خلعشدگان
- نام نویسنده : اورسولا کی.لهگوئین
- نام مترجم : حامد کاظمی
خلع شدگان داستانی است علمی ـ تخیلی، یا دستکم در ظاهر چنین برمی آید؛ اما رویه ی نخست آن را که کنار بزنیم، با كندوكاو شگفت انگیز پرسشی روبه رو میشویم که از قرن نوزدهم به بعد سرنوشت انسان را رقم زده: چگونه میتوان جامعه ای آرمانی ساخت که نه از فقر و ستم در آن خبری باشد، نه از سرکوب سیاسی حکومتهای توتالیتر. داستان در روایتی مجذو ب کننده به این جدال فکری در دو قرن اخیر تجسمی روایی میبخشد:
سه مجمع کیهانی، اوراس مظهر زمین که نظام سرمایه داری بر آن حاکم است، توو نماد مردمی که هشت قرن قبل دست به انقلاب سوسیالیستی زدند ولي به ساختار متمركز دولت رسيدند، و آنارس نماد جامعه ی آنارشیستی كه صد و پنجاه سال قبل در اقدام انقلابيوني بر پا شد كه هم از اوراس بيزار بودند و هم از توو، و در كهكشاني دوردست سياره ي خود را ساختند با نوعي برابري همگاني در جنبه هاي گوناگون زندگي. در اين تعارض سرنوشت بشر درمانده از فقر و نابرابري سرمايه داري، سركوب سياسي دولت توتاليتر كمونيستي و آيندهاي كه در آن آزادي سر ستيز با برابري نداشته باشد به روايت كشيده ميشود.
خلقیات ما ایرانیان
کتاب خلقیات ما ایرانیان اثر محمدعلی جمال زاده است؛ کتاب خلقیات ما ایرانیان شامل مقالاتی از محمدعلی جمال زاده میباشد که دهها سال پیش نوشته شده و در قالب یک کتاب جمعآوری گردیده است. بیشتر این مقالات طنز است. طنزی تلخ با تهمایههای اجتماعی و رویکردی انتقادی به وقایع مملکت در دوران حکومت پهلوی. جمالزاده در این کتاب با قلم فوقالعادهای خلقیات و اخلاقیات عجیب ما ایرانیان را به رشته تحریر درآورده است. این کتاب یکی از بهترین آثار طنر اجتماعی ایران میباشد که در نوع خود بینظیر است. توجه داشته باشید که این کتاب مشتق شده از چندین مقاله کوتاه و نسبتا کوتاه میباشد.
خلوت
کتاب خلوت، رمانی نوشته ی پل کنستان است که اولین بار در سال 1998 به انتشار رسید. این رمان هیجان انگیز با طنز گزنده و تاریک خود، ما را به کنفرانسی آکادمیک در کانزاس می برد که در آن، مواجهه ای میان زنی فرانسوی به نام اورور و همتای آمریکایی اش، گلوریا، از تفاوت های فرهنگیِ بنیادینِ میان این دو شخصیت پرده برمی دارد. نتیجه ی چنین مواجهه ای، تصویری طنزآمیز و گزنده از انسان هایی است که از نظر روانشناسی، آسیب هایی جدی دیده اند و هر یک به گونه ای «استعمار» شده اند. رمان خلوت علاوه بر این، نگاه فرانسوی ها به جهان بینی آمریکایی (از بینش های نژادی گرفته تا فمینیسم و دنیای دانشگاه) را مورد بررسی قرار می دهد. همانطور که خود پل کنستان می گوید، این کتاب یک آینه است و در قالب شخصیت های جذاب خود، بازتابی ملموس از تمام انسان ها و جهان آن ها را خلق می کند.
خنجری در این باغ
کتاب حاضر رمانی است تاریخی که براساس بعضی مستندات و خاطرات بازماندگان واقعه و دیپلمات های مقیم آن دوره که در پایان کتاب ذکر شده،به رشته تحریر درآمده است.ضمن آنکه ذهن خلاق و آفرینش هنری نویسنده در بازآفرینی حوادث و خلق برخی شخصیت های داستانی نقش اساسی دارد. واهه کاچا خود در جایی این اثر را حاصل هشت سال مطالعه و کار بی وقفه خود معرفی میکند.واقعیت های تاریخی گواهی است بر آنکه از زمان امپراطوری رم شرقی،اقوام و ملیت های گوناگون در این سرزمین کنار هم و بدون تقابل می زیسته اند و سخنی از تقابل دینی و فرهنگی نبوده است.گرچه کسانی ناآگاهانه قتل و عام ارامنه را به حساب تقابل دینی گذاشتند ولی اسناد تاریخی خلاف آن را نشان میدهد. این واقعه دردآور نخستین نژادکشی قرن بیستم بود بعدها به صورت الگویی در آلمان نازی،روندا و دیگر سرزمین ها تکرار شد و میشود.
خنوخ و قانون
توماس مان
ترجمه: محمود حدادی
آنجا که تاریخ و سطرهای سنگینش با افسانهها و قصهها درهم میآمیزد، فرمی خیالانگیز و خاص از ادبیات زاده میشود. انسان که بیشتر وقتها خیال میکند فرصتی برای بازگشت به گذشته دارد، به نوشتهها و داستانهای قدیمی پناه میبرد و آنهمه کلمههای محلول در زمان را میکاود. اما آیا واقعاً تمام آن نوشتهها، پارههایی جداجدا از حقیقتاند، یا یکپارچه؟ آیا در جهان پرتنش و پررنج امروز، گذر از پلی که تاریخ مینامیم، میتواند دریچۀ روشنی را نشان بدهد؟ «توماس مان» نویسنده و منتقد اجتماعی آلمانی، با نگرشی رئالیستی، گاه در رمانها و داستانهایش دست بر اهمیت تاریخ در زندگی میگذارد و تاروپود فلسفی رخدادها و چرایی افکار و احساسات را موشکافی میکند. این نویسنده گاه به اسناد و روایتهای تاریخی تکیه میکند و خواننده را با پاراگرافهایی، که ریشه در تفکرات فلسفی دارند، تنها میگذارد. توماس مان گاه تعادل میان جهان واقع و جهان ذهنی شخصیتهای داستانش را برهممیزند و روایت داستان به مرز فروپاشی باورها و عقیدهها میرسد. این فروپاشی اما نقطۀ آغازی دیگر برای تفکر میشود. میل به اندیشیدن شعلهور میشود و جهان پیشین ذهنی را پس میراند. آیا آنچه که گفتوگوهای درون انسان و دنیای آشفتۀ بیرون را میسازد، بر پایۀ واقعیت بوده، یا باورهایی قدیمی، یا خیال و افسانه؟ توماس مان بهخوبی از پس نوشتن داستانهایی که ذات آدمی را به چالش بکشاند برمیآید. او بسیار هدفمند به مفاهیمی اشاره میکند که در عین ریشه دواندن در ذات انسان، با عبور زمان و لحظه دستخوش تغییر و حتی دگرگونی کامل میشوند. او زندگی را جستوجویی برای کنده شدن از آنچه آدم به آن تعلقخاطر دارد و یافتن معناهایی جدید، میداند؛ پس، شخصیتهای داستانی مان پیوسته خود را کشف میکنند.
«خنوخ و قانون» دو داستان بلند اثر توماس مان است، با نثری اغلب فلسفی و شاعرانه، که روایتهایی باستانی را کندوکاو میکند. در سطرهای ابتدایی هر دو نوولا خواننده تصمیم میگیرد ذهن خود را از هر آنچه تاکنون در باب این داستانها خوانده، دور کند و قدم در سرزمین قصهپردازی توماس مان بگذارد.
خواهر
خواهر خاموش
اگر تمام آنچه تاکنون بدان باور داشتید دروغ از آب درآمد چه؟ رایلی مکفرسون تمام عمر با این باور بزرگ شد که خواهر بزرگترش، لیزا، در نوجوانی خودکشی کرده است. همین باور به تصویر او از خانوادهاش و روابط آنها با یکدیگر معنا میبخشید و بر تمام ابعاد زندگی او تأثیر گذاشته بود. ولی حالا بعد از گذشت بیست سال او با یافتن مدارکی متوجه میشود که حقایق روی دیگری دارند. تلاش رایلی برای فهمیدن حقیقت، تمام آنچه را تاکنون خیال میکرد دربارۀ خانوادهاش میداند، زیر سؤال خواهد برد. او باید تصمیم بگیرد که گذشته برای امروز او چه معنایی دارد و با یافتههای تازهاش از حقیقت چه خواهد کرد.
خواهر قلبی من
چیترا بانرجی دیواکارونی
مانی صالحی علامه
نویسنده هندی - آمریکایی کتاب تا به حال برنده چندین جایزه معتبر شده است و از روی داستانهایش چندین فیلم ساخته شده است.
هسته اصلی رمان داستان زندگی دو دختر هندی از کودکی تا جوانی است که از زبان خودشان روایت می شود. اگر چه بعضی شخصیت های رمان به آمریکا مهاجرت می کنند ولی بیشتر قصه در هند و شهر کلکته می گذرد. این رمان از فرهنگ غنی و دیرین هند تغذیه می کند.
خواهر قلبی من داستانی درباره خانواده ، دوستی ، محبت و صمیمیت بین خواهران است.
خواهر من، قاتل زنجیره ای
کورید، خواهر بزرگتر آیولا، همیشه مسئولیت مراقبت از او را بر دوش خود احساس میکند. آیولا خواهری است که زیباییاش زبانزد خاص و عام است، اما مردانی که وارد زندگیاش میشوند به سرنوشت خوبی دچار نمیشوند و کورید از این راز بهخوبی آگاه است؛ اما وقتی پای دکتری که عاشقش است وسط میآید آیا باز هم میتواند او را به سمت آینده مبهمش رهسپار کند؟