داستان خانوادگی
واسکو پراتولینی (به ایتالیایی: Vasco Pratolini) (۱۹ اکتبر ۱۹۱۳ — ۱۲ ژانویه ۱۹۹۱) رماننویس و نویسندهٔ داستان کوتاه اهل ایتالیا بود که بهویژه برای تصویر کردن زندگی فقرای فلورانس در دورهٔ فاشیسم شناخته میشود. او چهرهای برجسته در نئورئالیسم ایتالیایی دانسته میشود.
پراتولینی در فلورانس و در خانوادهای فقیر بزرگ شد. او به شغلهای گوناگونی پرداخت تا اینکه با از دست دادن سلامتیش در آسایشگاه بستری شد (۱۹۳۵ تا ۱۹۳۷). او هیچ سابقهٔ تحصیلی رسمی نداشت اما بطور پیوسته مطالعه میکرد و در دوران آسایشگاه به نوشتن پرداخت. پس از آن به رم رفت و الیو ویتورینی را ملاقات کرد که دوست نزدیکش گردید و او را به حلقهٔ ادبی معرفی نمود.
پراتولینی نخستین رمانش «خیابانهای برهنه» را در سال ۱۹۴۴ منتشر کرد. «داستان خانوادگی» در ۱۹۴۷ منتشر شد که داستان آن دربارهٔ برادر درگذشتهٔ خودش بود. «داستان عشاق فقیر» (۱۹۴۷) یکی از بهترین نمونههای نئورئالیسم ایتالیایی نامیده شده است این کتاب به فروش بالایی دست یافت و دو جایزهٔ ادبی بینالمللی دریافت کرد. پراتولینی که خود ضد فاشیسم بود در «قهرمان زمان ما» (۱۹۴۹) به فاشیسم حمله برد. وی بین سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۶ سه کتاب را در یک مجموعه به نام «داستان ایتالیایی» منتشر کرد که وقایع آن بین سالهای ۱۸۷۵ تا ۱۹۴۵ به وقوع میپیوندد.
داستان خیاط (روایتی از عشق و انتقام)
داستان دوست من کنولپ
نويسنده:هرمان هسه
مترجم:سروش حبیبی
هرمان هسه ، ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی-سوییسی است که در سال ۱۹۴۶ موفق به دریافت نوبل ادبیات شد. «پیتر کامنسیند»، «زیر چرخ»، «دمیان»، «گرترود»، «گرگ بیابان»، «سفر به شرق» و «بازی مهره شیشهای» برخی از آثار اوست.
در پشت جلد این کتاب آمده است: «کنولپ، قهرمان این داستان، رندی آزاده است و قلندری صحراگرد. در زندگی موفقیتی نصیبش نشده و در پایان عمر دستش از هر بضاعتی خالی است. «گمراهی» است که در دستگاه بیرنگ اما به قید قاعده درآمدهی کارگران و زحمتکشان وصلهی ناهمرنگی است و در نظام عبوس زندگی پرتلاش و حساب سوداگران جایی ندارد، اما در پشت نقاب شادی و بازیگوشی این صحراگرد خیالپرداز، که با روح ساده و کودکانهی خود همهجا برای مردم زحمتکش و سر به راه شهرها و دهات شادی و شادابی و برای کودکان و دختران بازی و بذله ارمغان دارد، مرد دیگری نهفته است که تنها و بیخانمان است و به ولگردی و بیآرامی محکوم.»
داستان زندگی فردوسی (بزرگترین حماسهسرای جهان)
داستان کودک گمشده
اِلنا فرانته (ایتالیایی: Elena Ferrante, تلفظ ایتالیایی: [ˌɛ:lena ferˈrante]، زادهٔ ۱۹۴۳ میلادی در ناپل)، نام مستعار نویسندهٔ مطرح زن اهل ایتالیایی است. وی بهصورت ناشناس فعالیت میکند. کتابهای فرانته تاکنون به چندین زبان از جمله؛ انگلیسی، فرانسه، آلمانی، هلندی، اسپانیایی، و فارسی … در بیش از ۳۹ کشور ترجمه شدهاست. خوانندگان در کتابهای او، که معروفترین آنها رمانهای ناپلی است. دربارهٔ هویت، تمایلات سرکش، عشق، خانواده، و دوستی؛ قدرت و زیبایی مسحورکنندهای کشف میکنند، حال آنکه همهٔ اینها در یک زمینه اجتماعی همچون کلافی درهم پیچیده شدهاند. فرانته در سال ۲۰۱۶ میلادی در فهرست صد نویسندهٔ تأثیرگذار جهان از طرف مجلهٔ تایم ۱۰۰ انتخاب شد. در سال ۲۰۱۶ میلادی جایزه جهانی من بوکر، را برای کتاب داستان فرزند گمشده دریافت کرد.
داستان من
نام نویسنده : مریلین مونرو
نام مترجم : معصومه عسکری
هالیوودی که من می شناختم،هالیوود بد شانسی بود و بدبختی.تقریبا هرکس را که می شناختم یا سو تغذیه داشت یا به فکر خودکشی بود.مثل یک بیت شعر بود آب آب همه جا آب امان از یک قطره در دهان ما نام نام آوازه اما یکی یک سلام هم به ما نمیکرد.
غذای مان در پیشخوان قهوه خانه های ارزان بود و جای مان در اتاق های انتظار ما زیباترین قبیله ی گدایانی بودیم که تازه شهری به خود دیده و تعدادمان هم کم نبود!پرندگان ملکه ی زیبایی،دختران دانشگاهی زرق و برق دار،و دختران پری سیمایی که خانه دار بودند،از همه جا در این شهر گرد هم آمده بودند. از شهرها و مزرعه ها از کارخانه ها مراکز رقص و آواز و آموزشگاه های هنرهای نمایشی و حالا در این بین یک نفر هم از یتیم خانه آمده بود.
و دور ورمان پر از گرگ بود نه از آن گرگ های بزرگ که داخل استودیوها نشسته اند.گرگ هایی کوچک آژانس های استعدادیابی بدون دفتر و مرکز دفترهای تبلیغاتی بی مشتری،واسطه هایی بدون ارتباط با مخاطبین یا مدیران،قهوه خانه ها و کافه های ارزان پر از مدیرانی بود که آماده ی بستن قرارداد بودند،فقط کافی بود ثبت نام کنی و شرط ثبت نام آن ها معمولا در تخت خواب میگذشت.
آخرین حضور برجسته مریلین مونرو در انظار عمومی به ۱۹ مه ۱۹۶۲ باز میگردد که او در مراسم جشن تولد جان اف. کندی در سالن مدیسون اسکوئر گاردن بر صحنه ظاهر شد و ترانه تولدت مبارک، آقای رئیسجمهور را در حضور رئیسجمهور اجرا کرد.
مرلین مونرو در تاریخ ۵ اوت ۱۹۶۲ میلادی، در کالیفرنیا درگذشت. علت مرگ وی، «مصرف بیش از حد داروی خوابآور» ذکر شد. دلیل رسمی مرگ وی «خودکشی» بر اثر «مصرف بیش از حد داروهای خوابآور و آرامبخش» اعلام شد، اما ادعاهای مبنی بر حصول یکتوطئه و مجموعه حوادث اسرارآمیزی که منجر به مرگ وی شد، همواره بحثبرانگیز بودهاست.
مریلین مونرو در ۸ اوت ۱۹۶۲ میلادی، در یکی از آرامگاههای مشهور شهر لسآنجلس، به نام گورستان وستوود به خاک سپرده شد. پلیس علت مرگ را میزان بالای نمک اسید باربیروتیک در بدن و بر اثر خودکشی اعلام کرد.
لویس بنر نویسنده کتاب ''شور و تضاد'' احتمال خودکشی او را کم میداند، چرا که میگوید او در فرم بسیار مناسبی بود و برنامههای مختلفی برای زندگی داشت. او معتقد است : «رابرت کندی برادر جان اف کندی و دادستان وقت عالی آمریکا با او رابطه پنهانی داشت. همسایهها و سرایدار اوائل بعد ازظهر روز پنجم اکتبر، رابرت کندی را در منزل مریلین دیدهاند.» بنر میگوید: «همه گزارشهای پلیس در عرض چند هفته مفقود شد. رابرت کندی با دپارتمان پلیس ارتباط داشت.»
نویسنده کتاب معتقد است که احتمالاً مافیا برای جلوگیری از افشای روابط پنهانی مرلین با جان اف. کندی رییس جمهور و رابرت اف. کندی برادر وی، مریلین را به قتل رساندهاند. البته این یکی از سناریوهای قتلی است که پس از پنج دهه در هالهای از ابهام فرو رفته است.
داستان های امروز ترک
داستان های پوشکین
پوشکین نویسندهی اولین داستان منثور روس است. او برای نخستین بار نثر ادبی را به صورت رماننویسی در روسیه بنیان نهاد. نام او در طی قرون متمادی همچنان زنده مانده است. اما آوازه او درتاریخ ادبیات رماننویسی با تمام جذابیت، شیرینی و جنبههای طنزی که او در آنها جای داده، با مقامی که در نظم دارد قابل قیاس نیست. فرق عمده بین نظم و نثر او در این است که او بیش از هر چیز شاعر بود. و اشعارش را به زبان مادری میسرود و معیار قضاوت در مورد اشعارش با خود او بود. اما نثر برایش زبانی بیگانه محسوب میشد زیرا که در آن روزگار اشرافزادگان جز به زبان فرانسه صحبت نمیکردند و او موفق شده بود تا با کوشش و جهد بر رموز این زبان بیگانه راه پیدا کرده و بر آن مسلط شود. تنها گوشی حساس میخواست تا به لهجه پارانانسی او پی ببرد. با همه اینها در نثر او قید و بندهایی که از قوانین خاصی پیروی میکنند دیده میشوند که در شعر او وجود ندارند. پوشکین بیشتر اوقات به سرودن شعر میپرداخت. تنها در سال ۱۸۳۰ بود که تمام وقتش به داستاننویسی گذشت. او از همان ابتدا میدانست که چه سبکی را باید دنبال کند. در سال ۱۸۲۳ در دفتر یادداشتش نوشت: «سبک ولتر میتواند بهترین نمونه خردمندانه باشد… دقت و کوتاهنویسی اولین گام برای نوشتن یک نثر خوب به شمار میآید. لازمه یک نثر خوب، تفکر و باز هم تفکر است. جملات پر زرق و برق عاری از اندیشه به هیچ کاری نمیآیند. اما شعر چیز دیگری است…»
داستان های خانوادگی
این کتاب مجموعهی دو کتاب موفق محمد طلوعی است.
من ژانت نیستم اولین مجموعه داستان محمد طلوعی جایزهی گلشیری را در سال 90 از آن خود کرد. داستانهای این مجموعه در فضایی مالیخولیایی هویت فردی را جستجو میکنند.
طلوعی در آثار بعدی هم به سراغ این درونمایه رفته است. تربیتهای پدر دومین مجموعه داستان طلوعی، اثری به هم پیوسته از سرگذشت خانوادهای در سالهای انقلاب و جنگ تا امروز است. داستانهای این کتاب به زبانهای انگلیسی، ایتالیایی، فرانسه، اسپانیایی و ترکی ترجمه شدهاند.