، سرگشته و دوّارند . هیچ کس نباید اوهام شان را بشکند . بت شکنی عواقب ِ هول انگیز دارد.
دفتر بزرگ
نام نویسنده : آگوتا کریستوف
نام مترجم : اصغر نوری
رمان «دفتربزرگ» نوشته آگوتاکریستف، نویسنده، شاعر و رماننویس مجارستانی ساکن سوئیس است.
آگوتاکریستف داستانهای را به زبان فرانسوی مینوشت و رمان «دفتر بزرگ» یکی از کارهای مهم او به شمار میرود که تاکنون به ۴۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است.
رمان «دفتر بزرگ» نگاهی متفاوت است به اشغالگری نازیها و شرایط کشور روسیه. این از بین رفتن احساسات و عواطف تا حدی است که کمتر نشانی از آنها را در ادامه زندگی شخصیتها داستان میتوان یافت.
داستان از زبان اول شخص جمع روایت میشود و البته در اوج نگاه بدبینانه نویسنده به جهان میتوان نشانههایی از انسانیت را در لابهلای رفتار انسانها یافت. این دو پسربچه در میان شرایط سخت جنگ مجبور میشوند برای ادامه حیات نزد مادربزرگ خود بروند و همین مادربزرگ سنگدل در کنار شرایط سخت جنگ سبب میشود شخصیتهای اصلی داستان تحت تاثیر محیطی که در آن قرار گرفتهاند احساسات خود را به فراموشی بسپارند.
این اثر موفقیت زیادی را برای نویسندهاش به همراه داشت و دو اثر به نامهای «دلیل» و «دروغ سوم» این رمان را تکمیل کرد و سهگانه مطرح کریستوف اینگونه شکل گرفت.
کریستوف در سال ۱۹۳۵ در مجارستان به دنیا آمد، در کشور سوییس زندگی کرد و آثاری به زبان فرانسه نوشت. «دفتر بزرگ» در سال ۱۹۸۶ نوشته شد و برای نویسندهاش جایزه کتاب اروپایی را برای نگارش این اثر به زبان فرانسه به همراه آورد. این اثر به مانند کابوسی است که اروپای مرکزی را در زمان جنگ جهانی دوم روایت میکند.
نوری تاکنون آثاری چون «آن زندگی که من به تو دادم» اثر لوییجی پیراندللو، «دوچرخه مرد محکوم و سهچرخه» اثر فرناندو آرابال، «سکوت» نوشته پل استر، «محله گمشده» به قلم پاتریک مدیانو، «برهوت عشق» اثر فرانسوا موریاک و «همسر اول» نوشته فرانسواز شاندرناگور را به فارسی ترجمه کرده است.
دو مجموعه داستان با عناوین «فرقی نمیکند» و «زبان مادری» و نمایشنامه «جان و جو» آثاری هستند که پیشتر از این نویسنده در ایران ترجمه شده است.
دفتر خاطرات
دفتر یادداشت
«دفتر یادداشت» نتیجه تجربه وبلاگنویسی ساراماگو در خلال سپتامبر 2008 تا آگوست 2009 میلادی است و او در طول این ماهها، به طور مرتب مطالب وبلاگش را به روز كرده است. این اثر با توضیح مختصری درباره نویسنده و مقدمهای از ساراماگو همراه شده و او در این خاطرات، به موضوعات زیادی اشاره كرده است؛ از پرت شدن كفش به سوی رییسجمهور آمریكا گرفته تا آنفولانزای خوكی و داستاننویسی. با این حال، آنچه در هنگام خواندن این كتاب نظر هر مخاطبی را به سوی خود جلب میكند غالب بودن موضوعات سیاسی به روز است كه ساراماگو آنها را با دقت و توجه خاصی، تحلیل و بررسی كرده است. برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1998 میلادی، با انتشار چنین كتابی در واقع مخاطب را به مرور خاطرات و دغدغههای خود در طول یكسال دعوت كرده است. دغدغههایی كه شاید برای بسیاری از انسانها، در زمان نگارش مطالب، مسالهای مهم و چالشبرانگیز بوده باشد.
دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده
دفتر یادداشت روزانهٔ یک نویسنده مجموعهای از نوشتههای داستانی و غیر داستانی از فیودور داستایفسکی است. این مجموعه در خارج از کشور در دو جلد منتشر شد و نخستین مجلّدِ آن در فاصلهٔ سالهای ۱۸۷۳ تا ۱۸۷۶ میلادی و جلد دوم نیز از ۱۸۷۷ و ۱۸۸۱ میلادی است. این مجموعه شامل یادداشتهایی از داستایوفسکی با موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و شخصی است. داستایوفسکی در نوشتههایش مسائل سیاسی روز، ماجراهای تبعیدش به سیبری، حوادث روزمره و کتابهایی را که مشغول نگارش آنها بود و همچنین نگاهش به مذهب و جامعه را ثبت است.
دفتر یادداشت طلایی (به زبان انگلیسی)
کتاب دفتر یادداشت طلایی، رمانی است نوشته ی برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات، دوریس لسینگ، که برای اولین بار در سال 1962 به چاپ رسید. آنا، نویسنده و خالق رمانی بسیار موفق است. او اکنون چهار دفتر یادداشت مختلف دارد: یکی با جلد سیاه که خاطرات سال های گذشته اش را در آن می نویسد؛ یکی با جلد قرمز که دربردارنده ی زندگی سیاسی و سرخوردگی اش از کمونیسم است؛ دیگری با جلد زرد که رمانی است که به قسمت هایی از زندگی خودش می پردازد و در دفتر یادداشت با جلد آبی، خاطرات و اتفاقات روزانه اش را ثبت و ضبط می کند. در نهایت، آنا که عاشق و شیفته ی نویسنده ای آمریکایی شده و سلامت روانی اش را مورد تهدید می بیند، تلاش می کند تا این چهار کتاب را در دفتر یادداشتی طلایی در قالب یک کتاب گرد هم آورد.
دفتر یادداشت کانگورو
کوبو آبه
سلماز بهگام
کوبو آبه (به ژاپنی: 安部公房، Abe Kōbō) نام مستعارکیمیفوسا آبه (۷ مارس۱۹۲۴ - ۲۲ ژانویه۱۹۹۳) نویسنده، نمایشنامهنویس و عکاس ژاپنی بود.
اين رمان آخرين رمان كوبه آبه است كه در سال 1993 نوشته شده است و فضايي شبيه به "مسخ" كافكا دارد.
او از پیشگامان جریان آوانگارد در ژاپن بود. آشنایی او با ادبیات غرب، اگزیستانسیالیسم،سوررئالیسم و مارکسیسم بر تلقی او از مسايلي همچون ازخودبیگانگی و فقدان هویت در ژاپن بعد از جنگ تأثیر گذاشت. آثار وی که به بحران هویت در ژاپن پس از جنگ جهانی دوم میپرداختند توجه خوانندگان جهان را به خود جلب کرد.
منتقدین ادبی او را با کافکا و آلن پو مقایسه کردهاند. دلایل این قیاس را میشود در آثار او به وضوح دید. او در آثارش با خلق فضاهایی رمزآلود و سیاه، همراه با روایتی مملو از نشانه و استعاره، و ترکیب آن با عرفان و نگاه شرقی، که به سنتی در هنر شرق بدل شده، دست به خلق آثاری بدیع و جهان شمول زده است.
دفترچه خاطرات
دفترچه خاطرات داستانی ست در قالب یادداشت های روزانه که میستی کلایمن، شخصیت اصلی رمان، برای شوهرش، پیتر نوشته است. پیتر پس از اقدام به خودکشی، به کما می رود و در بیمارستان بستری می شود. میستی زمانی به تحصیل در رشته هنر مشغول بود و رویای زندگی آزاد و خلاقانه یک هنرمند را در سر می پروراند؛ اکنون پس از ازدواج با پیتر و آمدن به جزیره ویتنسی که قبلا مکانی زیبا و منحصر به فرد بود و اینک به سبب هجوم توریست ها رفته رفته رو به ویرانی ست، زندگی اش به روزمرگی های رخوت آلود خدمتکاری ساده در هتل خلاصه می شود. پس از به کما رفتن پیتر، رازی آشمار می شود حاکی از این که او بعضی از اتاق های خانه هایی را که سابقا کار بازسازی شان را بر عهده داشت. از نظر پنهان ساخته و با دستخطی بسیار بد، پیغام هایی زشت و هولناک بر سراسر دیوارهای آن اتاق های نهان نوشته است. صاحبخانه های خشمگین از هرسو علیه ش شکایت می کنند و بدین ترتیب، واپسین کورسوی امید میستی برای تبدیل شدن به هنرمندی بزرگ به خاکستر بدل می گردد. اما بعد، چنان که گویی جسم میستی به تسخیر روح هنرمندی افسانه ای به نام مائورا در آمده که دو قرن پیش در همین جزیره ساکن بود. وی دوباره نقاشی کردن را به شکلی مسحور کننده آغاز میکند. اما آیا این احتمال وجود دارد که استعداد نورسته میستی چیزی نباشد جز بخشی از یک نقشه شگرف و به غایت شوم؟ قطعا نباید چنین احتمالی را نادیده گرفت...